هرمس به اینجا نیامد

محمد میرزایی

اگرچه آزاده خانمِ نجفیان زحمت کشید و خبرِ چاپِ کتاب را روی دیوارِ بنده چارمیخ کرد، احساس می‌کنم شرعاً وظیفه دارم خودم هم خبرش رو توی بوق کنم. دوستان «پیش‌نوکیِ» بنده را ببخشند ــ حتّی اگر معنایِ این اصطلاحِ شیرازی را نمی‌دانند. این اخلاقِ بوقچی‌گری حاصلِ عمری روزگار گذراندن از طریقِ حق البوق است. کتاب، صرف نظر از گرفتار شدنش به مترجمِ کذایی، کارِ بسیار دقیقی ست در باره‌یِ سیرِ فکرتِ هرمس از مصرِ رومی تا تمدّنِ اسلامی (تا اوائلِ سده‌یِ چهارمِ هجری) و شکل‌گیریِ گرایش‌هایِ هرمسی در عالمِ اسلام. شاید فوری و فوتی‌ترین و مهم‌ترین دست‌آوردِ کتاب این است که به دقّت و با جزئیّات نشان می‌دهد که در تمدّنِ اسلامی هرگز جریانِ واحدی که بتوان هرمسی‌مسلکش خواند وجود نداشته است:

«بسیاری از این نویسندگان ــ که به عنوانِ پزشک، دبیر، داعی، تاجر و باز به شیوه‌هایی دیگر روزگار می‌گذراندند ــ اگر می‌توانستند با هم دیدار کنند (کاری که برخیشان کردند)، درباره‌یِ مسائلِ فلسفی و دینیِ بنیادین با هم مخالفت می‌کردند. قدرِ مشترکِ آنان نوعی علاقه به علمِ یونانیِ باستان است. این علاقه در هر یک از آنان به شیوه‌هایِ گوناگونی تجلّی می‌کرد: برخی از آنان مورّخِ فلسفه اند: برخیشان فیلسوف، برخیشان صوفیانی که وجهِ تمایزشان میل به شرکت کردن در انتقالِ نوعی حکمتِ باستانیِ آرمانی‌شده است. در اندک‌شماری از آنان همه‌ی این دل‌بستگی‌ها قرینِ هم بود. آن چه این نویسندگان نبودند “هرمسی‌مسلک” است. اشاره‌هایِ آنان به هرمس نه عضویّتشان در مکتب یا فرقه‌ای هرمسی، بلکه حضورِ مشترکشان در پژوهش‌هایِ عربیِ معطوف به بازیابی و حفظِ دانش و حکمتِ کهن و شناختشان از آن را نشان می‌دهد. در این سنّتِ کلاسیکِ شرقی، که ریشه‌اش در اواخرِ عهدِ باستان است، هرمسِ مثلّث‌الحکمه نقشِ چهره‌ای افسانه‌ای را یافت، الگویِ برینِ خرد که باید با او برابری جست، بنیادگذارِ علم، مرشدِ ارواح، پیام‌برِ دانش که سر به ستارگان سوده و سخنِ فرشتگان را شنوده بود، نخستین حکیم.»

همرسانی کنید:

مطالب وابسته