تورج اتابکی
گنجینه پژوهشی افشار
به نقل از بی بی سی فارسی
آخرین بار که صدایش را شنیدم، چند روز پیش از رفتنش به بیمارستان بود. صدایی که هر چند بار تلخی بیماری را با خود داشت، اما همچنان گرم بود و پرمهر.
در گفتگویمان گفتم که این روز ها به بهانه صدمین سالگشت جنگ جهانی اول، همه در پی یافتن یادماندههای آن جنگ اند و بعد به سراغ ترجمههای او رفتم، ترجمه های روان و ماندگار، که اگر همت والای ایشان نبود، شاید کمتر کسی به سراغ ترجمه آنها از زبان آلمانی می رفت: واسموس، نوشته داگوبرت فن میکوش؛ سفرنامه بلوشر؛ زیر آفتاب سوزان ایران که خاطرات اسکار فن نیدرمایر، یکی از برجستهترین ماموران سیاسی ـ نظامی آلمان در ایران زمان جنگ جهانی اول است. فروتنانه خاموش ماند.
از پی گفتگوی تلفنیمان به سراغ کتابها میروم و با نگاهی به تک تک آنها و نیز حاشیههایی که جا به جا درکنار صفحات نوشتهام چه حد خود را قدردان همت او می یابم.
در این ترجمهها، آن چه که نخست به چشم می آید، فروتنی کیکاووس جهانداری است. در هیچ کدام از این ترجمهها از مقدمه مترجم خبری نیست. جهانداری سرآن ندارد تا به رسم معمول از خود و زحمت ترجمهاش بگوید. یک راست به سراغ متن میرود و به دور از هر داوری روایت راویان را آن گونه که ثبت شده، به دست میدهد.
پانوشتهای مترجم نیز که به دقت آمده، بی هیچ داوری است و تنها باهدف فهم بیشتر خواننده نوشته شده است و گاه دعوت خواننده به اندیشیدن و مطالعه بیشتر.
از اینها که بگذریم، وسواس جهانداری در یافتن معادلهای درست برای واژگان آلمانی است که چشمگیر است. نمونهای به دست دهم: در کتاب سفر نامه بلوشر، نویسنده جایی از “اندیشههای خاص ایرانیان” سخن به میان میآورد و از آیین باستانی ایرانیان مینویسد.
از آیین زرتشت و اینکه “بعضی از افکار اصولی” این آیین”مانند خیر وشر” همچنان نزد ایرانیان باقی است. وبعد به مراسم”تدفین” نزد پیروان آیین زرتشت میرسد، که به گفته او “شایان کمال توجه است”.
جهانداری در پانوشتی که بر به کارگیری واژه”تدفین” آورده چنین مینویسد: “چنان که ملاحظه خواهد شد پارسیان اجساد مردگان را دفن نمیکنند، یعنی به خاک نمیسپارند. بنابراین به کار بردن کلمه تدفین یا به خاکسپاری در این مورد، درست و دقیق نیست. ولی چون واژه دیگری که مناسب این معنی باشد یافته نشد، همان کلمه تدفین به کار رفت.” (سفرنامه بلوشر، نوشته ویپرت بلوشر، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران: انتشارات خوارزمی، ۱۳۶۳.ص. ۲۹۶). نمونه ها بسیارند.
ترجمههایی از خاطرات آلمانها از جنگ جهانی اول در ایران، تنها بخشی از کارنامه کیکاووس جهانداری در سپهر ترجمه است.
پیشتر از این، ترجمههای ماندگار دیگر نیز از او در دست داشتیم. از جمله سفرنامه کمپفر، نوشته انگلبرت کمپفر، که نخست به سال ۱۳۵۰ از سوی انجمن آثار ملی در تهران چاپ شد و بعد به سال ۱۳۶۰ به چاپ دوم رسید.
با ترجمه این سفرنامه که روایت اقامت کمپفر در ایران عصر صفوی است، کیکاووس جهانداری ما را با بسیاری از گوشههای بود و باش ایرانیان در پایتخت امپراتوری صفوی آشنا میکند. گوشههایی که بیشتر اشاره به تاریخ اجتماعی ایران دارد تا تاریخ محض سیاسی.
آن گاه که از جغرافیای اصفهان مینویسد، از حومههایش، از آبیاری شهر، از بناهای عمومی، از چهار باغ محتشم، از انگورستان، از تفرجگاه ها و از خوردو خوراک مردم شهر. و ترجمه همه اینها را کیکاووس جهانداری به گونهای به دست میدهدکه گویا سفرنامه در اصل به زبان فارسی نوشته شده است.
اما در میان ترجمههای کیکاووس جهانداری، سفرنامه پولاک، جایگاه یگانهای دارد. (سفرنامه پولاک. ایران و ایرانیان، نوشته یاکوب ادوارد پولاک،ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران: انتشارات خوارزمی، ۱۳۶۱). دراین ترجمه مترجم نیاز به آوردن “یادداشت مترجم” را میبیند، و آن هم تنها با هدف آشنا کردن خوانندگان با نویسنده کتاب و با رعایت امانت چشمگیر ارجاع به پژوهشهای پیشینیانی که کارنامه پولاک را وارسیده بودند، از جمله محبوبی اردکانی در اثر ماندگارش، تاریخ موسسات تمدنی جدید در ایران.
ادوارد پولاک اتریشی که به خواست میرزا تقی خان امیرکبیر و برای تدریس در دارالفنون راهی ایران شد، در طول اقامت ده سالهاش در ایران در کنار استادی پزشکی و جراحی، به هیات پزشک مخصوص ناصرالدین شاه قاجار نیز درآمد.
او در کنار انجام حرفه استادی و پزشکیاش، گزارشی جامع از بود و باش و فرهنگ ایرانیان عصر ناصری نوشت که از نگاه ناظری اروپایی یگانه است و بیشتر به دانشنامه میماند تا سفرنامه یا خاطرات اقامت.
در این کتاب از همه چیز می توان سراغ گرفت، جغرافیای ایران، اقوام ایرانی ساکن این نجد، زندگی روزمره ایرانیان، خورد و خوراک و پوشاک شان، و گاه و البته سیاست شان. همه طبقات اجتماعی و گروه ها ی سیاسی، آیینی، قومی و جنسی در این روایت جایگاه بایسته خود را دارند و به رفتارشان اشاره رفته است.
یادم میآید که دست نوشته ترجمه این کتاب را، نخستین بار در سالهای نخست پس از انقلاب در خانه کیکاووس جهانداری دیدم و شیفته این کار سترگ شدم، از او پرسیدم که چه شد که به سراغ ترجمه این اثر رفتید؟ پاسخ او را هنوز به یاد دارم: از سیاست بسیار گفته شده، کمی هم از مردم بگوییم.
در کنار ترجمه متون تاریخی و سفر نامه، کیکاووس جهانداری دستی هم در ادبیات داشت و گاه به ترجمه رمان نیز روی میآورد. ترجمه “گرگ بیابان” اثر هرمان هسه از ترجمههای برجسته جهانداری است که نشان احاطه او نه تنها به زبان آلمانی ادبیات است، که نمایانگر آشناییش به پرداخت رمان است. و باز ترجمه های دیگر در همین پهنه چون رمان “قطار به موقع رسید” اثر هانریش بل.
سهم کیکاووس جهانداری با ترجمههای روان و ماندگارش در آشنا کردن همه ایرانیانی که دلی در فهم گذشته اجتماعی این سرزمین دارند، ماندنی است. بسیارماندنی.