علی بهرامیان
روزنامه ایران
هر پژوهشگری که با میراث کهن زبان فارسی در پهنه گیتی سر و کار دارد و در جست و جوی نسخهای از آثار نیاکان و بزرگان ما به زبان فارسی است با تاریخی هزار ساله، از اقصای شبه قاره هند تا خوارزم و بخارا و سمرقند «چو قند» و خجند و مرو و بلخ و هرات و همه پهنه ایران زمین تا قونیه و بغداد و نجف و کربلا و کوفه و شام و مصر، بیگمان با نام «احمد منزوی» آشناست: فرزند علامه شیخ آقابزرگ طهرانی – مؤلف بلند آوازه الذریعه الی تصانیف الشیعه و طبقات اعلام الشیعه. احمد منزوی، مؤلف چندین جلد از فهرستهای نسخههای خطی کتابخانههای ملی و ملک، مؤلف فهرست مشترک نسخههای خطی فارسی پاکستان در ۱۴ جلد و دهها جلد فهرست آثار و نسخههای برجای مانده از میراث زبان فارسی در همه جای جهان.
اما آنچه نام احمد منزوی را در این ربع قرن اخیر با هر آنچه که مربوط به زبان فارسی است پیوندی ناگسستنی میدهد، «فهرستواره کتابهای فارسی» است. هدف این بود که میراث شناسایی شده از زبان فارسی را در دورافتادهترین کتابخانهها و موزههای جهان در یک مجموعه و در ذیل موضوعات مشخص گرد آورد تا پژوهشگران برای یافتن نسخهای از اثر یک دانشمند یا شاعر فارسی زبان، از مراجعه به مجلدات متفرقه فهرستهای نسخههای خطی بینیاز باشند؛ بویژه که آن فهرستها پراکندهاند و دسترسی به همه آنها اگر ناممکن نباشد بسی دشوار خواهد بود. هدف مهمتر اینکه، فارسی زبانان به میراث گرانسنگ نیاکان خویش بیشتر پی ببرند و آن را قدر بشناسند و این راه درشتناک و پرسنگلاخی بود که احمد منزوی برگزید تا زبان فارسی و فرهنگ ایران را در جامهای نو و آراسته، از زاویههای خاموشی و فراموشی به در آورد و بر مردمان این روزگار عرضه کند.
از آن زمان که دل در گرو این کار نهاد، دمی آسوده ننشست و شب و روز خود را به معنای دقیق کلمه بر سر آن وقف کرد. چون پس از سالها اقامت در پاکستان به وطن بازگشت و برای تألیف فهرستواره، رئیس مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی را در این هدف بزرگ با خود هم اشتیاق یافت، بیش از بیست سال در کتابخانه مرکز در واقع «اقامت» گزید؛ بویژه که رئیس کتابخانه نیز، برای کار فهرستواره با او همداستان بود. روابط او با دستیارانش فقط در کار فهرستواره خلاصه میشد و فاصلهای میان زندگی شخصی او و فهرستواره او وجود نداشت. نوروز یکی از سالها، پس از تعطیلات برای عرض تبریک خدمتش رفتم و او را غمگین و افسرده و حتی آشفته دیدم، با رویی آشکارا درهم و غمناک. با شگفتی سبب را جویا شدم. اندکی نگریست و با خشم پاسخ داد: تعطیلات طولانی بود و کار فهرستواره پیش نرفت!
احمد منزوی براستی شیفته ایران و زبان فارسی بود و همه عمر کوشید تا وسعت و عظمت میراث برجای مانده از این زبان را نشان دهد. از نظر او سهم ایران در فرهنگ و تمدن جهانی چشمگیر بود و در واقع فهرستواره او بخوبی نشان میداد که پرتو این فرهنگ، از ابوریحان و ابن سینا و خواجه نصیر تا فردوسی و نظامی و سعدی و حافظ و مولانا و حتی دانشمندان و شاعران ناشناخته و گمنام، چگونه بر بخشهای مهمی از جهان تابیده است. گلستان سعدی فقط در شهرهای ایران چون ورق زر دست به دست نمیشد، بلکه انبوه نسخههای گلستان و شروح گلستان در مناطق گوناگون نشان میدهد که در دورافتادهترین روستاها و مناطق لاهور و دهلی و دوشنبه و خوارزم و سمرقند و بخارا و آناتولی و باب الابواب و اران، حتی در روزگارانی که روابط سیاسی میان حکومتها تیره و تار بوده است، کسانی دل در گروی سخن خداوندگار سخن داشتهاند و این «قند فارسی» بر سر دست تا «بنگاله» راه میسپرده و کیست که نداند، سعدی آموزگار آدمیت است و بزرگواری و رواداری و حُسن خُلق و حکمت.
احمد منزوی دل در گرو همین معانی داشت و از همین دلبستگی بود که عشق او به زبان فارسی شعله میکشید و بر این باور بود که با احیا و شناسایی و معرفی درست و دقیق میراث حکیمان و بزرگان این زبان، میتوان از تب تند خشونت و تعصب کاست و به گفتوگو و تحمل دعوت کرد. وطن او فرهنگِ ایران و زبان فارسی بود؛ جهانِ ایرانی:
این وطن مصر و عراق و شام نیست
این وطن شهریست کان را نام نیست