عرفان ناظر
صفحه کتاب روزنامه شرق
نویسنده کتاب «پنجره ای با شیشه های کوچک رنگی» سعی دارد از طریق تبیین مبانی فلسفی چندفرهنگ گرایی روشی برای ورود به آثار آهنگساز برجسته ایران، علیرضا مشایخی ارائه دهد. در این کتاب مبانی فکری علیرضا مشایخی بهصورت منظم معرفی شده، و راهی برای فهم موسیقی چندفرهنگی صورتبندی شده است.
در بخش نخست، سینا صدقی بر اساس نظریه چندفرهنگ گرایی ملهم از «برایان فِی» موضوع این رویکرد را تعریف کرده؛ چندفرهنگ گرایی مدلی برای «مسئله تفاوتها» است. همچنین از رهگذر تعریف موضوع، مفاهیم بنیادین چندفرهنگ گرایی را برشمرده است؛ «تفاوتها»، «هویت»، «دیالوگ» و «دیالکتیک». هدف چندفرهنگ گرایی موردتبیین در این کتاب نه تنها فهم «دیگری»، بلکه فهم «من» از رهگذر «دیگری» مبتنی بر «تفاوتها» است.
برای فهم فلسفه چندفرهنگ گرایی که بر «تفاوتها» بنیاد گرفته، نقد رویکردهایی چون کل گرایی، نسبی گرایی، منظرگرایی، جهانشمول گرایی و پلورالیسم ضرورت پیدا میکند. برای این مقصود، نویسنده طرح پژوهش خود را در مقدمه کتاب چنین بیان میکند: «آنچه در این بررسی ارائه خواهد شد، در سه سطح مفهومی، فلسفی و موسیقایی قابل پیگیری است. در سطح نخست مفاهیم بنیانی بررسی خواهند شد [تفاوتها، هویت، دیالوگ و دیالِکتیک]، در سطح دوم گستره این مفاهیم از رهگذر توجه به کاستیهای دو رویکرد نسبی گرایی و منظرگرایی، اندیشه کوهن و بحث وی در ارتباط با ویژگی پارادایمهای علمی، رهیافت مکتب ادینبورا در حوزه جامعه شناسی معرفت، صورتبندی مکاینتایر از نسبت عقلانیت و سنت (ترادیسیون)، دو اصل ویتگنشتاینی «بازیهای زبانی»، «شکل زندگی» و نتایج اپیستمولوژیک حاصل از این دو، بحث پوپر در ارتباط با مفهوم «اسطوره چهارچوب» و نقطه نظر کواین درباره «نسبیت اونتولوژیک» و «عدمتعین ترجمه» تبیین شده اند. در سطح سوم، این مبانی و مفاهیم حاصل از آن در حوزه موسیقی بررسی و از رهگذر آن آثار مشایخی تبیین شدهاند.» (صدقی، ۲۸، ۱۳۹۵).
بخش دوم کتاب شامل دو مقدمه است؛ مقدمه اول اشاره ای به تکامل مدل چندفرهنگی در تاریخ موسیقی، مقدمه دوم تبیین نظام چندصدایی علیرضا مشایخی – مکمل- که بنا به گفته نویسنده کلید ادراک چندفرهنگ گرایی در آثار آهنگساز است. سپس نویسنده تبیین مفاهیم «تئوری مکمل» را در ارتباط با چندفرهنگ گرایی در آثار مشایخی، از بعدی فلسفی طرحاندازی میکند.
سینا صدقی در فصل دوم کتاب، بخشی را به تبیین «سمفونی شماره ۹» اپوس ۲۰۱ و آثار پس از آن اختصاص داده، و این اثر را نقطه آغاز دوره «مانیفست» دانسته است. نویسنده مبتنی بر رویکرد علیرضا مشایخی در این دوره، وضعیت و تمایز «صدا» را با دیگر دوره های آهنگسازی مشایخی تبیین میکند. در این فصل خواننده با یک چرخش تحلیلی مواجه میشود. بدین گونه که تا پیش از آن کوشش نویسنده بر آن بود تا مبانی فلسفی چندفرهنگ گرایی را آشکار کند و از مفاهیم بنیادین آن با اتکا بر آراء برایان فِی، کارل پوپر و دونالد دیویدسن دفاع کند اما در فصل «مانیفست عبور»، غالب تحلیلها و ساختار واژگان و مفاهیم زیر سیطره اندیشه هایدگر است که به ثمر می نشینند. پرسش قابلتأمل این است که چندفرهنگ گرایی که تا پایان بخش نخست کتاب، متکی بر آراء مکاتب و متفکران مذکور توضیح داده میشد، چه ارتباط موثقی میتواند با اونتولوژی هایدگر داشته باشد؟ پاسخ به این پرسش سطح چهارم پژوهش را شاید بتواند آشکار کند. سطحی که بهوضوح از آن در کتاب سخنی بهمیان نیامده است اما همچون کنشی دراماتیک خود را آشکار و پنهان میکند.
هویت آدمی و ترادیسیون، محصول دیالوگ با هستی است. از آنجاکه بهاعتقاد علیرضا مشایخی هویت در کُنه خود چندفرهنگی است پس میتوان سخن او و فهم موسیقی او را در این بستر فهمید. فهم اونتولوژیک به ما کمک میکند که فرهنگها را در «پیوستگی» و در مرحله ای فراتر در «از آنِ هم بودگی» به فهم در بیاوریم و این، همان ضرورتِ طرح و فهم مبانی چندفرهنگ گرایی است که میخواهد از «اسطوره های چهارچوب» و متافیزیکِ استوار بر «گسستگی» عبور کند و نه تنها «دیگری» را بشناسد بلکه «دیگری» و «من» را در «از آن هم بودگی» به فهم درآوَرَد. (؟)
سینا صدقی در بخش «مانیفست عبور»، تحقق «عبور» و «خروج» یا فرارَوی از «پیوستگی» به سوی «ازآنهمبودگی» را ویژگی بنیادین آثار این دوره «مانیفست» میداند. وی در راه تبیین این موضوع ابتدا شیوه حضور و نگاه علیرضا مشایخی به «صدا» را در این دوره توضیح میدهد. مبتنی بر تبیین وی، «صدا» در آثار این دوره «تِم»، «آتمسفر» و «ابژه فیزیکی» نیست بلکه «رویداد» است. او برای به دست دادن معنای حقیقی واژه «رویداد» ـEventـ از روش ریشه شناسی استفاده میکند که مطابق آن «رویداد» رفت و آمدی است که منجر به خروج میشود.
در «سمفُنی شماره ۹» اپوس ۲۰۱، «صدا» میان ترادیسیونها و فرهنگهای موسیقایی متفاوت در «رفت و آمد» است تا «پیوستگی» میان آنها را «تذکر» دهد. این «تذکر» از یکسو «یادآوری نسبتهای فراموش شده» و از سویی دیگر «فراخوان» بازگشت به «صدا» فارغ از «اِستتیک» و متافیزیک حاصل از آن است.
به همین دلیل دیگر ابعاد و روشهای آهنگسازی نیز در معنای حقیقی خود به آشکارگی میرسند. برایمثال «دِوِلُپمان» (development) نیز در معنای حقیقی اش به موضوع آثار این دوره تبدیل میشود. نویسنده با ریشه شناسی این واژه، راهی برای فهم «دِوِلُپمان» در آثار مشایخی میگشاید: «این واژه در معنای حقیقی خود، آشکارکردن آنچه به واسطه غفلت و فراموشی، پنهان و پوشیده مانده است را تذکر میدهد… دِوِلُپمان به مثابه «ساخت گشایی» و در گستره وسیعتری «گشایش»، امکان «عبور» و «خروج» را محقق میکند، و به همین دلیل در دامنه «رویداد»، امکان طرح و بسط یافته است… «رویداد» امکان طرح دولپمان در معنای حقیقی آن را میسر کرده است» (صدقی، ۲۲۴، ۱۳۹۵).
آشکارگی چیزها آنگونه که هستند، میتواند با غایت چندفرهنگگرایی ـ فهم، تعامل و آزادی- همصدایی داشته باشد، چراکه تا دیگری نتواند چنان که هست بر ما آشکار شود، رابطه با دیگری برمبنای سوژه/ ابژه و گسست باشد، امکان فهم واقعی میسر نمیشود. پس بیراه نخواهد بود اگر بگوییم روش پدیدارشناسانه میتواند به مثابه آغازگاه راه چندفرهنگ گرایی موردتأمل قرار گیرد.
از همین رو میبایست برای شناخت و فهم دیگری، آنچنان که دیگری هست، و آنچنان که «من» و «دیگری» از آنِ یکدیگر هستند، تفاوت و تمایز آنها را متذکر شویم. سینا صدقی تحقق چنین تذکری را در آثار مشایخی چنین طرح میکند که، همِّ مشایخی این است تا «صدا»، به «صدا» اشاره کند؛ یعنی به ذاتش. «صدا»، مستحیل در چیز دیگر، فروافتاده در تِم، آتمسفر و بیگانه با خود نیست بلکه در هستی خود استقرار یافته است. اما چگونه؟
موسیقی ایران، چین، هند، هر کدام دارای فهم و نسبت ویژه خود از زمان هستند. در آثار مشایخی «عبور» به ساختارهای موسیقایی متفاوت سبب «ساخت گشایی» میشود و عالَم وسیعتری از «صدا» خلق میشود؛ این عالَم وسیعتر با ایجاد «بیزمانی» امکان حضور می یابد. به بیان دیگر، آن زمان ویژه ای که منحصر به موسیقی ایرانی است از طریق عبور از ساختار ایرانی به ساختاری دیگر دچار تزلزل میشود. «عبور» از «زمانمندی» موسیقی ایرانی، سبب «ساخت گشایی» میشود و حاصل آن «بیزمانی» است. «ساخت گشایی» و «عبور» از ساختار زمانمند موسیقی ایرانی سبب میشود که موسیقی ایرانی با خود بیگانه شود، در این بیگانگی با زمان خویش، با «پیوستگی» آشنا میشود و خود را در نسبت با «دیگری»، در عالَم گشوده ای بازمی یابد. این سبب میشود «صدا» ذات پوشیدهشده خود را در یک ساختار موسیقایی آشکار کند. ازاینرو «بیزمانی» به امکان آشکارگی «صدا» به مثابه «رویداد» تبدیل میشود. بهبیان دقیقتر، بهاعتبار اینکه «رویداد» تذکر «از آنِ همبودگی» است، و ابعاد پنهان و پوشیده «صدا» نیز در این «عبور» از ساختارها آشکار میشود میتوان گفت که «صدا»، «رویداد» است. ازاینرو ذات «صدا» در دوره مانیفِست «رویداد» است. سینا صدقی افق دوره مانیفست را در نُه مرحله صورتبندی کرده است.
۱- به پایان رسیدن «ویژگی» صدا به صورت «تِم» و «آتمسفر»، آغاز آشکارگی ذات «صدا» به مثابه «رویداد».
۲- «خروج» از «همبسته بودن» ـnexusـ به سوی «از آنِ هم بودگی» ـeventus.
۳- «خروج» از نگاه سوبژکتیو و متافیزیکی به صدا و «فراخوان» به سوی «بازگشت به صدا»؛ آشکارگی «صدا به مثابه صدا».
۴- تذکر «نسبتهای فراموش شده».
۵- تذکر نسبت اونتولوژیک ترادیسیونهای تاریخی متفاوت.
۶- پایان «ارجاع» و آغاز «اشاره».
۷- تحقق «دِوِلُپمان» در معنای حقیقی.
۸- تحقق duration
۹- تحقق پرسش «صدا چیست؟». (صدقی، ۱۳۹۵)
مطابق تبیین نویسنده از دوره «مانیفست»، این دوره تحقق تأسیس آغازین –Urstiftung- است؛ تأسیسی که آغاز دیگری را نشان میدهد و به راه دیگری «اشاره» دارد. جهت این راه به سوی «آشکارگی نسبتهای فراموش شده» است. صدا در آثار این دوره، امکان «رویداد» حقیقت است؛ ازاینرو در آرزوی اعلام و اعلان نسبتی با هستی به سر میبرد؛ به همین سبب موسیقی در آثار مشایخی به تفکری درباب هستی تبدیل میشود. آثار این دوره را میتوان در راستای «عبور» و «خروج» از تفکر سوبژکتیو و صورتبندیهای حاصل از دوره «استتیکِ خسته» به صدا بررسی کرد. این «عبور» به سمت ارائه معیارهای نوینی گام برمیدارد که امکانی را برای ترسیم «موسیقی آینده» فراهم میآورد.
—————————–
*با وجود حذف برخی پاراگراف های غیرقابل خواندن و تصحیح برخی اداهای شیوه خط برای روانتر خوانده شدن متن، متن بهتر از این که می بینید نیست! متنی مبتذل با نقاب متن فلسفی مآب. این متن نه فارسی است نه فرنگی است. نه مدرن است نه سنتی است. نه اسباب تفکر است نه ارتباطی است. نوعی شو-آف زبانی و قمپز قلمی است. ولی برای نشان دادن وضع کنونی تفکر بعضی از گروههای کتابخوان ما خواندن اش ضروری است. جای چنین متنی در هیچ رسانه ای نیست چه رسد به روزنامه. زیرا این متن هیچ نوع رسانگی ندارد. اما این هم عارضه مطبوعاتی است که برخی فکر می کنند این دست متن ها اسباب سنگین و رنگینی روزنامه می شود. نمی شود! اندیشه باید پیچیده باشد و ساده بیان شود نه اینکه ساده باشد و دستی دستی و بیهوده پیچیده وانموده شود! – م.ج