فرزاد نعمتی
شهر کتاب
کتاب «سینمای عباس کیارستمی» (تهران: روزنه، ۱۳۹۵) از پنج بخش تشکیل شده است. روبرت صافاریان سینمای کیارستمی را به سه دوره تقسیم کرده است و هر دوره را به صورت مجزا مورد توجه قرار داده است. این سه دوره عبارتند از: دوره نخست (پیش از انقلاب)، دوره دوم (از انقلاب تا اوایل دهه هشتاد) و دوره سوم (دهه هشتاد تا امروز). کتاب علاوه بر این سه بخش اصلی، یک پیشگفتار و یک نتیجهگیری با عنوان «پستمدرن عامّی» دارد و در انتهای آن مشخصات فیلمهای کیارستمی، گزیده مصاحبهها و پروندههای مطبوعاتی و کتابهایی درباره سینمای کیارستمی آمده است. برخی از این کتابها را منتقدین ایرانی (ایرج کریمی، سعید عقیقی و عباس بهارلو) نگاشتهاند و برخی نوشته نویسندگانی غیر ایرانی (ژان لوک نانسی، جف اندرو و آلبرتو النا) هستند و یکی نیز نوشته مهرناز سعیدوفا و جاناتان رزنبام است.
صافاریان در آغاز اشاره میکند به این واقعیت تلخ که «در مقایسه با حجم انبوه نوشتههایی که به زبانهای دیگر درباره عباس کیارستمی وجود دارد، چیز اندکی به زبان فارسی درباره او به نگارش درآمده است.» (ص ۷) و در ادامه ضمن اذعان به این امر که کیارستمی هنرمند بزرگیست، دامن خود را از افتادن در ساحت نگرشهای دو گانهای که از یک سو موفقیت کیارستمی را محصول دسیسههای جهانی میداند و معتقد است او فیلمسازی بلد نیست و از سوی دیگر دست به ستایش مطلق همه آثار کیارستمی میزند و هیچ انتقادی را به او نمیپذیرد، بر میچیند و در محلی میگستراند که میتوانش «نقد» نامید.
رویکرد صافاریان به سینمای عباس کیارستمی، همانگونه که در عنوان کتاب نیز خودنمایی میکند، حکایت از مواجههای مبتنی بر نگره مولف دارد. او میکوشد از خلال بررسی متون کیارستمی، به درکی از شخصیت خود او نیز برسد و البته از این منظر شاید با نگره مولف زاویهای نیز پیدا کند: «سینمای کیارستمی هم جدا از شخص عباس کیارستمی نیست و فیلمهایش … مدارکی هستند که سیر این زندگی را بهخوبی به نمایش میگذارند، حتی لایههای عمیقتری از این زندگی را، و تحول اندیشهها و بینشها و ساختار احساسی او را. این همان جایی است که یک شق نگره مولف به آن رسید: برساختن مولف از روی فیلمهایش، نه همانند نگاه سنتی، فهم آثار مولف از روی زندگینامهاش. در این دیدگاه، موثقترین اسناد درباره حقیقت وجود هنرمند آثارش هستند؛ تکههایی از هستی او.» (ص ۱۰)
صافاریان تحولات سینمای کیارستمی را در ارتباط با گذر عمر و انباشت تجربه زندگی و فیلمسازی و تغییر شرایط بیرونی و تصادفها و تصمیمهای آگاهانه بررسی میکند و بر آن است که با وجود پایبندی به نگرشی مولفگرایانه، نمیتوان دگرگونی در شرایط اجتماعی را در تغییر زبان و بیان سینمایی کیارستمی ناچیز انگاشت. از قضا بخشبندی او از سینمای عباس کیارستمی مبتنی بر همین تغییرات اجتماعی است: انقلاب ۱۳۵۷ ایران، فروپاشی شوروی و انقلاب دیجیتال در سطح رسانهای.
از مهمترین موضوعاتی که صافاریان در کتاب به آنها پرداخته است میتوان به این موارد اشاره کرد: بررسی تفاوتهای مهم دورههای گوناگون فیلمسازی کیارستمی و ارتباط هر دوره با ساختار اندیشگی روشنفکری غالب آن دوره، ارتباط بینامتنی آثار او، پیگیری نگاه کیارستمی به زن و کودک و در نگاهی دیگر خانواده در سراسر دوره کاریاش، باور به وجود گرایشی پوپولیستی و ضد روشنفکری در آثار کیارستمی و بررسی اعتقاد او به عقل متعارف آدمیان و بدبینی او به دنیای کتابی روشنفکرانی که بیهوده امور را پیچیده میبینند، بررسی تم «زندگی ادامه دارد» در چهارگانه «زندگی و دیگر هیچ»، «طعم گیلاس»، «زیر درختان زیتون» و «باد ما را خواهد برد»، فهم معنا و مقصد و اهمیت «سادگی»، چه سادگی در اندیشه و چه سادگی در تکنیک در آثار کیارستمی و در نهایت بررسی معنای صفاتی چون انسانی، گرم، شاعرانه و پستمدرن که به سینمای کیارستمی داده شده است.
از مهمترین و جذابترین بخشهای کتاب، بخشی است که به سینمای قبل از انقلاب کیارستمی میپردازد و بهطور مشخص بر دو اثر تحسینبرانگیز و اندکی مهجور کیارستمی: «مسافر» و «گزارش» تمرکز میکند؛ فیلمهایی که در بسیاری از تحلیلهایی که درباره سینمای کیارستمی شده است، غایب بودهاند و برخی بهواسطه ندیدن چنین فیلمهایی، توانایی کیارستمی در ساختن فیلمهای متعارف را نیز منکر میشوند.
نثر صافاریان رویهمرفته، جذاب و روان است، هر چند فاخر نیست؛ اما بزرگترین عیب کتاب که ممکن است حتی خواننده را اندکی نیز عصبی کند، ضعف مفرط ویراستاری است. کتاب یا ویراستار نداشته است یا ویراستار کتاب، فهمی متفاوت از مفهوم متعارف ویراستاری داشته است. اشتباهات تایپی کتاب آزاردهنده است و صفحهآرایی آن نیز با توجه به لزوم چاپ بهتر و شکیلتر پوستر و عکس فیلمها، میتوانست حرفهایتر و چشمنوازتر باشد.
طرح جلد کتاب حاصل ذوق و سلیقه و شناخت بزرگمهر حسینپور است و بهراستی زیبا و تأملبرانگیز مینماید و بهخوبی شمایلی از هنرمندی را به نمایش میگذارد که «مسافر» مغرور و تنهای جادههایی نو و مهجور است و «گزارش»اش از انسان و جهان، در پس آن عینک مشکی، خوشرنگ و خوشلعاب و خوشبو چون پایان سرخوش و دلپذیر «زیر درختان زیتون» است.