مهدی جامی
مجله ایرانشهر، شماره ۵ (اسفند ۱۳۹۵)
بخش اول (اینجا) و دوم (اینجا) را پیشتر خوانده اید.
رقابت با خاورشناسان
سرچشمه تحقیقات ایرانی که در این نسل طلایی رشد شگرفی یافت از کجا بود؟ در پاسخ باید گفت بدون شک خاورشناسان و مطالعات غربی ها. جستجوی ریشههای کهن تاریخ ایران از عهد مشروطه آغاز شده بود. اما بتدریج گسترش یافت و گروهی از اهل فضل آن را وظیفه ای ملی دانستند. عباس اقبال مینویسد: «شش سال قبل (۱۳۰۶) موقعی که نگارنده در پاریس بودم و حسن اتفاق مصاحبت ذیقیمت بزرگان عالیقدری را که همه بر من سمت استادی و بزرگواری داشته و دارند یعنی حضرت علاّمه مفضال آقای میرزا محمّد خان قزوینی و حضرت مستطاب اشرف آقای ذکاء الملک فروغی و حضرت استادی آقای میرزا ابو الحسن خان فروغی نصیبم کرده بود غالبا گفتگوی این موضوع در میان بود که باّتفاق یکدیگر به سبک تواریخی که در فرنگستان به همکاری فضلا فراهم شده است تاریخی عمومی جهت ایران تهیّه کنیم و چندین جلسه اوقات ما صرف ترتیب نقشه این کار و اختیار روش و ترتیب وسایل و مقدّمات آن شد.»[۱]
افشار نیز به نقش خاورشناسان معترف است و مثلا در باره اهمیت هانری ماسه در مردم شناسی ایران می گوید نسخه ای از کتاب ماسه در باره معتقدات و آداب ایرانی را که در کتابخانه پدرش بود در سال ۱۳۲۴-۲۵ به خان بابا طباطبایی نائینی داد و او ترجمه کرد و «سالها مرجع دیگران بود».[۲]
بنابرین دستاوردها و روشها و مکاتب خاورشناسی اروپا و بعد آمریکا بر محققان ایرانی اثر جدی داشت. افشار را می توان از یک بابت از محققان پیرو مکتب آلمان در تحقیقات ایرانی دانست. انضباط و پرکاری او کمتر رنگی از رمانتی سیسم سعید نفیسی دارد که فرانسوی مآب بود. آلمانی است. این را از ابراهیم پورداود آموخت که از معلمان پیشکسوت او محسوب است. در اثنای غلط گیری هرمزدنامه که استاد به افشار جوان سپرده بود (۱۳۳۱) او می گوید در هفته چندبار به خانه استاد می رفت و «هر بارر از او دهها نکته فرا می گرفتم. با نام کتابهای تازه آشنا می شدم. ضمن صحبت با ایشان آگاهیهای خوبی از ایرانشناسانن گذشته عایدم می شد. نام بسیاری از ایران شناسان آلمانی را نخست بار از زبان او شنیدم: نلدکه، آندره آس، اردمان، هروزنی و اشپیگل، بنفی، بتزولد. پورداود تحقیقات آلمانها را در رشته ایرانشناسی بحق معتبر می دانست و مرا متوجه می ساخت که باید کتابها و نوشته های آنها را خواست و به ایران آورد.»[۳] دوستی دیرینه اش با زریاب خویی که پرورده مکتب آلمانی خاورشناسی بود و همکاری های آن دو نیز شاهد دیگری است بر اینکه شیوه کار او به سبک آلمان ها نزدیکتر بود.
در عین حال، قضاوت عمومی افشار این بود که «بی تردید بعد از سید حسن تقی زاده و محمد قزوینی، مجتبی مینوی از اشهر ایرانیانی است که با مستشرقین ارتباط داشت».[۴] مینوی از راه نوشته های تقی زاده و قزوینی با خاورشناسان آشنا و «به اهمیت کارها و روش علمی آنان پی برد تا آنجا که آرام آرام همان طریقه را به کمال وجوه در تحقیق و تتبع انتخاب کرد».[۵] و افشار خود با این سه تن بخوبی نزدیک و معاشر بود و طبعا از ایشان می آموخت. با مینوی دو کتاب چاپ کرد و در یاد مینوی در ۱۳۵۶ نوشت طی بیست سال گذشته «از ارشاد و اشراف او در بسیاری موارد بهره ور شدم و به مقداری از آنچه چاپ کردم نگریست و مدد رسانید».[۶]
با در نظر گرفتن ارتباطی که پورداود با حلقه برلن پیدا کرد و به مجمع نویسندگان کاوه آمد و شد داشت[۷] که گرد تقی زاده و قزوینی جمع بودند باید گفت افشار برای تمام عمر به این حلقه دلبسته بود و بیش از هر کس به آنان توجه نشان داد و از ایشان آموخت و با حلقه های بزرگتر همپیوند با آن مرتبط ماند. خود زریاب هم که مورد ستایش کم مانند افشار است در مکتب تقی زاده پرورش یافت.[۸]
افشار و یاران و استادان اش اگرچه از روش علمی خاورشناسان بهره بردند اما از محدودیت فکری خاورشناسان و اقتداری که ایشان در حوزه گفتمانی شرقشناسی برای خود قائل می شدند بی خبر نبودند. بنابرین، فکر می کردند که لزوما «هر چه شرقشناس گفته است سخن تمام و برحق نیست». این را بخوبی از شرحی که افشار در باره امیر مهدی بدیع و کتاب یونانیان وبربرهای او نوشته می توان دانست.[۹] اهتمام افشار و یاران اش بر این بود که به «همکاران ایرانشناس» خود کمک کنند و حرفی از دانشوران ایران با ایشان در میان بگذارند. دوره فرهنگ ایران زمین از جمله به همین دلیل پایه گذاری شد.[۱۰۰]
در کار تحقیقات متون خطی و فهرست نگاری و تصحیح آثار، ایرج افشار بیش از هر کسی با محمدتقی دانش پژوه قابل قیاس است که پانزده سالی از او بزرگتر بود و با یکدیگر موانست داشتند و او را با ستایش تمام یاد می کند. دانش پژوه هم درس قدیم خوانده بود و هم تحصیلات جدید دانشگاهی داشت. افشار برای تمام عمر در کنار دانش پژوه ماند. این رسم افشار بود که چون می پسندید رها نمی کرد و وفادار می ماند. دوستی های سی چهل ساله در زندگی او عادی و مکرر است. گروه و حلقه دوستان همدل برای او معیار بود. تنها نبود و تنها کار نمی کرد. توجه اش به جمع و شبکه روابط بود. و هر کس با کتاب و تحقیق و مهر ایران سر و کار داشت در این جمع بود.
استادان فهرست نویسی
افشار اولین کارش را در تهیه فهرست در بیست سالگی (یعنی ۱۳۲۴) برای مجله آینده انجام داد.[۱۱] اگر بخواهیم بدانیم که او در آغاز کارش چه تصوری از دنیای فهرست نویسی داشته یا از چه کسانی تاثیر پذیرفته باید به تحولات فهرست نویسی در آنن سالها توجه کنیم. تا ۱۳۲۴، دست کم چند فهرست شاخص منتشر شده بود: دو فهرست در باره کتابهای مجلس شورا. نخست: فهرست کتابخانه مجلس شورای ملی ایران، تالیف یوسف اعتصامالملک (اعتصامیآشتیانی)، جلد اول ۱۳۰۵ و جلد دوم ۱۳۱۱. و سپس: فهرست کتابخانه مجلس شورای ملی، تالیف ابن یوسف شیرازی، منتشر شده در ۱۳۲۰ شامل کتابهای چاپی و خطی. ابن یوسف فهرستی هم در دو جلد برای کتابخانه مدرسه عالی سپهسالار در ۱۳۱۵ و ۱۳۱۸ منتشر کرد.
ابن یوسف «از پیشروان فن فهرست نویسی»[۱۲] بود و چنانکه محمدتقی دانش پژوه می گوید کتابشناسی تحلیلی را در ایران بنیان نهاد و دانش پژوه شیوه کار او را دنبال کرد.[۱۳] افشار، که از سالهای ۱۳۲۴ پایش به کتابخانه مجلس باز شده بود[۱۴]، به احتمال، نخست تحت تاثیر ابن یوسف بوده است. در همان کتابخانه، زریاب خویی که تازه با هم دوست شده بودند فهرست نویسی می کرد[۱۵] و افشار به تاثیر کار ابن یوسف بر زریاب هم اشاره دارد. اما از تاثیر فهرست های خاورشناسان مانند ریو و بلوشه و پرج و اته و فلوگل هم بر زریاب یاد می کند[۱۶] که لاجرم مورد توجه خود افشار هم بوده است.
افشار دست کم از سال ۱۳۲۳ در اثر آشنایی با جعفر سلطان القرایی به موضوع متون خطی علاقه حرفه ای پیدا کرده بود و چنانکه می گوید از دانش وسیع سلطان القرایی در نسخه شناسی هم از آن زمان بهره برده است.[۱۷] در ۱۳۲۴ که وارد دانشکده حقوق شد به شاگردی دکتر محسن صبا درآمد که هم کتابشناسی آثار فرانسوی در باره ایران را در ۱۹۳۶ منتشر کرده بود و هم پایه گذار کتابخانه های مدرن و بنیانگذار کتابداری در ایران است. او در همان سال هم فهرستی از کتابخانه بانک ملی را منتشر کرد که افشار آن را نخستین فهرستی می داند که «منظم و طبق اصول کتابشناسی» چاپ شده بود.[۱۸] چون با محمدتقی دانش پژوه در ۱۳۲۵ آشنا شد که معاون کتابخانه دانشکده حقوق بود و سپس خود نیز برای کار وارد همان کتابخانه شد، در دانش های کتاب و کتابشناسی از او و دکتر محسن صبا بسیار آموخت. افشار اذعان دارد که دانش پژوه در حق او مقام استادی دارد.[۱۹] در تمام سالهای بعد ارتباط او با سلطان القرایی و دانش پژوه و صبا و چند تنی دیگر از نسخه شناسان[۲۰] ادامه یافت و صبا مشوق و حامی چندین کار نخست افشار در فهرست نویسی بود که تا قبل از سی سالگی منتشر کرد.[۲۱]
میان این سالها مجلدات آغازین اثر بزرگ آقابزرگ تهرانی الذریعه نیز منتشر شده بود[۲۲] و گرچه سه جلد نخست آن در نجف چاپ شد اما آوازه اش طبعا به تهران هم رسید و جلد چهار و پنج در تهران منتشر شد و جلال آل احمد در مجله سخن سال دومم (بهمن ۱۳۲۴) آن را معرفی کرد.[۲۳] آل احمد نسبت خویشی هم با آقابزرگ داشت چنانکه مدتی بعد وقتی صاحب ذریعه درر ۱۳۲۵ از تهران دیدار می کرد در منزل پدر آل احمد اقامت گزید.[۲۴]
فهارس مختلفی از جمله در مشهد و تبریز هم تهیه شده و گاه به صورت دستنویس و گاهی به صورت چاپی موجود بود.[۲۵] تقی زاده نیز در دوران مجله کاوه با همکاری دانشمندی آلمانی جزوه ای حاوی اسامی کتب مهم اروپایی در باره ایران در برلنن انتشار داده بود.[۲۶] علاقه تقی زاده گویا در افشار موثر افتاده باشد زیرا تقی زاده اصولا به فهرست نویسی توجه خاص داشتت چنانکه ماهیار نوابی را به کار کتابشناسی ترغیب و کمک می کرد و از کار خانبابا مشار هم که اطلاع یافت «تمجیدها و تشویق ها کرد و بنگاه ترجمه و نشر کتاب را بر آن داشت که فهرست مشار را چاپ کند».[۲۷] افشار تقی زاده را «عالم کتابشناس» توصیف می کند. کسی که تربیت زریاب خویی در کتابشناسی را برعهده گرفت[۲۸] پس بناچار در کار خود افشار نیز که هفت سالی از زریاب جوانتر بود و به زریاب و به تقی زاده به چشم بزرگتر و پیشرو نگاه می کرد موثر افتاده است.
گردآوری همچون روش عام تحقیق
ایرج افشار در پایان نسلی قرار داشت که فرهنگ گردآوری را به عنوان یک اصل عام تحقیقی تحقق بخشیدند. هنر او و یاران اش گردآوردن نسخ خطی و نوشته های قدیمی و اسناد و نامه ها و خاطرات و مانند این بود. آن را به کمال رساندند و گنجینه ها ساختند. حجم بزرگ آثار ایشان – که افشار در آن اصلا استثنا نیست- از یک نگاه در واقع خرمن بزرگی است که خوشه خوشه از این جا و آن جا فراهم آمده است. درست به همان روش که کتابخانه های بزرگ شخصی خود را درست کردند و بعد به کتابخانه های بزرگ شهری و دانشگاهی که تاسیس کرده یا تقویت کرده بودند بخشیدند. اندیشه اصلی آنها گردآوری بود تا به احیای میراث قدیم کمک کنند. این هنر را دهخدا و یاران اش در لغت به کمال رساندند. هدایت و پیروان و یاران او امثال انجوی شیرازی همین روش عام را در گردآوری فرهنگ عامه و داستانهای امثال به کار بردند. ذبیح الله صفا در جمع کردن و ترتیب و تنظیم تاریخ ادبی به همین روش رفتار کرده است. و صدها مصحح نسخ خطی با گردآوردن نسخه های بسیار برای رسیدن به نسخه اصل و جامع.
هر یک از این رجال فرهنگ ایران از دل سنت روشهایی را ادامه می دادند چنانکه آقابزرگ تهرانی به امثال کشف الظنون نظر داشت یا همایی و محیط طباطبایی و فروزانفر و دیگران از میراث غنی سنت در تحشیه نویسی و نقد شعر بهره می بردند. اماا در این مسیر بتدریج با رفت و آمدهای عصر جدید روشهای تازه عمدتا از دنیای خاورشناسی و سپس از آکادمی های غربی به محققان معرفی شد و جای خود را باز کرد و اگر در آغاز این دوره نامه دانشوران (۱۲۹۶-۱۳۲۴ ق) نوشته می شد در نهایت اینن دوره دایره المعارف نویسی به شیوه آکادمیک رواج یافت؛ و تحقیقات ایرانی فعلا در این مرحله قرار دارد. شاهد آن شمار بسیارر دانشنامه ها و دایره المعارف ها و موسسه های پژوهشی و انتشاراتی است که در سه دهه اخیر در ایران پا گرفته و محققان پیشکسوت بسیاری را به خدمت گرفته و نسل جوانی از محققان را زیر نظر آنها تربیت کرده و حوزه مطالعات ایرانشناسی را به مطالعات قرآن شناسی و اسلام شناسی در حوزه های علمیه نیز گسترش داده است.
تحقیقات ایرانی امروز بیش از هر دوران دیگری سازمانیافته و جمعی و مبتنی بر منابع و روشهای متقن است. در قرن بیستم مهمترین کار ضیائیان و روشنگرانی که به ایران مهر می ورزیدند، انباشت و خرمن ساختن دانش ایرانی بود. این امر تا مدتها صورت سنتی و فردی داشت و بزرگانی مانند افشار هم اغلب یک تنه به کار خود پرداختند تا در نهایت از صورت کوشش های بزرگ فردی درآمده اما باز هم به اقتفای همان روش گردآوری به تالیف دایره المعارف های بزرگ تبدیل شده است. اگر این نظر کلی مصاب باشد، می توان گفت که آینده تحقیقات ایرانی پس از انبوهه ساختن دانش ها، که در عصر کامپیوتر شدت و سرعت هم گرفته است، بیش از گذشته در تحلیل دانشها و متون شناخته این سرزمین خواهد بود. گنجینه ای که افشار و یاران اش به دست داده اند پایه ای اساسی برای مرحله آتی خواهد بود.
ایران جاودانی
از علاقه و ارادت افشار به سعید نفیسی پیشتر اشاره ای آوردم. خوشتر آن است که این یادداشت را که سیری در فرهنگ نسل افشار است و کسانی که بر او تاثیر نهادند با یاد همو از نفیسی به پایان برم که خوشترین یاد از ایرج افشار هم هست. استاد می نویسد:
«بلبل بسیاری می خواند و گنجشکها در سقف خانه همایون ولوله ای عجیب می کردند. از آرامش و زیبایی آنجا به یاد عبارتی افتادم که سعید نفیسی روزگاری به یاد ایران نوشته بود و من هم به جای شعری در آن شب پرستاره زمزمه می کردم:
به ایرانم
به ایران گرامی ام
به ایران جاودانی ام.
این عبارت نفیسی که در یکی از سالهای پریشانی ایران ۱۳۲۵-۲۷ بر پیشانی یکی از داستانهای تاریخی مجموعه ماه نخشب او چاپ شده بود “شعر” است و سراسر حقیقت است. سعید نفیسی ایران جاودانی را دوست می داشت و برای فرهنگ درخشان آن رنجهای گران برد و دلسوختگی بی پایانی نسبت به آن ابراز می کرد. دلداده بدین سرزمین بود. سراسر زندگی را در راه پیشرفت کارهای فرهنگی و پژوهشی آن گذرانید. زن و فرزند و خانه و نیروی بدنی و حیثیت معنوی خود را در آن راه مصروف کرد. او از سر همه چیز می گذشت تا نکته ای و سطری و ورقی و کتابی در یاد ایران و برای ایران چاپ شود.»[۲۹]
و البته آن که برای ایران جاودانی زندگی کند زندگی اش جاودانه خواهد بود.
[۱] مسکوب، “ملی گرایی”، ۴۸۴-۴۸۵
[۲] “هدایت و نظام گردآوری فرهنگ مردم ایران از زبان ایرج افشار”، فرهنگ مردم، شماره ۵ (بهار ۱۳۸۲)، ص ۱۱.
[۳] نادره کاران، ۲۳۱
[۴] نادره کاران، ۳۴۳
[۵] نادره کاران، ۳۴۴
[۶] نادره کاران، ۳۵۴
[۷] نادره کاران، ۲۲۳
[۸] بنگرید به شرح حال زریاب در: نادره کاران، ۸۱۱-۸۱۲
[۹] نادره کاران، ۷۹۷-۸۰۱
[۱۰] نادره کاران، ۸۱۴
[۱۱] فرید قاسمی، “سال نگار”، ۶۸
[۱۲] نادره کاران، ۶۴۴
[۱۳] محمود حقیقی، “نگاهی به حیات علمی و فرهنگی استاد محمدتقی دانش پژوه به مناسبت دهمین سال درگذشت استاد”، کتابداری، شماره ۴۵ (بهار و تابستان ۱۳۸۵)، ۲۸.
[۱۴] نادره کاران، ۷۶۰
[۱۵] نادره کاران، ۸۰۹
[۱۶] نادره کاران، ۸۱۱
[۱۷] نادره کاران، ۶۴۶
[۱۸] نادره کاران، ۷۴۹-۷۵۲
[۱۹] نادره کاران، ۸۵۱
[۲۰] بنگرید به: نادره کاران، ۸۱۱
[۲۱] نادره کاران، ۷۵۴-۷۵۵
[۲۲] جلد نخست در ۱۹۳۴ از چاپ درآمد؛ بنگرید به: علینقی منزوی، آینده، سال ۶، شماره ۳-۴ (خرداد- تیر ۱۳۵۹)، ۲۵۲.
[۲۳] بر اساس نقل ایرانیکا آنلاین ذیل مدخل آقابزرگ.
[۲۴] همانجا
[۲۵] احمد منزوی، ایرانیکا ذیل بیلیوگرافی
[۲۶] نادره کاران، ۲۵۲ و ۸۱۱
[۲۷] نادره کاران، ۲۵۲-۲۵۳
[۲۸] نادره کاران، ۸۱۲
[۲۹] نادره کاران، ۱۷۶
*اصل عکس روی جلد و شرح آن را در سایت مجله بخارا ببینید.