راهنمای کتاب

Search
Close this search box.

شعر صفاری خودِ آمریکا ست

سایه اقتصادی نیا

از مرگ عباس صفاری عمیقاً غمگینم. از معدود شاعرانی بود که شعر سپید را باحیثیت می‌گفت. چندین بار دربارۀ شعر او نوشته بودم؛ اولین بار، در سال ۱۳۹۳ در مجلۀ شریف جهان کتاب و به‌مناسبت انتشار «مثل جوهر در آب». یکدیگر را نمی‌شناختیم، اما ایمیل مرا یافت و چند خط تشکر نوشت. چه رفتار غریبی با منتقد شعر!

آن نوشته را به یادش همرسان می‌کنم:

در جمع‌بندی کار صفاری، مثل هر شاعر دیگری، غث و سمین به چشم می‌آید اما آنچه دست بالا را دارد گستره‌ای از تصاویر ظریف، ریزاندیشی‌ها و ریزبینی‌ها و نازک‌خیالی‌های اوست. می‌بیند، آنچه هرروز پیش چشم توست و نمی‌بینی، و می‌شنود آوایی را که هر روز در گوشَت است اما نمی‌شنوی‌اش. و برتر از همۀ این دیدن و شنیدن، می‌گوید ـ که کار شاعر همین است. ساده و روان و بی‌خم و پیچ هم می‌گوید، به زبان آدمیزاد، نه زبان از ما بهتران. دنیای شاعرانه‌اش تنوع دارد و این از جهان‌بینی التقاطی خود او ﻧﺸﺄت می‌گیرد، که در آن انسان و خدا و گیاه و جانور و جمادات را کنار هم نشانده است. دیدی تساهل‌آمیز، بی‌تعصب، پذیرا و گاه طعنه‌آمیز به دنیا و مافیها دارد که ندا درمی‌دهد: «جهان و هرچه در او هست، سهل و مختصر است». شعرش نیز از این جهان‌بینی مایه می‌گیرد و به همین نسبت مصالحه‌جو، انسان‌محور، نرم و جاری است.

صفاری، در کارِ به شعر کشاندنِ این جهان‌بینی از چند عنصر مشخص بهره می‌جوید: زبان محاوره و طنز از اصلی‌ترین و پربسامدترین این عناصرند. امکاناتی که زبان محاوره در دسترس صفاری می‌گذارد گونه‌گون است. یکی از آن، کنایات و عبارت‌های اصطلاحی است که صفاری به کرّات از انواع آن سود جسته است: «نگاه چپ به کسی انداختن»، «مو لای درز چیزی رفتن»، «بی‌چشم و رو بودن»، «جان کسی را به لب رساندن» و…. در سطور زیر مثالی از گنجاندن کنایۀ «خرده‌شیشه داشتن» و عبارت اصطلاحی «کفر کسی را درآوردن» در شعر را می‌بینیم که از زبان محاوره وام گرفته شده است:
کالبد آدمی بی‌تردید
شاهکار آفرینش است هنوز
اگرچه روحش همیشه
خرده‌شیشه داشته است.
این را من می‌دانم و فریدا کالو
که کفران نعمتش
کفرم را درنمی‌آورد
و حق می‌دهم به او
که قصابی کند در هر تابلو
چشم و ابروی قاجاری
و تن تابناکش را تا لب گور.
درهم‌آمیزی این اصطلاحات با زبان شعر، در مجموع منتج به خودمانی شدن فضای اشعار صفاری و ایجاد صمیمیت با مخاطب شده است. عنصر دیگر دیالوگ است. در بسیاری از قطعات شاعر با «تو»یی فرضی گفتگو می‌کند. در این سطرها، جهت پیام به سمت گیرنده است، انگار کسی روبه‌روی ما ایستاده و با ما سخن می‌گوید. این تمهید نیز باز در جهت ایجاد صمیمیت با مخاطب نقش دارد و پرده‌ای را که میان شاعر و مخاطب است از میان برمی‌دارد. «جاسوس‌های زبان‌بستۀ من» مثال خوبی است:
گنجشکانی که رد تو را دیروز
درخت به درخت
و خیابان به خیابان
دنبال کرده‌اند
خدا می‌داند چه دیده‌اند
که جیکشان دیگر
درنمی‌آید.
عنصر دیگری که به عنوان یکی از عناصر شاکلۀ زبان شعر صفاری از آن نام بردیم طنز است. طنزی که صفاری در زبان می‌ریزد، حاصل ظرافت‌هایی است که گاه در یک کلمه یا فقط یک تعبیر نمایان شده‌اند. نزد او طنز شاخساری نیست که همۀ شعر را زیر سایۀ خود بگیرد، بلکه تنها سایۀ مختصر اما نشاط‌آور برگی است از درخت شعر.

از این مختصات زبانی بگذریم و بازگردیم به دیگر ویژگی‌های حاصل از جهان‌بینی شاعر. در ابتدای این نوشته از دید التقاطی صفاری سخن به میان آوردیم. لازم است در بسط این ویژگی به نتیجه‌ای فراتر برسیم: به استناد همین جهان‌بینی، او شاعری مدرن است. در عین حال که بومی‌گرا و ایرانی است، جهان‌وطن و جهانی‌اندیش است. در شعرش از «امامزاده حسن» تا «میدان ترافالگار» را گز کرده، هم «بوکافسکی» را یاد کرده و هم «حافظ» را، هم در «بهشت زهرا» گریسته و هم در «گورستان چمن‌زار بهشت» در هالیوود شرقی، هم «بوی یاس امین‌الدوله» در شعرش پیچیده و هم «در باب مضرت برندی» سخن رانده است. بر هیچ‌کدام تعصبی ندارد، هیچ‌یک را بر دیگری برتری نمی‌دهد و سلایقش از هرگونه جزم‌ تهی است. «ذکر قالی ایرانی» را می‌گوید اما دست به دامان ناسیونالیسمی عقب‌مانده نمی‌شود تا یکسونگرانه هنر را نزد ایرانیان بداند و بس، و به همان میزان پرده‌های نقاشی فریدا کالو و مکس بکمن را تحسین می‌کند.

این دید روشنفکرانه، امروزی و متعادل است و فضای ادبی و هنری جامعهٔ ایرانی به ترویج و تثبیت آن نیاز دارد. هنرمند امروزی از پنجرهٔ اتاقش جهان را رصد می‌کند، چه در «عبدالملک» باشد، چه در «نیواورلئان». شعر صفاری، از رهگذر ذکر نام‌ها و اماکن و فضاهای مختلف، رنگارنگ شده است و از این بابت شاید تشبیهش به جامعهٔ امریکا بی‌مناسبت نباشد. شعر صفاری خود امریکاست: در کالیفرنیا بیدار می‌شوی، با هندی‌ها صبحانه می‌خوری، در واگن ساخت چین می‌نشینی، با مکزیکی‌ها ازدواج می‌کنی و به فارسی می‌نویسی.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته