تاویل محتوای وحی مهمتر است از اینکه در خواب نازل شده یا بیداری

نصرالله پورجوادی

یکی از دوستان پاسخی را که یکی از مریدان دکتر سروش به نام دکتر فاطمی به ایرادها و انتقادهای آقای اکبر گنجی، دلاور میدان مبارزه برای آزادی، نوشته بود از استرالیا برایم فرستاده است. من هنوز نه نوشته گنجی را خوانده ام و نه نوشتۀ خود دکتر سروش را – یعنی نظر اخیر ایشان که می گویند وحی در خواب به پیغمبر (ص) نازل شده است. راستش نخواندن من به دلیل تنبلی بود. و انگهی خیال هم نمی کردم که مسئله مهمی از لحاظ دینی باشد. متأسفانه میزان ساعاتی که من صرف خواندن می توانم بکنم در سالهای اخیر کم شده است. به قول معروف «آنهم از علت پیری است.» در ضمن، من از نوشته های بلند مثل نوشته آقای گنجی می ترسم و همین که آنها را می بینم عقب نشینی می کنم. جوابیه دکتر فاطمی الحمد لله کوتاه بود و من برای این که از طریق آن هم از “ایدۀ” آقای سروش باخبر شوم و هم از انتقاد آقای گنجی، دلم را به دریا زدم و خواندم. راستش خوشم نیامد. لحن نوشته بسیار متکبرانه است و زبان نویسنده اگرچه ظاهرا مؤدبانه است ولی چندش آور است و چند بار من پیش خود گفتم اگر نویسنده فحش خواهر و مادر داده بود بهتر بود!

بیش از نیمی از جوابیه در انتقاد از شخص گنجی (و به اصطلاح منطقیون argument adhominum) است. از نظر ایشان گنجی کیست که بخواهد به مصاف عالم و عارفی همچون دکتر سروش بیاید؟ او اصلا در قد و قواره ای نیست که بخواهد در معقولات دخالت کند و به دکتر سروش ایراد بگیرد. «آن که چنین ذوقی را نچشیده و از حلاوت بهره نبرده چگونه می خواهد و می تواند با پای چوبین، نه پایه ای محکم و از طریق استدلالی بی بنیاد ( آنهم ناقص و بدون اشراف کامل حتی نظری، چه جای تجربۀ عملی) در بارۀ شهد نچشیده و شهود دریافتۀ دیگری داوری کند و تجربۀ ذوقی او را رد نماید.»

من فقط امیدوارم که دوست ما آقای دکتر سروش این نامه را قبل از انتشار ندیده باشد. اشکالی ندارد که بعضی از مریدان گاهی ادعاهای گزاف برای شیخ خود بکنند ولی اگر شیخ خودش اجازه نشر آن ادعاها را داده باشد مثل این است که خودش آنها را اظهار کرده است و در عالم دینداری و عرفان (نه دین فروشی و فقاهت) هیچ گناهی بالاتر از ادعا یا دعوی نیست. و در اینجا دعویی که برای سروش شده این است که او از سر وجد و حال و با تجربه معنوی و روحی در یافته که پیغمبر ما وقتی با جبرئیل ملاقات می کرده است خواب بوده است. معلوم نیست خود این تجربه عرفانی دکتر سروش هم در خواب بوده است یا در بیداری!

باری، مهمترین چیزی که من از این جوابیه آموختم این بود که دکتر سروش قصد داشه است که «مکانیسم وحی» را از نظر خودش توضیح دهد یا تبیین کند. (نمی دانم تعبیر چرک-تاب یا profane مکانیسم وحی از نویسنده است یا از دکتر سروش). بسیار خوب. توضیح دکتر سروش این است که وحی در حالت خواب به پیغمبر نازل شده نه در بیداری، و این در حقیقت مزیتی بود از برای نزول وحی، یعنی همان بهتر که قرآن در حالت خواب به پیغمبر نازل شده باشد نه در حالت بیداری؟ چرا؟ به دلیل این که در خواب حواس ظاهری تعطیل می شود و در عوض همه حواس باطنی یا قلبی پیغمبر به کار می افتد، یعنی هم گوش می شنود و هم چشم می بیند و هم بویایی می بوید و هم چشائی می چشد و هم بساوائی لمس می کند.

این مطلب که حواس باطنی انسان در خواب قوی تر میشود و آمادگی او برای دریافت مکاشفات بیشتر می گردد البته به طور کلی درست است، و ارباب سیر و سلوک و عرفا هم قبلا همین حرف را در مورد تجربه ای که به آن «مشاهده» می گویند زده اند. مثلا یکی از این عرفا احمد غزالی است که در فصل ۴۲ سوانح می نویسد: اگر عاشق [معشوق را ] در خواب بیند سبب آن است که او روی در خود دارد. همه تن دیده گشته و همه دیده روی گشته و در معشوق آورده یا در صورت او که بر هستی او نقش افتاده است.» یعنی اگر عاشق معشوق را در خواب ببیند در آن صورت نفس با همۀ قوا (تن همان نفس است) به ادراک صورت معشوق می پردازد، چشم او می بیند و گوش او می شنود و الخ.

بنا بر این مطلبی که سروش در بارۀ رؤیا و مشاهده در حین رؤیا گفته است مورد تایید صوفیه و اهل عرفان بوده است. من حتی گامی جلوتر می گذارم و می گویم در قرن دوم هم که جوانمردان ایرانی (احتمالا خرمدینی) مجالس سماع دائر می کردند رسمشان بر این بود که در مجلس کاری کنند که همه حواس بهره مند شود، گوش به شنیدن موسیقی، چشم به دیدن شاهد ( که در قرون بعدی گاهی امرد بود) شامه به بوئیدن عطر و عود، دهان به چشیدن باده، لامسه را هم اجازه دهید که نگویم. نا گفته نماناد که این تجربه همه در بیداری بود آنهم در حین سماع و رقص و پای کوبی. ولی رسم مشاهده شاهد که بعدا ادامه پیدا کرد گاهی در خواب هم دست می داد که احمد غزالی هم به آن اشاره کرده است. شعرا هم به این معنی اشاره کرده اند، از جمله در بیت زیر:
در خواب، خیال تو مرا مونس جان / از خواب مرا مکن نگارا بیدار

مکاشفات هم در حالت خاصی دست می داده که نه خواب بوده است و نه بیداری. در معراج نامه ها هم وقتی فرشته (که در معراج نامۀ ابن سینا مظهر عقل فعال است) به سراغ پیغمبر می آید، حضرت در حالت نه خواب و نه بیداری است. و باز مکاشفات خیالی شعرا هم، مانند حافظ، در همین حال دست می دهد. بنا بر این سخن دکتر سروش تا جائی که تجربۀ وحی را تجربه ای قلبی و با تمام حواس باطنی (البته حواس باطنی صوفیه و نه حواس باطنی فلاسفه) دانسته است مسبوق به سابقه است، سابقه ای که به قبل از اسلام می رسد (احتمالا مانویان هم بر این باور بودند) و من شخصا با نظر ایشان (البته تحت شرایطی) موافقم و معتقدم که رؤیا خواندن تجربۀ وحی در نظر دکتر سروش و قبل از او صوفیه و چه بسا خرمدینان و مانویان و حتی فلاسفه افلاطونی و نو افلاطونی بی مقدار یا کم بها کردن وحی نیست.

در واقع این حالت شرط تحقق چنین تجربه هائی است چه در این حالت است که حواس ظاهری انسان که عامل تفرقه و پریشانی است تعطیل می شود و قلب انسان به حالت «جمع» می رسد، جمعیتی که مقدمه رسیدن به توحید است. البته عرفا در مراتب بالای سلوک و به خصوص مکاشفات انبیاء میان تجربه بیداری و تجربه خواب یا رؤیا فرقی نمی گذارند و مثلا تجربۀ حضرت ابراهیم را درمشاهده ستاره و ماه و خورشید و دیدن خدا در آنها را گفته اند فرقی نمی کرد که ما بگوئیم در خواب بوده یا در بیداری. لذا پیغمبر اکرم (ص) را هم شاید بتوان گفت در مرتبه ای بودکه صباح و مساء در آنجا نبود و حقیقتا آن حضرت از خواب و بیداری گذشته بود و به ساحت وحی که ورای خواب و بیداری است رسیده بود. والله اعلم.

و اما، از همه این حرفها گذشته، دیدن یا شنیدن یا بوئیدن و ذوق و لمس وحی چه درخواب باشد و چه در بیداری، یک چیز را من نمی توانم هضم کنم و آن کیفیت دیدن و تجربه کردن چیزهای دنیائی است. من می توانم مثلا بفهمم که یکی لا اله الا الله را بشنود و ببیند و ببوید و خلاصه حتی با آن هم آغوش شود. برخی از صوفیه از معراج در لااله الا الله و با لا اله الا الله معراج کردن سخن گفته اند. می توانم صحنۀ با شکوهی را که درآن اسطوره «عهد الست» صورت می گیرد و خداوند با دو دست خود ذریه بنی آدم را از پشت آدم بیرون می کشد و آنها را به صف می کند و با آنها عهد می بندد مجسم کنم و حتی ذوق خطاب الهی را که به ارواح فرزندان آدم دست می دهد تصور کنم، و صفای این صحنه را درک کنم. یا می توانم دیدن صحنه های اسطوره ای را که می گوید خدا این عالم را در شش شبانه روز آفرید و بعد رفت و روی عرش نشست یا «استوا» پیدا کرد به نوعی تصور کنم. ولی دیدن و بوئیدن آیاتی که در بارۀ «قاعدگی» خانمهاست چه لطفی دارد؟ پیغمبر چی را می دید؟

آقای فاطمی می گویند که دکتر سروش معتقد است که خدا صورت ندارد. آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد! ولی بفرمائید خدای بی صورت چگونه بر عرش می نشیند. و اگر بگویند که ما باید معبر بیاوریم تا برای ما تعبیرخواب کند آن وقت مسئله نه تنها حل نمی شود بلکه بیخ پیدا می کند. خدا که العیاذ بالله حاج ملا هادی سبزواری نیست که خودش شعر منظومه فلسفی ببافد و خودش هم بنشیند و برایش شرح بنویسد. من می توانم بفهمم که قران زمانی نازل شد که مردم فکر می کردند که کل این عالم را خدا مانند یک معمار در شش روز آفریده ولی نمی توانم قبول کنم که خدا خوابی برای پیغمبر ساخته که معنی آن را معبران باید هزار سال بعد ببینند و تعبیر کنند. من تعجب نمی کنم از این که به من بگویند ما نمی توانیم کیفیت وحی را درست درک کنیم و نمی دانیم خدا چه مکاشفاتی بر دل مبارک نبی اکرم نازل کرد و چگونه، ولی تعجب می کنم اگر کسی در قرن بیست و یکم بگوید شیخ و مرشد من خواب نما شده و دیده که وحی در ۱۴۰۰سال پیش چگونه و با چه «مکانیسمی» بر پیغمبر نازل شده است.

مشکل ما امروز این نیست که سعی کنیم مکانیسم وحی را توجیه کنیم. مشکل ما این است که چگونه محتوای وحی را تفسیر کنیم یا در حقیقت تأویل کنیم. امروزما بیش از هر زمان محتاج به تاویل محتوای وحی ایم. من بیشتر علاقه دارم بفهمم دکتر سروش در بارۀ خدای بی صورت یا خدای غیر جسمانی چه می اندیشد تا این که بفهمم در بارۀ مکانیسم وحی چه می گوید. مجسمه و مشبهه در قرنهای اول و دوم فرقه های منحرفی نبودند که تحت تأثیر ادیان دیگر پدید آمده و در بارۀ خدا سخن گفته باشند. عقاید مجسمه و مشبهه از دل قرآن و حدیث بیرون آمده است و عقاید آنها بود که بعداً عقاید تعریف شده اهل حدیث و سنت و «ارتدکسی اسلامی» را تشکیل داد. بچه های اوگه ای اسلام (نمی گویم حرامزاده، هر چند که در مذهب اهل حدیث و سنت حرامزده به شمار می آمدند) جهمیه و معتزله و بعدا فلاسفه بودند. مشکل بزرگ مسلمانها امروز مشکل تاویل است، یا به قول آقای سروش «تعبیر» یا «خوابگزاری».

اخیرا ترجمه ای با تفسیر قرآن به انگلیسی به دستم رسید با عنوان The Study Quran که زیر نظر جناب دکتر نصر تهیه شده است. انتظار داشتم که این ترجمه و تفسیر «مدرن» مسائل تأویل را مطرح کرده و به آنها پاسخ گفته باشد. به من بگوید وقتی قرآن می گوید خدا در شش روز این عالم را خلق کرد من باید این آیه را که چند بار هم تکرار شده است چگونه بفهمم. فقط به من می گوید سمبلیک است یا منظور از روز در این آیات «یوم ربوبی» است که هزار سال ماست. حالا بیا درستش کن!

همرسانی کنید:

مطالب وابسته