سروش دباغ
سروش دباغ
حجاب در ترازو
لندن: اچ اند اس مدیا، ۲۰۱۷
۱. دوست گرامی جناب سید علی اصغر غروی در مقاله « حجاب: انکار یا اجبار» که در نقد مقالات «حجاب در ترازوی اخلاق»[۱] و « بیعفتی یا بیحجابی: کدام غیر اخلاقی است»[۲] نگاشته شده، آورده اند:
«مدتها است محققان ارجمند …میکوشند در پارهیی از مسائل، قرآن را روزآمد کنند، و بعضاً بر این باور شدهاند که قرآن یک کتاب بیشتر متضمن احکام فقهی است، و از پس آن چند پارهاش سازند، که در هر دوره با عبور از یک گذرگاه تاریخی، بخشی از هویت ساختاری خود را از کف داده یا به عمد بر زمین بنهاده… بهتر است در اینگونه جدلها، که تا حدود زیادی حکم محاکمه و صدور حکم هم برای قرآن دارد، اجازه دفاع به خود متهم هم داده شود. ببینیم خود آیات متن بر این گفته مهر تأیید و صحت می نهد که: «مراد خداوند در این باب، در متن مقدس منصوص نیست، و صراحتی در آیات دیده نمیشود، و بیش از یک قرائت از آن ممکن و متصور است»…آیا لغت عرب اجازه فتح این باب را میدهد که هر جا، سخن یا آیه با دلخواه ما مغایرت داشت، متوسل به تعدّد قرائتها شویم، بیآنکه حتی به معنای لغت، آنگونه که تکلم اهل لغت است، مراجعه کنیم! …اگر نیت از طرح مباحثی از این دست، جذب بیشتر بانوان به ساحت دین داری، یا دین ورزی است، حتماً از این راه به هدف مقصود دست نخواهیم یافت. زیرا اگر آزادی در انتخاب پوشش، برای زنان و مردان باشد، هر یک، بیعنایت به آنچه ما اظهار میداریم، یا در فقه یا متون مقدس آمده، لباس و پوشش خود را بر میگزیند….از منظر اینجانب، بهتر است به جای طرح این مباحث که ابداً موجب جذب زنان به اسلام نمیشود، بر اصول آزادی عقیده در قرآن پای بفشریم. بگوییم: حکم حجاب در دو آیه از قرآن مشخص شده. اما خدای تعالی بندگان خود از زنان را آزاد گذاشته است که این پوشش را برگیرند یا بر زمین نهند. بگوییم طبق آیات کتاب، ایمان آوردن به تمام آیات یا برخی از آنها آزاد است، هر کس بخواهد به همه یا بعضی از آنها ایمان میآورد. حسابرسی با پروردگار است در روز قیامت. تبعیت از هدایت الهی تأمین کننده سعادت بشر است. اگر کسی نخواهد که پیروی کند، بداند که دچار زیان آشکار میگردد»[۳].
چنانکه در می یابم، پیش از پرداختن به مقوله حجاب، در باب چگونگی مواجهه با متن مقدس و تفسیر آن، اختلاف روش شناختیِ مهمی با نگارندۀ سطور فوق دارم. از این رو، در این مقاله در ابتدا می کوشم پارهای نکات روش شناسانه را برشمرده محل نزاع را تقریر کنم، سپس به مقوله حجاب بپردازم.
۲. یکی از مفروضات هرمنوتیکی غروی در مقاله « حجاب: انکار یا اجبار» این است که متنِ مقدس، خود می تواند به صدا در آید و پیام خود را به نحو بلیغ و صریح با مخاطب در میان گذارد؛ از اینرو مخاطب را دعوت می کند تا با رجوع به متن مقدس، ببیند «خودِ » متن چه می گوید. پیش فرض مهم ایشان این است که گویی متن، به خودی خود به صدا در می آید و با مخاطب سخن بگوید؛ از این رو نقش پررنگ و بیبدیلِ فعالانۀ مخاطب در تعامل با متن برای احرازمعنای متن نادیده گرفته شده است. گویی دیگران که به فهم متن مقدس همت گمارده اند؛ در پی فهم معنای متن نبوده و تلاش نکرده اند تا دریابند « خودِ» متن چه می گوید. به نظرم مفروض ایشان نادرست است و با دستاوردهای هرمنوتیکی و نگاه پسینی- تجربی به تاریخ تفسیر قرآن و ظهور تفاسیرقرآنِ متعدد که بعضا برخی آیات را کاملا متفاوت از یکدیگر تفسیر کرده اند، منافات جدی دارد. قواعد حاکم بر چگونگی فهم متون مختلف که در علم هرمنوتیک به بحث گذاشته شده؛ هم بر متون غیر مقدس اعمال می شود، هم بر متون مقدس. پیشینههای مختلفِ معرفتی و تربیتی خوانندگانِ متن، اعم از مقدس و غیر مقدس، قطعا در خواندن و فهمیدن متن ریزش می کند. به تعبیر برخی از هرمنوتیست ها، هنگامیکه هم آمیزیِ افق تاریخیِ خواننده با افق تاریخی متن رخ می دهد؛ فرایند فهمیدنِ موجه و روشمند محقق می شود.
برای ایضاح این مدعا، خوبست تاریخچه یکی از کتابهای کلاسیکِ سنت فلسفه تحلیلی را در نظر آوریم. « رساله منطقی- فلسفیِ» لودوگ ویتگنشتاین ؛ کتابی که متضمن ایدههای فلسفی بکر ویتگنشتاین جوان بود و انقلابی در عالم فلسفه پدید آورد. اهمیت کتاب تا بدان اندازه است که به رغم اینکه ویتگنشتاین از ایدههای مطرح شده در آن در دوران دوم فلسفی خود دست کشید، همچنان بر این کتاب شرح نوشته می شود. در ادبیات ویتگنشتاین پژوهی، سه قرائت از این کتاب ماندگارِ فلسفی در قالب مقالات و کتابهای متعدد منتشر شده است: قرائت استعلایی[۴]، قرائت حلقه وین[۵] و قرائت درمانگرایانه.[۶] همه ویتگنشتاین پژوهان برجسته نظیر دیوید استرن، هانس اسولگا، جیمز کونانت، پیتر هکر، ماری مک گین… به متن واحد مراجعه کرده و در پی احراز مراد ویتگنشتاین برآمده اند، اما قرائتهای ایشان از متن متفاوت بوده، به نحوی که هیچ یک تا کنون صحنه را به نفع دیگر قرائتها ترک نکرده است.[۷] اگر کسی در این میان، بگوید خوبست به متن « رساله منطقی- فلسفی» مراجعه کنیم تا ببینیم و دریابیم « خود» ویتگنشتاین چه می گوید، سخن زائدی گفته؛ چرا که بدیهی است که همه در پی احراز معنای متن هستند و به متن واحدی مراجعه می کنند و تأکید بر این امر ثمری ندارد و گرهای را نمی گشاید؛ مهم این است که هر یک از این ویتگنشتان پژوهان برای موجه کردن خوانش خویش، چه ادله و شواهد متنیای اقامه می کنند؛ در عین حال به لحاظ پسینی و تجربی، در این میان با کثرتی امحاء نشدنی مواجهیم.
درسنت روشنفکری دینی متأخرِ پس از انقلاب نیز، از تلائم و دیالوگ میان معرف دینی و غیر دینی سخن به میان آمده و با تأکید برنقش پیش فرضها و پیش فهمها و اقامه استدلالهای معرفت شناختی و هرمنوتیکیِ چندی؛ از مستمد و مستفید بودنِ معارف دینی از معارف غیر دینی پرده برگرفته شده است.[۸] لازمه مدعای روشنفکران دینیِ متأخراین است که « قرائت رسمی از دین» نداریم و در عرصه تفسیر و فهم دین، با کثرتی غیر قابل تحویل به وحدت روبرو هستیم. در عین حال، لازمه این سخن این نیست که تمام قرائتهای مختلف از دین موجهند. به تعبیر دیگر، این مدعا صبغه توصیفی وتجربی دارد و پیش از هر چیز بر کثرتِ غیر قابل تحویل به وحدتِ خوانشهای متن مقدس انگشت تأکید می نهد. اما لازمه این سخن این نیست که همه قرائتهای مختلف از دین موجهند؛ چرا که باید ادله و شواهد متنی هر خوانشِ از متن مقدس را ارزیابی کرد و در ترازوی تحقیق سنجید تا بتوان صدق و حجیت معرفت شناختی آنرا سراغ گرفت و خوانش صحیح را از سقیم تفکیک کرد و بازشناخت.
چنانکه در مقاله «حجاب درترازوی اخلاق» آورده ام، در مبحث « توجیه»[۱۱] در قلمرو « معرفت شناسی»، با نظریه «مبناگراییانسجام گرایی معتدل»[۱۲] همدلی زیادی دارم. مطابق با این آموزه معرفت شناختی، تلائم و سازگاری میان شهودهای مختلف در شاخههای گوناگون معرفتی، شرط لازم و تخطی ناپذیرِ احرازِ گزارههای موجه و معرفت بخش است. لازمه این سخن این است که فرایند رسیدن به قرائت موجه از متن، امر خطیری است و بر خلاف نظر نویسنده مقاله «حجاب: اجبار یا انکار» در مراجعه به کتاب لغت عرب خلاصه نمی شود؛ مسئله بسی بیش از این است و سویههای مختلف دارد.
فی المثل، تا کسی تلقی منقحی از «زبان دین» نداشته باشد؛ صرف مراجعه مکرراش به کتاب لغت رهگشا نخواهد بود و از او دستگیری نخواهد کرد. آیا زبان دین، صبغه اخباری دارد و همه آیات قرآن کاشف از عالم خارج اند؟ اگر اینطور است، آیاتی نظیر «تَعْرُجُ الْمَلائِکَهُ وَالرُّوحُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَهٍ »[۱۳] و «لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ »[۱۴] را چگونه باید فهمید؟ در یکی سخن از روز قیامت است که مدت آن پنجاه هزار سال است و در آیه دوم از شب قدری سخن به میان آمده که از هزار ماه برتر است. آیا باید این آیات را در «معنای تحت اللفظیِ»[۱۵] کلمات فهمید یا حمل بر تأکید کرد؟ همانطور که در زبان فارسی، مادری به فرزندش می گوید: «صد بار گفتم این کار را نکن» و مرادش این نیست که تا کنون این فعل نود و نه بار انجام شده و او فرزندش را برای بار صدم نهی می کند؛ بلکه جنبه تأکیدی و تنبیهی دارد . آیا زبان دین نمادین و «استعاری»[۱۶] است یا «کاشف از عالم خارج»[۱۷]؟ آیا در آموزههای دینی، نظیر دیسیپلینهای فیزیک و شیمی، باید انتظار «دقت علمی» داشت؟ یا زبان دین به زبان طبیعی و عرفی شباهت دارد که در آن هم ضرب المثل و کنایه یافت می شود؛ هم گزارههای واقع نما و هم گزارههای امری و دستوری.[۱۸]
مثلا وقتی در قرآن می خوانیم: «فَلیَنظُر الإنسانُ مِمَّ خُلِقَ. خُلِقَ مِن ماءٍ دافق. یَخرُجُ مِن بَینِ الصُّلبِ وَ التَّرائِبِ »[۱۹] و «أَلَمْ یَکُ نُطْفَهً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنَى. ثُمَّ کَانَ عَلَقَهً فَخَلَقَ فَسَوَّى. فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَالأنْثَى»[۲۰]؛ آیا مراد تبیین علمیِ فرایند باروری است یا توضیح این امر که انسان از چه مرتبه نازلی به وضعیت کنونی رسیده است؟ اگر مراد قرآن تبیین دقیق علمیِ فرایند بارداری باشد، با تغییر نظریات و فرضیات علمی در طول تاریخ چگونه باید این آیه را تفسیر کرد؟ آیا انتظار ما از دین این است که درباره این امور نیز به دقت تمام سخن بگوید؟ به تعبیر دیگر، اگر پاسخ این سنخ پرسشها را در دین نیابیم، به جامعیت و کمال دین خللی وارد می شود؟ چنانکه در می یابم، تا درباره این سنخ امور، نظر روشن و منقحی نداشته باشیم نمی توانیم قدم از قدم برداریم و تفسیر موجهی از متن مقدس به دست دهیم.
در سنت روشنفکری دینی پیش از انقلاب، بر خلاف بازرگان، شریعتی به اهمیت این سؤال پی برده بود و از این رو در مقدمه ترجمه خویش از کتاب «سلمان پاکِ» لویی ماسینیون به صراحت می گفت که زبان ادیانِ ابراهیمی نمادین است و با استشهاد به آیات متشابه از خواست خدا بر ظهور و بروزِ دریافتهای مختلف از متن مقدس در میان متدینان سخن می گفت.[۲۱] برای شریعتی، ابوذر، نماد اسلام انقلابی بود و سلمان نماد اسلام عرفانی؛ او برای بدست دادن تلقی منقحی از اسلام عارفانه، هوشمندانه و زیرکانه بر نمادین بودن زبان دین در قلمرو ادیان ابراهیمی انگشت تأکید می نهاد. البته او این اخگر فکری را پی نگرفت، چرا که اساسا با پروژه دین ایدئولوژیک او تناسب و تلائمی نداشت؛ اما نکته مهمی را طرح کرد و در انداخت.[۲۲]
عرفا نیز در تفسیر قرآن دست به تأویل می زدند و ادعای عبور از ظاهر آیات به باطن را داشتند و علاوه بر معنای تحت اللفظی آیات، به لایههای زیرین آنها نیز عطف نظر می کردند و نکات انسان شناختی و سلوکی چندی را استخراج می کردند. در قرآن، به تفاریق قصه فرعون و زیاده خواهی و عصیانگری و طغیان او و عاقبت تلخ و عبرت انگیز و عذابی که بدان گرفتار شد، اشاره شده است؛ از جمله: « وَثَمُودَ الَّذِینَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ. وَفِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتَادِ. الَّذِینَ طَغَوْا فِی الْبِلَادِ. فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسَادَ. فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذَابٍ»[۲۳] و « إِنَّا أَرْسَلْنَا إِلَیْکُمْ رَسُولًا شَاهِدًا عَلَیْکُمْ کَمَا أَرْسَلْنَا إِلَىٰ فِرْعَوْنَ رَسُولًا.فَعَصَى فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ فَأَخَذْنَاهُ أَخْذًا وَبِیلا. فَکَیْفَ تَتَّقُونَ إِن کَفَرْتُمْ یَوْمًا یَجْعَلُ الْوِلْدَانَ شِیبًا»[۲۴] عارفی چو مولانا هنگامیکه به داستان موسی و فرعون و قارون در قرآن می رسید، با پذیرش سویه آفاقی و بیرونی، از آن عبور می کرد و سویه انفسی و باطنی آنرا نیز مد نظر قرار می داد و بر آن انگشت تأکید می نهاد:
ساعتی میزان آنی ساعتی موزون این بعد از این میزان خود شو تا شوی موزون خویش
گر تو فرعون منی از مصر تن بیرون کنی در درون حالی ببینی موسی و هارون خویش
لنگری از گنج مادون بستهای بر پای خویش تا فروتر می روی هر روز با قارون خویش[۲۵]
بنابر رأی مولوی ، قصه فرعون و موسی فقط به گوش تاریخ خوانده نشده، بلکه سالک باید این دو را در خویش نیز سراغ بگیرد و ببیند تا چه میزان فرعون صفت و قارون صفت است و تا چه میزان موسی صفت ؛ و مطابق با آن بکوشد بر تفرعنِ خویش فائق آید و سلوک اخلاقی و معنوی را سامان بخشد.
۳. از مفروضات فلسفی و الاهیاتی که در فهم متنِ مقدس نقشی ضروری دارد، اتخاذ رأی درباره رابطه میان دین و اخلاق است. به تعبیر دیگر، تا کسی تلقی منقحی از رابطه میان دین و اخلاق نداشته باشد، نمی تواند فهم روشمند و سازواری از متن مقدس بدست دهد. در این باب، می توان دست کم سه موضع را از یکدیگر تفکیک کرد و بازشناخت: «نظریه حداکثری فرمان الهی»[۳۰]، «نظریه حداقلی فرمان الهی»[۳۱] و «نظریه استقلال اخلاق از دین». چنانکه در مقاله «حجاب در ترازوی اخلاق» آورده ام، به نظرم «نظریه حداکثری فرمان الهی» غیر موجه است، چرا که مطابق با آن، از منظر دلالت شناختی و وجودشناختی، اخلاق مبتنی بر دیانت است و نه می توان معانی واژگانِ اخلاقی را مستقل از متن مقدس احراز کرد و نه تعینِ اوصاف و اصول اخلاقی در جهان پیرامون، به نحو مستقل از متن مقدس متصور است؛ نظریه حداکثری فرمان الهی شبیه به موضع اشاعره در سنت اسلامی است که از روی فرمان الهی، تعینِ ارزشهای اخلاقی در جهان پیرامون را مشخص می کردند. همانکه مولوی می گفت:
هر چه آن خسرو کند شیرین کند چون درخت تین که جمله تین کند
مطابق با این تلقی، اگر خدا فرمان بدهد که ” کودکان بیگناه را شکنجه کنید” ، باید از آن تبعیت کرد؛ چرا که این امر در زمره فرامین خداوند است و به نحو مستقل از متن مقدس نمی توان درباره امور اخلاقی اندیشید. در مقام نقد این مدعا، چنانکه رابرت آدامز- که می کوشد قرائت معتدلی از نظریه فرمان الهی بدست دهد- به درستی آورده دست کم برخی مفاهیم اخلاقی در میان کاربران زبان یافت می شود که معنای آنها مستقل از دین بدست می آید و در ذیل آنها می توان فرمانهای خداوند را فهمید.[۳۲] «مهربانی» یکی ازاین اوصاف خداوند است؛ ما معنای این وصف خداوند و دایره مصادیق آنرا مستقل از متن مقدس می فهمیم، لازمه این سخن این است که فرمان دادن به امور آشکارا غیر اخلاقی از خدای مهربان غیر متصور است.[۳۳]
«نظریه حداقلی فرمان الهی» به روایت نگارنده متضمن استقلالِ دلالت شناختی و وجودشناختی اخلاق از دیانت است؛ اما از ابتنای معرفت شناختی اخلاق بر دین و تلائم و داد و ستد میان شهودهای اخلاقی عرفی و فهم روشمند از متن مقدس که متضمن فرمانهای خداوند است، دفاع می کند. برای دفاع از این موضع معرفت شناختی و نقد « نظریه استقلال اخلاق از دین» که علاوه بر عدم ابتنای دلالت شناختی و وجودشناختیِ اخلاق بر دین، متضمن استقلال معرفت شناختیِ اخلاق از دین است، ذکر نکات ذیل ضروری است.[۳۴]
فرض کنید فهم روشمند و سازوار از متن مقدس به ما می گوید انجام عمل الف اخلاقا نارواست. همچنین شهودهای اخلاقی عرفی نیز به نحو اغلبی بر نارواییِ عملِ الف فتوا می دهد. مطابق با «نظریه حداقلی فرمان الهی»، در این سیاق مشکلی در میان نیست و به لحاظ معرفت شناختی می توان از ناروایی انجام عمل الف دفاع کرد. ناروایی «زنای با محارم» و « کم فروشی و غش در معامله» را می توان مصادیقی ازاین شق قلمداد کرد. علاوه براین مواردی را در نظر آوریم که شهودهای اخلاقیِ عرفی به نحو اغلبی، متضمن روایی عمل ب است، در عین حال فهم روشمند از متن مقدس نسبت به این مسئله ساکت است و حاوی حکمی اخلاقی نیست؛ در اینجا می توان از روایی اخلاقی عمل ب دفاع کرد و آنرا موجه انگاشت. چنانکه در می یابم، مسئله «حجاب» در متن مقدس زمره این موارد است؛ چرا که احکام حجاب چنانکه در مقاله « بیاخلاقی یا بیعفتی: کدام غیر اخلاقی است؟» از قول فقها و قرآن پژوهانی نظیر نصر حامد ابوزید، امیر ترکاشوند، محمد عابد الجابری، محمد سعید عشماوی، احمد قابل… آورده ام، سویه هویتیِ پررنگی دارد و « ربط اخلاقی»[۳۵] ندارد. همچنین شهودهای اخلاقی عرفیِ کثیری از ساکنانِ این کره خاکی، به نحو اجماعی، نپوشاندن گردن و موی سر را روا و موجه می انگارد. لازمه این سخنان این است که انجام چنین رفتاری اخلاقا رواست.
چنانکه در می یابم، برای صورتبندی مسائل انضمامیِ پیش رو نظیر «رابطه دیانت و سیاست»، «حجاب»، «ارتداد»، «سنگسار»، «اقلیتهای دینی »… از منظر حقوقی و اخلاقی و بدست دادن راهکارهایی برای رفع و حل آنها، می توان با پیش چشم قرار دادن استقلالِ دلالت شناختی و وجود شناختیِ اخلاق از دیانت و همچنین بکار بستن روش هایی نظیر تفکیک میان ذاتیات و عرضیات، تمییز میان امور «جهانشمول»[۳۷] و «محلی»[۳۸] در متن مقدس…. به مثابه پیش فرضهای موجه و معقول، چنانکه در بالا آمد؛ فهم روشمند و سازواری از متن مقدس بدست داد که با آموزههای حقوق بشریِ جدید سازگار و متلائم باشد.
تصور می کنم می توان بدون دخل و تصرف جدی در تلقی متعارف از خداباوری و باورهای الاهیاتی و پرهیز از بدست دادن قرائتی سوبژکتیو از متن مقدس و تحمیلِ غیر روشمندِ شهودهای اخلاقی بر قرآن؛ «نظریه حداقلی فرمان الهی» را پذیرفت و با بکار بستن آن و بدست دادن فهم روشمند از متن مقدس، مسائل پیش رو را صورتبندی کرد و راهکارهایی برای آنها اقامه کرد که اخلاقا موجه و رهگشاست و در عین حال تناسب زیادی با حقوق بنیادینِ تخطی ناپذیرِ انسانها در روزگار کنونی دارد.
۴. با تلقی به قبول کردن «نظریه حداقلی فرمان الهی» از سویی و عنایت به اینکه احکامِ مستفاد از آیات حجاب درسوره های «نور» و «احزاب» در متن مقدس، صبغه هویتی داشته و اجماعِ شهودهای اخلاقی عرفیِ بر رواییِ نپوشاندن موی سر و گردن در روزگار کنونی از سوی دیگر؛[۴۴] می توان چنین انگاشت که انجام این عمل غیر عفیفانه نیست و قبح اخلاقی ندارد و اخلاقا روا و موجه است. برخلاف رأی جناب غروی، «حکم حجاب در دو آیه قرآن مشخص» نیست و آیات حجاب در زمره آیات منصوص قرآن نیست؛ تحقیقات جناب ترکاشوند بر این امر صحه می گذارد که با تتبع در نحوه پوشش زنان در عصر پیامبر، می توان مفاهیمی چون « خمار» و « جلابیب» و توسعا آیات و روایات مربوط به مسئله حجاب را به نحو دیگری نیز فهمید و به این نتیجه رسید که این آیات و روایات دلالت بر وجوبِ پوشاندن موی سر و گردن ندارند.[۴۵]
چنانکه پیشتر آمد؛ مبانی و مفروضات هرمنوتیکی و دین شناسانۀ نگارنده که ضرورتا و در مقام اثبات، برای بدست دادن فهم روشمند از قرآن باید بکار بسته شوند، مشخص است: تفکیک میان مقاصد بالذات و مقاصد بالعرضِ شارع؛ عرفی بودن زبان دین؛ « ربط اخلاقی» داشتن احکام اجتماعی مستفادِ از متن مقدس نظیر حجاب، ارتداد، تعدد زوجات… بر خلاف احکام فردی و عبادیِ برگرفته شده از متن مقدس نظیر نماز و روزه؛[۴۶] «نظریه حداقلی فرمان الهی». جناب غروی در مقام نقد این مدعیات، باید استدلالهای اقامه شده را نقد کنند؛ این امر با گفتن اینکه به «خود» متن مقدس مراجعه کنیم تا ببینیم چه می گوید و همچنین مراجعه صرفِ به کتاب لغت بدست نمی آید، چرا که رقیب نیز متن مقدس را پیش چشم داشته و کوشیده تا تلقی سازوار و روشمند و موجهی از متن مقدس به دست دهد؛ باید مفروضات و مدعیات دین شناسانۀ موضعِ بدیل نقد شود: «هزار باده ناخورده در رگ تاک است». تا ایشان تلقی خود از مقولاتی چون «زبان دین»، «رابطه میان دین و اخلاق»… را منقح نکند و استدلالی له آنها اقامه ننماید؛ تلقیای که تنها به نحو دیالکتیکی و تعاملی و بر اثر انسِ با متن مقدس و آشنایی با دستاوردهای معرفتیِ فیلسوفان، هرمنوتیست ها،… بدست می آید و به مثابه مفروضاتی در مقام اثبات و فهم متن مقدس بکار گرفته می شود، نمی تواند تلقی سازوار و موجهی از متن مقدس و معنای آیات قرآن درباره مقوله حجاب و حدود و ثغور پوشش زنان در روزگار کنونی بدست دهد:
زین روش بر اوج انور می روی / ای برادر گر بر آذر می روی
—————————–
*با تلخیص. شرح تفصیلی متن را در کتاب مطالعه فرمایید.