راهنمای کتاب

Search
Close this search box.

مهدی جامی

بی بی سی فارسی

در ایران امروز کمتر کسی است که در عرصه اندیشه و هنر حضوری داشته باشد و بگوید که از مدرنیسم روگردان است. ’مدرن بودن‘ اندیشه مسلط است. تلاش های بسیاری هم در تولید آثار مدرن انجام می شود. از نقاشی و معماری تا فیلمسازی و موسیقی؛ و البته گفتگوها و مقالات فلسفی و ادبی و نقد.

ماه پیش که داریوش آشوری برای سخنرانی به لندن آمد بحثی داشت تحت عنوان “زبان و مدرنیت” که در آن موضوع مهندسی واژگان علمی را در جهان نو مطرح کرد، با تکیه بر تولید واژگان تازه برای بیان مفاهیم علمی مدرن. همانجا پیشنهاد کردم که حاصل اندیشه های خود را در باره زبان و مدرنیت در چارچوب بحثی از چگونگی تولید متن های مدرن برای شنوندگان بی بی سی مطرح کند.

داریوش آشوری از چهره هایی است که در طول چند دهه اخیر به مسائل زبانی ما و پیوند های آن با نوسازی و مدرنیته بسیار اندیشه کرده و گفتگوها و سخنرانی های پرشمار در این باب داشته است. همچنین، چند فرهنگ واژگانی منتشر کرده است که آخرین آنها فرهنگ علوم انسانی است. در حال حاضر نیز تحقیق مفصلی در باره زبان فارسی و علم در دست دارد.

در این گفتگو از محمد سعید حنایی کاشانی نیز دعوت کردم تا در بحث شرکت کند. آقای کاشانی مدرس فلسفه و از مترجمان آثار فلسفی است و علاقه خاصی به مباحث مدرنیته دارد. ما می خواهیم اکنون به جای بحث های واژگانی و فرهنگستانی به بحثی ساختاری در این باب بپردازیم که، در اساس، متن مدرن چیست، چگونه تولید می شود، معیارهای شناخت و سنجش آن کدام است و آنچه در ایران به عنوان نوشتار مدرن مطرح می شود تا چه حد براستی از خصلت های متن و اندیشه مدرن برخوردار است. اما طبعا به دلیل محدودیت های گفتگوی رادیویی آنچه را که در این بحث آمده است باید در حکم درامدی به آن دانست.

واژگان نو یا روش نو؟

گفتگو را با این پرسش آغاز کردیم که آیا واژگان تازه و نوساخته است که متن را مدرن می کند یا چیزی بیش از آن، یعنی چیزهایی مانند ساختار و روش؟

آشوری می گوید: البته صرف واژگان مدرن کافی نیست و متن باید منطق مدرن داشته باشد. متن هم که می گوییم به متن های تحلیلی و توصیفی نظر داریم تا ادبی چون این دو نوع متن طبیعت های متفاوت دارند.

منطق درون-متنی و نفی اتوریته ها

یکی از ویژگی‌های متن پژوهشی و تحلیلی مدرن آن است که به هیچ اتوریته ای اتکا ندارد، بلکه به منطق و عقلانیت درونی متن متکی ست. یعنی بنیاد استدلالی آن به سادگی بر نقل قول از هیچ مرجعی، به صرفِ مرجعیت، متکی نیست. در متنهای سنتی بنیان اثبات درستی نظر معمولا بر استناد به اتوریته‌ها یا مراجع ایمانی و علمی ست ومتن با نقل آیات و احادیث و روایات و گفتاربزرگان، به عنوان دلیل درستی نظر نویسنده، پیش می رود. ولی متن مدرن به دنبال پرورش منطق نظرگاه نویسنده است و به اتوریته ها، حتی اتوریته‌های علمی، به این عنوان که سخنی درست‌تر از آنها نمی توان گفت، استناد نمی‌کند.

تحت ولایت سنت

می پرسم چرا با وجود ضرورت بحث های ساختاری ما همچنان در باب نوسازی واژگانی بیشتر حساسیت نشان می دهیم و گاه کار مدرن سازی متن را به نوسازی واژگانی آن تقلیل می دهیم؟ چرا موضوع متن در بحث های ما غایب است؟

آشوری می گوید: شاید از آنجا که ما هنوز به نقطه تولد ذهنیت مدرن نرسیده ایم و از کودکی و تحت ولایت بودن در نیامده ایم و به مرحله تولید متن مدرن نرسیده ایم.

سپس به اشاره‌ قبلی اش برمی گردد و می گوید: در متن سنتی رفرانس ها به خدا و پیغمبر بود و صاحبان ولایت، امروز هم رفرانس ها باز به این و آن است. گرچه به جای ارجاع‌های دیرینه حالا نقل قول از کانت و هگل و ویتگنشتاین یا مارکس و نیچه و فروید و فوکو نشسته، باید گفت که ارجاع به تولیدکنندگان متن‌های مدرن، بدون پرورش منطق بر–خود–ایستای متن، به خودی خود هیچ متنی را مدرن نمی کند. این اندیشه‌ی مستقل فردی و منطق آن است که متن مدرن می آفریند. ارجاع هم باید با منطق متن و جایگاه آن در متن بخواند و برای زینت و فضل‌فروشی نباشد. اگر ارجاع به این اعتبار باشد که حرفی را یک فیلسوف یا دانشور اروپایی زده و به این اعتبار درست است، این نگره در اساس فرقی با منطق ارجاعی متن قدیم ندارد، الا این که جهت این‌یک غربی است (یا غربزده) و آن یک بومی یا شرقی.

شک می کنم پس مدرن هستم

حنایی کاشانی می گوید: اندیشه مدرن خود را در مقابل «آنتیک» یا «باستانی» تعریف می کند. بنابر این از همان آغاز فاصله گذاری می کند و از بحث روش شروع می کند که در فلاسفه قدیم دیده نمی شود. دکارت با شک خودش نشان می دهد که انسان مدرن می تواند در هر متنی شک کند.

کاشانی در باره متن مطلوب در دنیای مدرن معتقد است که چنین متنی باید به خودش متکی باشد. به سمت وضوح برود و ابهام زدایی کند. او می گوید ما با ابهام زدایی است که اسطوره زدایی هم می کنیم. یعنی به یک خصلت دیگر متن مدرن دست می یابیم.

او می گوید: ما می توانیم هر متنی ولو مقدس را متن قابل وارسی تلقی کنیم. شیوه های انتقادی متن را برای متن های مذهبی نیز به کار ببریم. و مثلا کشف کنیم که کتاب مقدس غلط های فاحش دستوری دارد. نیچه در اشاره به همین کاستی ها در کتاب مقدس می گوید: « از زرنگی خدا بود که زبان یونانی آموخت و آن را خوب هم نیاموخت!»

جهان بینی متن مدرن

پس متن مدرن مرجع طلب نیست، بر فردیت تکیه دارد، به سمت وضوح و شناخت تمایزها حرکت می کند و در قلمرو موشکافی آن متنی مقدس شمارده نمی شود و طبعا به دنبال مقدس سازی خود و ادعای حرف آخر زدن هم نیست.

کاشانی می گوید: جهان مدرن یک جهان بینی مدرن دارد. مدرن بودن مولود یک تجربه تازه است. زبان هم واگوی همین تجربه است. جهان مدرن متافیزیک خود را دارد. اگر تجربه مدرن نباشد یا متکی بر آن جهان بینی نباشد یک زبان بدون مسما تولید می شود که همان زبان ترجمه است. مشکل ما این است که تجربه مدرن در کشورمان نداشته ایم. تجربه ما از جهان مدرن بر پایه ترجمه است.

ایده محوری و روشمندی به نمونه دو متن معاصر

اما واقعا می توان گفت که تجربه مدرن “نداشته ایم” یا باید گفت که تجربه ما محدود و پراکنده بوده است؟

آشوری بر این نظر است که در طول ۱۰۰ سال گذشته ما تجربه هایی در عرصه تولید متن مدرن داشته ایم و برای نمونه به دایره المعارف فارسی به ویراستاری غلامحسین مصاحب اشاره می کند. دایره المعارفی که در بسیاری از زمینه های تولید متن علمی دانشنامه ای مدرن پیشگام بوده است.

در این اثر به همه آنچه دقت علمی، ویرایش متن مقاله‌ها، درستی و روشنی بیان و همچنین مسائل خط و چاپ می‌طلبیده، در حد امکانات چهل–پنجاه سال پیش از این، اندیشیده شده و برای آن روش‌های تازه و بسیار ابتکاری به کار برده شده است. آشوری، در مقایسه، به لغتنامه دهخدا توجه می دهد، که مجموعه ای ست دایرهالمعارف گونه، اما بسیار به‌اصطلاح سنتی، یعنی بدون ایده محوری برای چنین متنی، و در نتیجه، بدون توازن.

آشوری اصولا داشتن ایده محوری را از ویژگی های اصلی متن مدرن می داند؛ ایده ای که در طول اثر با نظمی روشن و روشمند خود را بسط بدهد. او می گوید: بسیاری از کتاب هایی که ظاهرا تحقیقی هم هستند فاقد روش و ایده هستند. به نظر او در غیبت یک ایده محوری روش هم ناگزیر غایب است و این عیب عمده کارهای تحقیقی ماست.

شکستن اتوریته ساختن ذهن مدرن نیست

یک بحث دیگر این است که برخی از شگردها و روش های تولید نوشتار مدرن در جامعه ما کمابیش شناخته شده ولی ما را هنوز به ذهنیتی مدرن منتقل نکرده است. برای نمونه، اگر انکار اقتدارطلبی پدران را بگیریم با وجود آنکه می بینیم اقتدار پدران به صورت قابل توجهی در میان جوانان شکسته شده اما ما را و آن جوانان را به ذهنیت مدرن راهنما نشده بلکه به آشفتگی دامن زده است. این البته به آن معنا ست که خصلت های مدرن یک مجموعه اند و حضور و وجود برخی از آنها لزوما ما را قادر به ورود به دنیای مدرن نمی کند.

حنایی کاشانی می گوید: اگر نیما را در نظر بگیریم می بینیم که او در مقابل سنت پدران معنوی خود مثل حافظ موضع می گیرد و در شعر افسانه به نقد حافظ و معشوق او از دید خود می پردازد و می گوید: “حافظا گر تا به ابد نالی، باورم نیست که تو بر آن عاشقی که باقی است، من بر آن عاشق ام که رونده [یا فانی] است” و مقابل معشوق ازلی و انتخاب عرفانی حافظ می ایستد. نیما ذات اندیشه مدرن را درک کرده است. می داند که معشوق فانی و رونده در قالب متن کهن در نمی آید.

قله های شعر نو، بهترین متن های مدرن ما

به نظر کاشانی شعر ما توانست راه خود را از قدما متمایز کند و به دنیای مدرن وارد شود. می گوید: ما جهان مدرن را با شعر شناختیم چون آنجا وضع ما روشن بود که از کجا می خواهیم دور شویم. امر باستانی ما روشن بود. به همین دلیل شعر نو ما بهترین متن مدرن ماست و اهمیت کسانی مثل شاملو و فروغ فرخزاد و سپهری و اخوان از همین جاست.

آشوری که با کاشانی موافق است می گوید: از جنبه تاریخی اگر نگاه کنیم برخورد ادبی ما با جهان مدرن ممکن ترین امکان ما در برخورد با مدرنیته بوده است. هدایت و نیما در فرهنگ ما نمونه های این امکان بوده اند. اما گرفتاری ما در عالم علم و فلسفه حل نشده باقی ماند.

می گویم در واقع اینجا نیمایی برای خود پیدا نکرد. اما نمی شود عالم ادب ما از عالم فکر و فلسفه ما جدا بماند. منطقا هر کدام که مدرن شد آن یک هم می شود. آشوری می گوید: اما نشده است. بزرگان ما در قرن گذشته همچنان ادبا بوده اند نه متفکران. متفکران و چند تنی در حوزه علم هم که پیدا شده اند عمدتا ناقلان فکر و فلسفه غربی به میان ما بوده اند.

به نظر او ما در حوزه شعر بیشتر امکان تولید داشته ایم. بنابراین زبان ما “زبان سعدی و حافظ” خوانده می شود نه زبان بیرونی و ابن سینا و سهروردی.

اگر فیلسوفان ما به فارسی نوشته بودند

کاشانی در اینجا به نکته مهمی در رابطه زبان و فرهنگ توجه می دهد. او می گوید فلاسفه ما بر اساس عرف فرهنگی و سیاسی دوره خود به عربی می نوشتند. اگر به فارسی می نوشتند سرمایه ای زبانی فراهم می آمد که بر اساس آن شاید ما هم کانت و هگل خود را به فارسی می داشتیم.

گرچه می دانم این سوال آخر کلی است اما وسوسه می شوم که ارزیابی آنها را از تولید آنچه به جهان مدرن مربوط می شود در ایران امروز جویا شوم. می پرسم: تا چه حد چشم انداز مدرنیسم در ایران رو به رشد است؟ هیچ می توان به آن امیدوار بود؟

روزنامه به عنوان متن مدرن

آشوری می گوید: به دلیل بحران عمیق فرهنگی و تاریخی که ما بعد از انقلاب داریم از سر می گذرانیم ذهن ها خیلی آماده تر شده است. نسل جوانتر ما کوشش های جدی می کند. تولید انبوه مزخرفات هم کم نیست اما آن تولیداتی را که بتوان دستچین کرد خیلی بهتر از تولیدات نسل من است. نمونه آن را در روزنامه شرق می بینیم که من آن را لوموند ایرانی می خوانم. نویسندگان شرق با ذهن های روشن و شفاف می نویسند. پیشتر هم جایی نوشته ام که فیلسوفان ما را اکنون باید در میان روزنامه نگاران جست. مدعیان فلسفه و فیلسوفی کمتر به تولید متن‌های شفاف و کارامد، با منطق پا بر جا پرداخته اند.

کاشانی هم می گوید: من هم به آینده کشورم امیدوارم. او مدرنیسم را نه یک ایدئولوژی که یک رویداد می داند، یک تجربه که وقتی اتفاق افتاد مفاهیم خود را هم خواهد آفرید. اما می گوید: من موافق نیستم که روزنامه نگاران ما کار فلسفی می کنند. آنها بیشتر مفاهیم را خلط می کنند و به آشفتگی ها می افزایند. آنها گزاره ها و اصطلاحاتی از مارکس و فوکو و دریدا را کنار هم می چینند بدون آنکه بدانند رابطه آنها چیست. ولی در عین حال، می پذیرد که چون روزنامه با عموم سروکار دارد می تواند تاثیر گذار باشد: “من منکر تاثیر روزنامه نیستم.”

همرسانی کنید:

مطالب وابسته