علیرضا آبیز
بی بی سی فارسی
آکادمی سوئد باب دیلن را به عنوان برنده جایزه نوبل ادبی سال ۲۰۱۶ برگزید و خلق بیان شاعرانه نو در دل سنت عظیم ترانه سرایی آمریکا را دلیل اعطای جایزه به وی اعلام کرد. انتخابی که موافقان و مخالفان بسیاری در میان صاحب نظران و اهالی ادبیات دارد و به جدل های جدی در باره ماهیت و کارکرد جایزه ادبی نوبل دامن زده است. علیرضا آبیز، شاعر و مترجم در مقاله ای که برای صفحه “ناظران” نوشته است با تاکید بر دستاوردهای مهم باب دیلن در عرصه موسیقی و ترانه، نگاهی انتقادی بر انتخاب دیلن برای جایزه نوبل ادبیات داشته است.
جایزه ادبی نوبل هرگز بدون مناقشه نبوده و همیشه بحث هایی برانگیخته است. علاوه بر اهمیت جهانی این جایزه و اعتبار معطوف به آن، ماهیت داوری ادبی که در هر حال نمی تواند بر کنار از سلیقه فردی جایزه دهندگان باشد عامل تنوع و اختلاف نظر کارشناسان پیرامون این جایزه است. از سوی دیگر جایزه نوبل همواره در معرض اتهام دخالت دادن معیارهای غیر ادبی – از جمله انگیزه های سیاسی و اجتماعی – در روند انتخاب برندگان بوده است.
باب دیلن کیست؟
ربرت الن زیمرمان مشهور به باب دیلن در ۲۴ می ۱۹۴۱ در ایالت مینه سوتای آمریکا و در خانواده ای از طبقه متوسط و یهودی به دنیا آمد. در نوجوانی جذب موسیقی شد و از ۱۹ سالگی – پس از یک سال تحصیل در دانشگاه مینه سوتا – ترک تحصیل کرد و تمام وقت به موسیقی، ادبیات و هنر پرداخت. در سبک های متنوعی از موسیقی فولک گرفته تا بلوز و راک آثار ستایش انگیزی آفرید. یکی از محبوب ترین و پرفروش ترین موسیقی دانان دوران است.
آنچه علاوه بر هنر موسیقی به شهرت عالمگیر او کمک کرد موضع گیری های سیاسی و اجتماعی او به ویژه در دهه شصت میلادی بود. او ترانه هایی برای جنبش حقوق مدنی (سیاهان) و جنبش ضدجنگ (ویتنام) سرود و با کمک کسانی چون جونبائز موفق شد شهرتی فراتر از یک ترانه سرا و خنیاگر کسب کند. او به تعبیری ترانه خوان اعتراض و صدای نسل خود بود. اقتدار اخلاقی و سازش ناپذیری جایگاه برجسته او را در میان طرفدارانش تثبیت کرد. در طول بیش از پنجاه سال کار مداوم شمار زیادی آلبوم و آهنگ منتشر کرده است. در اواخر دهه هفتاد به مسیحیت گروید و آوازهای مذهبی خواند. در سال های بعد از مسیحیت فاصله گرفت و به ریشه های یهودی خود برگشت. در عین حال موسیقی را دین خود می خواند و اگر چه به خدا باور دارد خود را پیرو هیچ آیینی نمی داند. این رخدادهای فکری نیز در جلب توجه جهانی به او بی تاثیر نبوده است.
دستاوردهای او در عرصه موسیقی بی نظیر است و دریافت دوازده جایزه ی گرمی (Grammy) نشان غیرقابل انکاری بر این مدعاست. جایزه گلدن گلوب و جایزه اسکار را نیز دریافت کرده، شش مجموعه نقاشی و طراحی منتشر کرده و نمایشگاه های متعددی از آثار هنری خود برپا کرده است. جایزه پولیتزر سال ۲۰۰۸ نیز تاثیر عمیق وی بر موسیقی عامه پسند و فرهنگ آمریکایی به واسطه سرایش ترانه هایی با قدرت شاعرانه ی فوق العاده را به رسمیت شناخت. به عبارتی، وی به چندین هنر آراسته است.
دستاورد ادبی او کدام است؟
متن منتشرشده ترانه های دیلن، کتاب رطیل (Tarantula) و کتاب زنذگی نامه خودنوشت او با نام شرح ایام (Chronicles) مجموعه ی آثار ادبی باب دیلن هستند و ارزش ادبی همین آثار است که مورد مناقشه است. دبیر دائمی آکادمی سوئد در دفاع از گزینش خود باب دیلن را شاعری بزرگ در سنت ادبیات انگلیسی خوانده است. شاعری با اندیشه ای تصویرساز و مسلط به وزن و قافیه. در این رأی نقش اجتماعی و شهرت و کیفیت موسیقی او به حساب نیامده است و البته جز این هم انتظاری نیست چرا که صحبت بر سر نوبل ادبیات است. گروهی از مدافعان این جایزه از اهمیت تأثیر اجتماعی او سخن می گویند و برخی دیگر نیز با آکادمی سوئد بر سر اهمیت ادبی کار دیلن همداستان اند. برخی آکادمی را تحسین می کنند که مرزهای ادبیات را گسترش داده و با اعطای جایزه به یک ترانه سرا، این نوع ادبی را رسمیت بیشتری بخشیده است. کسانی حتی اظهار امیدواری می کنند که این کار باعث آشتی عامه مردم با ادبیات و کمرنگ شدن مرزهای نخبه گرایی ادبی گردد. گروهی حتی نویسندگان مخالف را متهم به اسنوبیسم می کنند که از این که یک آوازخوان به حریم آنها پانهاده برآشفته اند.
مخالفان به معیارهای اعلام شده از سوی آکادمی سوئد و وصیت نامه آلفرد نوبل و رویه پیشین آکادمی استناد می کنند و این جایزه را مایه از دست رفتن اعتماد اهل قلم به آکادمی سوئد می دانند. طبق وصیت نامه نوبل جایزه نوبل به کسی اعطا می شود که برجسته ترین اثر ادبی در جهت مطلوب (آرمانی) را خلق کرده باشد. معمولا جایزه به آثاری تعلق می گیرد که سال قبل از اعطای جایزه منتشر شده باشند تا به نوعی جهت گیری آینده ی ادبیات را تایید کند و نویسندگانی را که در اوج فعالیت ادبی مطلوب هستند معرفی و تشویق کند. آثار قدیمی تر در صورتی شایستگی بررسی برای دریافت جایزه را خواهند داشت که اهمیت آنها تا زمان اعطای جایزه آشکار نشده باشد. به عبارتی کار آکادمی نوبل تایید خلاقیت های تازه است یا خلاقیت هایی که قدر آنها در زمان آفرینش شناخته نشده و به نوعی مورد ظلم واقع شده اند. مخالفان استدلال می کنند که هدف آلفرد نوبل نشان دادن راه برای آفرینش های تازه بوده است.
جایزه نوبل خودش باید بزرگترین دستاورد برنده آن باشد نه نماد به رسمیت شناختن دستاوردهای تثبیت شده رسمیت دادن به دستاورد فردی مثل باب دیلن که شهرتش عالمگیر است و آلبوم هایش پرفروش چه فایده ای برای جامعه انسانی در بردارد؟ هدف بنیانگذار جایزه شناسایی نبوغ و ایجاد امکان خلاقیت آزادانه برای فرد صاحب نبوغ بدون نگرانی های معیشتی بوده است. اگر جایزه نوبل چنین نوابغی را شناسایی و معرفی نکند ارزشی بیش از یک کیسه پول نخواهد داشت.
از سوی دیگر هدف جایزه نباید ایجاد شهرت عوام پسندانه و مقبولیت عامه باشد. شهرت را بازار ایجاد می کند و در این کار به خوبی مهارت دارد. ارزش جایزه ادبی نوبل در این است که کار ادبی را بدون توجه به میزان محبوبیت یا شهرت صاحب اثر و فقط بر اساس کیفیت ادبی و توانایی بالقوه آن در جهت خیرعمومی بسنجد نه اینکه جایزه ای بر کوه جوایز فردی بیفزاید که آثار برجسته خود را – به گواهی دبیر آکادمی سوئد – بیش از نیم قرن پیش خلق کرده است.
این نکته که جایزه قرار بوده در زندگی گیرنده جایزه تغییر مهمی ایجاد کند و آزادی خلاقیت برای او به ارمغان بیاورد نیز امر مهمی است. خواننده ای که به لطف صنعت موسیقی از ثروت سرشاری برخوردار است وجه مالی جایزه هم برایش اهمیت چندانی نخواهد داشت.
کسانی که مدعی اند اعطای جایزه به یک ترانه سرا مرزهای ادبیات را گسترش می دهد به این نکته بی توجه اند که آکادمی سوئد از دیرباز به خود اختیار داده که نه فقط ادبیات (در معنای شعر و داستان) بلکه هر شکل دیگری از نوشتن که به واسطه فرم یا سبک واجد ارزش ادبی باشد را نیز مورد بررسی قرار دهد و اگر چه تا کنون هیچ ترانه سرایی جایزه ادبی نگرفته بود این جایزه در مواردی به نمایشنامه نویسان (از جمله یوجین اونیل، داریو فو و هارولد پینتر) تعلق گرفته است و سال گذشته نیز سوتلانا آلکسیویچ بابت نثر غیرداستانی برنده جایزه شد. از قضا آکادمی سوئد در توجیه تصمیم خود به همین نکته اشاره کرد و گفت از هومر و سافو متون شاعرانه ای برجای مانده که برای اجرا و شنیدن نوشته شده اند اما ما هنوز هومر و سافو را می خوانیم و لذت می بریم و پیش بینی کرد که ترانه های باب دیلن نیز مانند آثار سافو و هومر در آینده خوانده خواهد شد.
این فرض برخی بدیهیات را نادیده می انگارد: در یونان باستان فرم های غالب ادبی شعر و نمایش بوده اند اما خواننده امروزی هیچ تجربه ای از آن نمایش ها و یا اجراهای موسیقایی شعر در ذهن ندارد. نه کسی از مردمان زمانه ما شاهد آن اجراها بوده و نه ضبط و ویدیویی از آنها باقی مانده است. بنابراین انسان مدرن با آن متون نمایشی یا شاعرانه قبل از هرچیز به عنوان متن برخورد کرده و فقط با خواندن به اهمیت ادبی آنها پی برده و برخی از آن متون را به شکل نمایش هم اجرا کرده است.
حال آنکه ترانه های باب دیلن و هر خواننده دیگری در عصر ما نخست با موسیقی و آواز اجرا شده و سپس متن آنها – در مواردی با سال ها فاصله – منتشر شده است. بنابراین خوانندگان فرضی این ترانه ها و از جمله اعضای اعطاکننده جایزه تجربه ی موسیقایی این ترانه ها را در ذهن دارند. باید پرسید آیا اگر ترانه های باب دیلن فقط به عنوان متن منتشر شده بود او هرگز شهرت و محبوبیتی کسب می کرد که حتی نامزد دریافت جایزه نوبل ادبی شود؟ به عبارت دیگر آیا ستایشگران وی می توانند شعرش را از خاطره موسیقایی و شنیداری خود مجزا کنند و کلمات را لخت و عور ببینند؟ آیا جادوی موسیقی و صحنه و جذبه فریبنده ی فرهنگ پاپ و شکوه خیره کننده ی کنسرت های عظیم و فرهنگ فرقه پروری ( کالت ) موسیقی راک را می توان از ذهن جهان زدود و باز هم ادعا کرد که این ترانه ها – فقط از وجه ادبی – برجسته ترین دستاورد خلاقه ی جهان بوده است؟ آیا شعر شاعرانی که از این زرق و برق عاریه بهره ای نداشته است در این مسابقه مغبون نشده است؟
جایزه به باب دیلن در واقع جایزه به دستاورد یک عمر زندگی و کار اوست. گروهی بر این عقیده اند که ترانه هایی که به شکل موسیقی ارایه شده و درواقع جزیی از اثر موسیقی هستند را نباید جداگانه بررسی کرد. این ترانه ها در همان قالب اصلی که ارایه شده اند (موسیقی ) باید مورد قضاوت واقع شوند. اگر قرار باشد اجزای تشکیل دهنده آثار هنری را جداگانه هم جایزه داد چرا نباید به فیلم سازان مؤلف نوبل ادبی داد؟ مگر نه اینکه فیلم سازان هم دیالوگ و گفتار صحنه می نویسند؟
به نظر من، متن ترانه های باب دیلن – فقط به عنوان متن – برجستگی خاصی ندارد. تنها اثر ادبی قابل توجه او رطیل است. کتابی که می توان آن را نوعی رمان تجربه گرا یا شعر منثور دانست. متنی سرشار از شور و فوران خلاقیت. نویسنده – شاعر گویی در هجوم انبوه تصاویر و اشتیاق آفرینش معلق است.
این کتابی است به سبک جریان سیال ذهن که بر تداعی معنا مبتنی است و در عین حال از تصویرگرایی سوررئالیستی و هرج و مرج دادائیستی هم بی بهره نیست. این کتاب در سالهای ۱۹۶۵ و ۱۹۶۶ نوشته شده و در زمان انتشار رسمی (۱۹۷۱) توجه چندانی برنیانگیخت. در اوایل قرن حاضر این کتاب مورد توجه قرارگرفت و به چند زبان هم ترجمه شد. از آنجا که آکادمی نوبل باب دیلن را شاعر بزرگ خوانده باید رای خود را به همین کتاب و به اقبال دوباره خوانندگان به آن مستند کرده باشد.
شاید اگر جایزه نوبل در زمان انتشار این کتاب به دیلن داده می شد بسیار اثرگذار می بود. نوعی ادبیات آلترناتیو و زیرزمینی که نماد یک جنبش فراگیر اجتماعی بود به رسمیت شناخته می شد. دیلن جوان از آن بهره می برد و راه نویی پیش پای ادبیات جهان گشوده می شد. اما اکنون و پس از گذشت نیم قرن – نه باب دیلن از این جایزه سودی خواهد برد نه جهان. فردی که روزگاری متعلق به یک جنبش مترقی و پیشرو بود امروزه خود بخشی از نظام فرهنگی سرمایه سالار است. اگر روزگاری که دیلن در جنبش ضدجنگ و علیه دخالت آمریکا در ویتنام فعالیت می کرد به او جایزه می دادند برای خود و او اعتبار می خریدند نه امروز که ویتنام خود به حیاط خلوت آمریکا بدل شده است.