سروش مظفر مقدم
روزنامه شرق
سیاسر
محمدحسین محمدی
تهران: نشر حکمت کلمه، ۱۳۹۵
پیش از این از محمدحسین محمدی، «انجیرهای سرخ مزار» را خوانده بودیم؛ اثری پالوده و خوشساخت. محمدحسین محمدی سالها در ایران زیسته و ساکن شهرهای مشهد و تهران بوده است، اما گویش دری را از یاد نبرده است. زبان ویژه محمدی در این رمان نیز جایگاه خویش را یافته است.
رمان کوتاه «سیاسر» (=سیاه سر؛ زن در کاربرد فارسی دری)، قصه ترس و تنهایی است. رمان در دوران سلطه طالبان آغاز میشود. قهرمان اصلی رمان، دختری است که در تنگنای این شرایط به سر میبرد. او روزها در زیرزمین محقر خانه به کار مشغول است و شبها در اشکوب بالایی به خواب میرود. ترس از هجوم طالبان به خانه، بدخلقی و استبداد پدری سنتی و بسیاری مشکلات دیگر، از او موجودی منفعل ساخته که بر خطی از امید و نومیدی مطلق حرکت میکند. از این زاویه، رمان «سیاسر» اثری تلخ و تیره است. در حقیقت میتوان بهدرستی مدعی شد که رمان «سیاسر» اثری است در ژانر رئالیسم سیاه.
شخصیت پدر -صایب آغا- در پیوند با رخدادهای بیرون از خانه توانسته فضای موردنظر محمدی را به خوبی بازتولید کند. انزوا ، سکون، رکود و ترس، عناصر اصلی برسازنده این رمان هستند. در «سیاسر»، حرکت داستانی بدان معنا که میشناسیم رخ نمیدهد. محمدی سعی دارد با خلق و چینش سلسلهای از موقعیتهای تکاندهنده و دراماتیک، کلیتی داستانی را القا کند. خردهروایتهای رمان، توانستهاند این بار را به دوش بکشند: تمامشدن باطری رادیوی صایب آغا، فرار پسر ارشد به ایران از ترس کشتهشدن به دست طالبان، ادامه شرایط برزخی جامعه و… از این جملهاند.
رمان با نظرگاهی نامألوف روایت میشود: دوم شخص معطوف به ذهن. گویا راوی داستان، خود دیگر شخصیت اصلی است. این راوی دوم شخص، گاه چنان به دخترک نزدیک میشود که گویا از درون او -به شکل وجدان مغفوله- سخن میگوید و گاه فاصلهاش را با سوژه بیشتر میکند و گرانیگاه روایت را تغییر میدهد. نوشتن با زاویه دوم شخص کاری نسبتا دشوار است و پیچیدگیهای خودش را دارد، چراکه این نظرگاه، وجهی سابجکتیو (درون سوژه)ای دارد و موجب افت ریتم و ضرباهنگ زبان، تقلیل زاویه روایت، محدودیت در خلق حادثه و فضای داستانی در شکل بسیط، و در یک کلام، ابهام داستانی میشود. محمدی اما عمدی در انتخاب این زاویه دید دارد: زندگی محدود و مهآلود دخترک، بیشتر محتاج نظرگاهی ژرفنگر و درونکاو است. بدین جهت نظرگاه دوم شخص میتواند با آهنگ خطابیاش، کارکردی دووجهی داشته باشد. از یکسو راوی به مثابه صدای دیگر قهرمان، او را مخاطب میسازد و از سویی دیگر قابلیت دور و نزدیکشدن از او، به مثابه سوژه داستانی را دارد. این تمهید در رمان کوتاه محمدی به چفتوبست ساختاری کمک میکند اما در آثار بلندتر، چندان کارکرد مفیدی ندارد.
تمرکز اصلی نویسنده در این رمان، ساخت فضا است. بنابراین خواننده بیش از آنکه با کنش یا حادثه درگیر باشد، تحت تأثیر فضا قرار میگیرد. محمدی در عین حال از بهکارگیری عنصر تعلیق داستانی نیز غافل نشده است. هر گاه که خواننده حس میکند ضرباهنگ روایت فرو نشسته یا به شکلی محسوس کند شده است، با طرح یک گره کوچک، یا بهکارگیری موقعیتی ایهامزا و سؤال برانگیز، خواننده را به ادامهدادن تشویق میکند. موقعیتهای تیره و ناتورالیستی، شخصیتهای ناتمام و گرههای کوچک، انگیزههای لازم را فراهم میکنند. مضاف بر این، نثر خاص رمان میتواند حس کنجکاوی خواننده را برانگیزد، چراکه او را با ترکیبهای تازه و جذاب زبانی و نحوی مواجه میکند.
در یک نگاه کلی، بنبست حاکم بر زندگی صایب آغا و دختر کوچکش در رمان، وجهی نمادین مییابند و کارکردی انضمامی پیدا میکنند. چراکه جهان بیرون از خانه محقر صایب آغا نیز دچار بنبستی بیانجام شده است. از نقطهنظر انسجام ساختاری، «سیاسر» به کلیتی قابل قبول دست یافته است. محمدحسین محمدی درصدد بسط حوزه رمانش نیست. برای او همین بس که از موقعیتهای داستانی ساده و فاقد پیچیدگی، در راستای ساختن داستانش استفاده کرده است. محدودیت مکان و زمان، به او این بخت را میدهد که بتواند داستان را در جایی که لازم است، به پایان برساند. از این نظر حرکت اثر منطقیتر و بهقاعدهتر میشود.
اما نکته پایانی: همواره خطر گرفتارشدن در دام شاعرانگی تصنعی و سانتیمانتالیسم زبانی و تماتیک برای نویسنده وجود دارد. محمدحسین محمدی نیز از این معضل دور نمانده است: طنین شاعرانه نثر، شیفتگی نویسنده نسبت به برخی موقعیتها و صحنهها، و خلق موقعیتهای مشابه، اثر را تا حدی از نفس میاندازد و با توجه به کلیشه رایج در میان نویسندگان افغان مهاجر (خالد حسینی، عتیق رحیمی و دیگران)، این بیم همواره وجود خواهد داشت و میتوان گفت اگر این اثر بسط بیشتری پیدا میکرد، دچار همین نقایص میشد. در یک نگاه، زیبایی و بکر بودن نثر نویسندگان درینویس، میتواند به شکلی مقطعی بر ضعفهای آثارشان پرده بیفکند، اما تکرار روندی از پیش تعیینشده، بر بنیاد پرداخت صحنههای شاعرانه و سانتیمانتال، بهمرور خواننده را متوجه این کلیشهوارگی خواهد کرد، اما درمجموع «سیاسر» اثری بیمدعا است.