من خیلی سعی می کنم جلوی خودم را بگیرم تا از این جور مطالب عبوس درفیس بوک ننویسم ولی گاهی از دستم در می رود. این استتاتوس را هفتۀ پیش نوشتم و تمام طول هفته دو دل بودم . بگذارم یا نگذارم؟ آخرش استخاره کردم. خوب آمد. البته نصفش کردم. چون خیلی زیاد بود. شما هم می دانم که به استخاره اعتقاد ندارید لذا شیر یا خط کنید. اگر شیر آمد بخوانید.
ادبیات بهشت و دوزخ
چهار صد سال پیش از این که دانته کتاب «کمدی الهی» را بنویسد، حارث محاسبی (ف.۲۴۳) کتاب مشابهی نوشت به نام «کتاب التوهم». این کتاب در بارۀ معاد است؛ در بارۀ جهنم و بهشت. گزارشی است از تجربه ای که انسان پس از مرگ خواهد داشت. متاسفانه فقط بخش مربوط به بهشت آن به دست ما رسیده است. مهمترین نکته ای که باید گفت این است که محاسبی شاید اولین کسی باشد که مطالب مربوط به جهنم و بهشت را به صورت روائی در آورده است، یعنی همان عقایدی را که در کتاب و سنت بوده و بعضا از اسرائیلیات گرفته شده به صورت گزارش داستانی و تا حدودی ادبی در آورده است، شبیه به کتاب دانته. مثلا به جای این که بهشت را وصف کند و بگوید در آنجا فرشتگان به مؤمنان سلام خواهند کرد یا حوری و غلمان در آنجا هستند، به خواننده می گوید: تصور کن که بعد از مرگ به بهشت رفته ای و فرشتگان به استقبال تو آمده اند و در آنجا به تو شراب بهشتی یا عسل خواهند داد و از این قبیل حرفها.
من در اینجا لفظ « تصور» را به کار بردم، ولی محاسبی در واقع لفظ «توهم» را به کار می برد. می گوید : چنین انگار، یا چنین توهم کن، که وارد بهشت شده ای و الخ. چرا او در اینجا لفظ «توهم» را به کار می برد؟ چرا او عقاید مربوط به آخرت و معاد را «توهم» می خواند؟ در پاسخ باید بگویم که معنائی که محاسبی از« توهم» اراده می کند معنائی نیست که ما از این لفظ می فهمیم. ما امروزه «توهم» را به معنی حرفهای بی اساس و هذیان گونه به کار می بریم. ولی محاسبی نمی خواهد بگوید که عقاید اخروی همه هذیان است. معنای «توهم» نزد او نزدیک به «تخیل» است. البته، تخیل با توهم فرق دارد. در تخیل ما صورتهائی را در ذهن حاضر می کنیم که قبلا تجربه کرده ایم. به عبارت دیگر، ما صورتهائی را که در حافظه خود نگاه داشته ایم مجددا به یاد می آوریم یا در نظر می گیریم. اما اگر ما صورتهائی را در ذهن خود حاضر کنیم که قبلا سابقه نداشته اند، در آن صورت کاری که کرده ایم توهم است. در واقع در توهم نوعی خلاقیت وجود دارد. در تخیل چنین خلاقیتی نیست. خلاقیتی اگر باشد در ترکیب یا آمیختن صورتهائی است که قبلاً در حافظه حفظ شده است.
محاسبی صحنه های بهشت را آفرینش توهمی می داند به دلیل این که ما هیچ تجربه ای از آن نداریم. فرشتگان و جویهای پر از عسل و شیر و شراب و قصرها ی خیالی و سر انجام رویت خداوند در بهشت، اینها همه بدیع است ولی از نظر محاسبی هذیان نیست. اساسا گزاره هائی که در مورد آخرت است گزاره هائی نیست که ما صدق و کذب آنها را بتوانیم در این زندگی معلوم کنیم. پس از مرگ است که معلوم می شود که این گزاره ها صادق بوده است یا کاذب. و چون اعتبار این گزاره ها، یعنی صادق و کاذب بودن آنها در این زندگی میسر نیست پس نمی توان حکم کرد که همه باطل است و یا هذیان گوئی است. به عبارت دیگر، نمی توان آنها را «توهم» به معنای امروزی دانست. توهم امروزه به معنای «ضد علمی» است ولی برای محاسبی به معنای «غیرعلمی» است. ضد علمی با غیر علمی فرق دارد. در غیر علمی ادعای علم بودن (knowledge claim) مطرح نیست.
گزاره هائی که مربوط به امور اخروی است چون «علمی» نیست به صورت گزاره های علمی هم نباید مورد داوری قرار گیرد. در واقع این گزاره ها شبیه به شعر است و همان طور که ساحت شعر با ساحت علم فرق دارد ساحت گزاره های توهمی هم با ساحت علم فرق دارد. در ساحت گزاره های علمی ما گزاره های علمی را از علما انتظار داریم بشنویم و در ساحت گزاره های معادی از انبیاء. نبی (پرافیت) کسی است که انباء می کند، به ما نوعی آگاهی می دهد، از اموری که مربوط به عالم غیب است نه شهادت. آخرت هم غیب است. «پرافسی» در انگلیسی این مفهوم را خوب بیان می کند. پرافسی در بارۀ امور اخروی است. پیش بینی چیزهائی است که در آیندۀ اتفاق می افتد.
در قرنهای اولیه مسیحی و حتی چند قرن قبل از اسلام کنجکاوی خاصی برای مردم خاورمیانه و تا حدودی اروپا، چه یهودی و چه مسیحی و چه زردشتی و مانوی، پدید آمده بود، در بارۀ زندگی پس از مرگ. مردم می خواستند بدانند که بعد از این که از دنیا رفتند چه می شود. در یهودیت قبلا انبیاء بنی اسرائیل بودند که به این کنجکاوی پاسخ گفته بودند. از سوی دیگر، در اوائل قرون وسطی داستهای متعددی بود از کسانی که ادعا می کردند که موقتا مرده اند و به آن جهان رفته اند و چیزهائی را دیده اند. «رو قیامت شو قیامت را ببین». می خواستند در همین جهان بفهمند که آنجا چه خبر است و بعضی هم به خیال خودشان و به خیال دوستانشان می رفتند و بر می گشتند و از این سفر مرگ برای دیگران ارمغانی می آوردند. «ارداویرافنامه» در واقع یکی از این ارمغانها یا سوغاتی هاست. سرگذشت یکی از این اشخاصی است که ادعا می کرد رفته و دیده. قیامت را دیده.
پیامبر اسلام هم در چنین فضائی بود که مسائل معاد را برای مسلمانان روشن می کرد. روایتهائی هست که در آنها گزارش شده است که پیغمبر حوادث اخروی را دیده است. به اصطلاح، پرده از مقابل چشم ایشان بر گرفته بودند و دوزخ و بهشت را به ایشان نشان داده بودند. در واقع گفته اند که پیغمبر خودش زندگی پس از مرگ را تجربه کرده است. از نظر مؤمنان تجربه های پیغمبر با تجربه های دیگران فرق داشت. آخرت برای پیغمبر توهم نبود بلکه مشاهده بود. درست مثل داستان «ارداویراف» که ادعا می کرد مشاهده کرده است.
ولی محاسبی ادعای مشاهده نداشت. برای او داستان آخرت گزاره هایی بود که کتاب و سنت به او آموخته بود و چون محاسبی خودش به این تجربه و مشاهده نرسیده بود مجبور بود بگوید که اینها «توهم» است، یعنی نه من مرده ام و نه مثل پیغمبر می توانم آینده را ببینم. «پرافیت» نیستم. محاسبی و امثال او مدعی بودند که آخرت را با توجه به سخنان انبیاء باز اندیشی کرده اند یعنی به قوۀ وهم خود این گزاره ها را ساخته اند. گزارش محاسبی به دلیل تخیلی بودن آن یک قدم به شعر نزدیک شد و به اصطلاح جنبۀ ادبیات می کرد.
علاقۀ عمومی به مسائل اخروی در قرنهای سوم و چهارم و پنجم موجب شد که بعد از محاسبی قدمهای دیگری برداشته شود و این روایتها بیشتر و بیشتر جنبۀ ادبی پیدا کند و ژانری پدید آید که می توان آن را «معادنامه» نامید. «سیر العباد» سنائی و «کمدی الهی» دانته هر دو صورتهای ادبیات شدۀ گزارشهای مربوط به معاد است. «معادنامه ها» به عنوان ژانر ادبی متعلق به دورۀ تاریخی خودش است. ما در عصر حاضر با این ژانر چندان مأنوس نیستیم. ژانرهای مورد پسند ما چیز های دیگری است. رمان مهمترین ژانر عصر حاضر است. معاد نامه ها متعلق به دوره ایست که مردم هنوز آخرت نگر بودند. زندگی پس از مرگ برایشان اهمیت بیشتری داشت. ولی در عصر حاضر زندگی در این دنیا برای ما مهم تر است. به آخرت و معاد حتی اگر ایمان داشته باشیم، دوست نداریم زیاد فکر کنیم. به همین دلیل فیلمهای هالیودی در بارۀ زندگی بعد از مرگ زیاد مورد توجه نیست. برای ما زندگی اجتماعی، مسائل سیاسی، یا حداکثر مسائل روان شناختی در بارۀ جان و روان آدمی مهم تر است. به همین جهت رمان برای ما جاذبه دارد.
و این فقط مربوط به ما نیست. در غرب هم فقط دانشجویانی که به تاریخ ادبیات علامه مندند «کمدی الهی» را می خوانند. من وقتی دانشجو بودم استادم نیم ساعت در بارۀ اهمیت کتاب دانته برایم داد سخن داد، ولی دریغ از یک جو علاقه که در من ایجاد کرده باشد. من دوست داشتم رمان همینگوی را بخوانم و فیلمهای کابویی یا وسترن را ببینم. بچه های دیگر هم همینطور. یکی از دلائل بیگانگی نسل جدید با مسائل دینی، به خصوص مسائل مربوط به معاد هم همین است. مسئله همه اش مربوط به فرق میان علم و ایمان و این که مباحث معاد مربوط به امور ایمانی است نیست. مسئلۀ ذوق و به اصطلاح استتیک و علاقه تاریخی یا عصری هم مطرح است.