اخیراً در مطبوعات ادبی دو نقد دربارۀ دو کتاب چاپ شده که هر دو تاسف مرا برانگیخته است. لحن بیادبانۀ یکی و محتوای غیرمنصفانۀ دیگری سبب شد فکر کنم واقعاً نویسندگان این مطالب به مخاطبان جوانی ظلم میکنند که طبعاً نخستین زمینههای آشنایی با نقد تحقیقات ادبی را در مطبوعات میجویند و از آنها الگو میگیرند. هر دو نویسنده از اهالی دانشگاهها و پژوهشگاهها هستند و این تاسفِ مرا دوچندان میکند، چون این بار نه قلم روزنامهنگاری در کار بوده است که بتوانیم یقهاش را به بهانۀ بیسوادی و جنجالآفرینی بگیریم، و نه این نویسندگان جوان و تازهکارند که بتوانیم گناه را به گردن سنوسالشان بیندازیم. متاسفانه هر دو محقق و پژوهشگرند در فضای آکادمیک، و عجب که اولی الفبای ادب و دومی الفبای یک نقد منصفانه را رعایت نکردهاند.
نقد اول نوشتۀ احمدرضا قائممقامی است بر کتاب فرهنگ ریشهشناختی محمد حسندوست، که در مجلۀ فرهنگنویسی چاپ شده و دومی نقد مهران افشاری است بر کتاب بود و نمود سخن نوشتۀ احمد کریمیحکاک، که در مجلۀ جهان کتاب چاپ شده است.
من ریشهشناس نیستم اما بیست سال است در مطبوعات ادبی نقد کتاب مینویسم. دربارۀ محتوای سخن آقای قائممقامی هیچ اظهار نظری نمیتوانم بکنم اما دربارۀ لحن حرمتشکنانۀ ایشان میتوانم. به نظر من خجالتآور است که یک پژوهشگر آکادمیک چنین لحن غیرآکادمیک و سخیفی در نوشتهاش اختیار کند. سالها زحمت یک پژوهشگر دیگر را به تحقیر و تخفیف آلودن چه هنری است؟ خیط کردن و حالگیری در فضای علمی چه چهرهای از ما میسازد؟
یکی از تاریخیترین انتقادها و جدلهای زبانی و ادبی دوران معاصر مقالۀ دکتر محمدرضا باطنی بود در نقد کتاب غلط ننویسیم ابوالحسن نجفی. محتوای آن نقد را همه به خاطر دارید، اما شاید لحن آن را مرور زمان از یادتان برده باشد. اگر دوباره آن را بخوانید ادب آقای باطنی و لحن محترمانۀ ایشان نسبت به آقای نجفی را به یاد میآورید. نویسندۀ نقدی چنان گران، مسئلهساز و تاریخی، که هنوز و همواره محل بحث و جدل است، سر سوزنی از دایرۀ ادب خارج نشده و بارها و بارها از خدمات آقای نجفی به زبان و ادب فارسی یاد کرده و آن را محترم داشته است. در طی سالهای گذشته، کسانی بودهاند که بر سر همین بحث غلط ننویسیم و جانبداری از نظر باطنی یا نجفی یقۀ یکدیگر را دریدهاند و به هم ناروا گفتهاند اما خود باطنی و نجفی حرمت و احترام هم را ذرهای نشکستند. باطنی در آغاز مطلبش نوشته: «آقای ابوالحسن نجفی به طور یقین به فرهنگ و ادب این سرزمین خدمات شایانی کردهاند و از این رهگذر سخت مورد احترام همه هستند» و در میان سخن هم، هرجا مناسب دیده، تاکید کرده که «به هیچ عنوان قصد اسائۀ ادب ندارد». مطلب را هم با تکرار و یادکرد جایگاه علمی ارزشمند نجفی در زبان و ادب فارسی به پایان میبرد. بدین ترتیب، در عین مخالفت صریح، احترام خود را نسبت به جایگاه علمی نجفی مکرراً ابراز کرده است. آن که از باطنی و نجفی، که جلو چشم ما زیستهاند و کار کردهاند، ادب نقد را نیاموزد، نیز ناموزد ز هیچ آموزگار.
در مورد دوم، آقای افشاری مطلب را چنین آغاز کردهاند: «دیوار ادبیات فارسی کوتاه است. هر رهگذری به آسانی از دیوار آن بالا میآید و به باغ ادبیات فارسی داخل میشود.» آیا واقعاً دکتر احمد کریمی حکاک “رهگذری” است که از دیوار بالا آمده؟! من اصلاً و ابداً وارد بحث ارزش تحقیقات آثار دکتر کریمی حکاک نمیشوم ولی آیا انصافاً میتوان دربارۀ او گفت شاهنامه را مطالعه نکرده است؟! کسی که پایاننامهاش را در آمریکا (که برعکس ایران به کسی دکترای کشکی نمیدهند) دربارۀ شاهنامه نوشته، شاهنامه نخوانده است؟! جالب است که آقای افشاری خود در زمینۀ فتوتنامهها و رسائل خاکساریه و آیین جوانمردی کار کردهاند! عجیب است که موضوع تحقیق یک پژوهشگر هیچ اثری روی خلق و نفس او نگذارد. اگر قرار است این کاغذها و کتابها و تحقیقات ذرهای ما را در مسیر عدالت و انسانیت پیش نرانند چه ارزشی دارند؟ این است آیین جوانمردی؟