سهم من از او؛ رمان جواد جواهری در انتشارات گالیمار

سرور کسمایی
کیهان لندن

«سهم من از او» رمانی است به قلم جواد جواهری که به تازگی انتشارات گالیمار به بازار ارائه کرده است.

سرور کسمایی kayhan.london©

رمان به زبان فرانسه نوشته شده اما موضوع آن مربوط به مقطع وقوع انقلاب ایران است. داستان یکی دو سالی پیش از انقلاب در شهرکی ساحلی در کنار دریای مازندران آغاز می‌شود. با شروع تعطیلات تابستانی، گروهی نوجوان محلی گرد هم می‌آیند که در طول رمان با سرنوشت‌ آنان آشنا می‌شویم. در دل این محفل دوستانه، مثلثی احساسی شکل می‌گیرد که گرانیگاه آن دختری است به نام نیلوفر که بنا به موقعیت طبقاتی‌اش با دنیای این نوجوانان  فاصله بسیاری دارد. همین فاصله بستری است مساعد برای اینکه دختر تجسم آمال و آرزوهای ناشناخته آنان بشود. راوی خود پسرکی سیزده ساله است که از همان موومان اول رمان، به دنبال نقطه‌ای دوردست، تنها در دریا شنا می‌کند و رفته‌رفته از ساحل دور می‌شود و خواننده را به دنبال خود به اعماق ناشناخته و مواج می‌کشاند. گونه‌ای غسل تعمید خواننده پیش از ورود به اصل داستان. توصیف فوق‌العاده زیبای صحنه شنا در گستره‌ی آبی میان آسمان و زمین و خارج شدن ساحل از حوزه دید راوی، شیرجه رفتن در ژرفای ناشناخته‌ها‌ و تعقیب نقطه‌ای دوردست و مجهول، استعاره‌ای است هنرمندانه از آنچه در صفحات بعدی رمان اتفاق می‌افتد.

«قلمرو بدی بسیار گسترده‌تر از قلمرو نیکی است، بسیار ژرف‌تر. بدی نیرنگ‌های بیشتری در سر دارد، ورق‌های بیشتری در آستین… آنچه تو کردی، در مقایسه با آنچه من مرتکب شدم، هیچ است.»

خطاب راوی به هم‌بندی است که او خود نیز از کرده خویش پشیمان است و احساس گناه رهایش نمی‌کند. هر چند در آغاز رمان راوی سیزده سال بیشتر ندارد، اما داستان را از پس سالیان روایت می‌کند. او به گذشته خود و دوستانش می‌نگرد و بارها و بارها، لابلای خطوط، اعتراف می‌کند که پلید، خائن و دروغگو بوده است.  این نگاه، با توجه به فجایعی که روی داده و راوی خود در آن تا حدی نقش داشته است، صریح، سرد، موشکافانه و جسور است.

روی جلد کتاب «سهم من از او»

«در حلقه دور آتش، تک‌تک ما می‌بایست از بین می‌رفتیم. هر کدام به گونه‌ای. نسل ما می‌بایست تماما نابود می‌شد. اگر قرار می‌بود دوباره روزی گردهمایی‌ دوستانه‌ای داشته باشیم، این کار فقط در گورستان  امکان‌پذیر بود. شکافی می‌رفت تا زیر پای ‌ما دهان باز کند و به تابستان‌مان خاتمه بدهد… تابستانی دیگر در کار نبود.»

در شرح روند تباهی محفل نوجوانان از همه جا بی‌خبر گرد آتش، انگشت اتهام راوی پیش از همه به سوی خودش نشانه می‌رود. این اوست که با دروغ‌های سنجیده ، تزویر و در نهایت خیانت، دو تن از دوستانش را بی‌محابا به بازی گرفته و در جهت آمال و اهداف خود به پرتگاه ‌کشانده است. او که با آغاز انقلاب به فعال سیاسی تبدیل می‌شود، نه به دنبال آرزوهای بزرگ برای آینده کشور و مردمش، بلکه به دنبال پستی‌ها و اهداف شخصی خود است.

«انقلابی که افرادی مثل مرا در صدر داشته باشد، نمی‌تواند چیزی بهتر از جانورهایی که خلق کرد، خلق کند.»

فرم اعتراف‌گونه روایت علاوه بر اینکه چارچوب و لحن مناسب را در اختیار راوی می‌گذارد تا به فاش کردن نقش خود  بپردازد، به نویسنده هم این امکان را می‌دهد که با استفاده از تکنیک رفت و بازگشت زمانی، یعنی از پس از وقوع فاجعه به پیش از آن، اطلاعات را خرده خرده بر خواننده برملا کند. این تکنیک آمیخته به تعلیق و اشارات سربسته، کشش جالبی در خواننده برای دانستن و حتی گمانه‌زنی ایجاد می‌کند.

«ورق در خاطره دریای خزر دیگر برگشته بود. پایان ما آغاز شده بود. ما اما ناتوان از دیدن آن پایان غم‌‌انگیز، از بس که درگیر نابود ساختن دنیای خود بودیم.»

کاربرد اول شخص مفرد شگردی است هوشمندانه از سوی نویسنده تا خواننده را هم شریک جرم راوی ساخته، بار این پلیدی را بر دوش او هم بگذارد و به سیاق صفحات آغازین رمان، او را با خود به ژرفنای پیچیدگی‌ روح انسان بکشاند. اعتراف به یهودا بودن، نداشتن هیچ‌گونه ارزش اخلاقی یا احساس گناه نسبت به رفقای خود، از راوی شخصیتی شبه استاوروگینی می‌سازد، با این تفاوت که راوی «انقلابی» ما از ابتدا نه آرمانی داشته نه اعتقادی و حتی وقتی به عضویت رهبری یکی از گروه‌های سیاسی نائل می‌شود، به پوشالی بودن شخصیت خود اذعان دارد.

«برای ساختن و پرداختن یک ایدئولوژی، یک مذهب، یک انقلاب، نباید از دروغ‌هایی که باید در چنته داشته باشد، غافل ماند. هرچه بیشتر در تشکیلات صعود می‌کنی، ‌بیشتر تابوی دروغ شکسته می‌شود، بیشتر مفهوم و محتوا‌یش دگرگون می‌شود. آن بالا، بحث دیگر بر سر راست و دروغ بودن حقایق نیست. حقیقت‌ و دروغ را باید ساخت. من یقین دارم که حتی ‌آیت‌الله‌های عظما، کاردینال‌ها، حتی خود پاپ، وقتی به اینجا می‌رسند، اعتقادشان را به خدا از دست می‌دهند. همین‌طور کله‌گنده‌های به اصطلاح سوسیالیست یا کمونیست دیگر به اسطوره جامعه برابری‌‌خواه باور ندارند. همه این چیزها را من خیلی زود دریافتم. شاید خیلی زودتر از دیگران. بی‌گمان بسیار زودتر از تو. به همین خاطر تو بر خلاف من، توانستی باورهایت را حفظ کنی و در گناه غوطه‌ور نشوی. وقتی تو برای آرمان‌هایت مبارزه می‌کردی، آرمان‌هایی که فکر می‌کردی اجتناب‌ناپذیر، حیاتی و برحق‌اند، امثال من مشغول تولید آنها بودیم. من، در حد توان خودم، آرمان‌هایی از این دست بسیار تولید کردم. ابتدا  آرمان‌های خودم راساختم، سپس آرمان‌هایی را که به کارم می ‌آمدند. نمی‌گویم آرمان واقعی وجود ندارد، نمی‌گویم میل راستین به نیکی کردن وجود ندارد، فقط می‌گویم هر چه بالاتر می‌روی، این میل کم‌تر یافت می‌شود. این را خوب می‌دانم چون خودم در اوج بودم.»

آنچه بی ‌گمان در سنت ادبی ما می‌توان یک نو‌آوری محسوب کرد، همین لحن صریح راوی نسبت به کرده خود است. او پیش از همه به بررسی نقش خود در شکست و تباهی می‌پردازد، پیش از آنکه گناه را به گردن دیگران بیاندازد. این نگاهی است کم‌تر معمول در فرهنگ ما، نگاهی کم‌تر معمول در ادبیات داستانی ما یا در میان شخصیت‌های رمان‌های‌ ما. گویی زمان بلوغ و مسئولیت‌پذیری نسلی که از نزدیک دست بر آتش انقلاب ایران داشته، سرانجام فرا رسیده و در این رمان بازتاب هنری یافته است.

اشاره‌ای هم به زبان ساده و در عین حال زیبا و پخته جواد جواهری در رمان بکنیم که با سنت معمول رمان‌های فرانسوی این روزگار که برگرفته از زبان روزنامه‌ای و اینترنتی و فاقد سبک هستند، فاصله دارد.  توصیف‌های بجا و دقیق همه جا در خدمت جان دادن به شخصیت‌ها و موقعیت‌هاست، نه به دنبال توصیف برای توصیف یا قلم‌فرسایی و به رخ کشیدن توان ادبی نویسنده. زبان دقیق، ساده و در عین حال غنی «سهم من از او»، گاه یاد‌آور شیوه نگارش پاسکال کیگنار Pascal Quignard و ماتیاس انار Mathias Enard، دو نویسنده برجسته فرانسوی است و این برای نویسنده ایرانی‌تباری که پس از سن بیست سالگی این زبان را آموخته است، البته دو چندان ارزشمند.

انتشار «سهم من از او» در انتشارات گالیمار رویداد فرخنده‌ای است برای ادبیات ایرانی به زبان فرانسه و شاهدی بر این واقعیت پذیرفته شده که با وجود سر باز زدن از انتشار «در جستجوی زمان از دست رفته» مارسل پروست، «اولیس» جیمز جویس و «سفر به انتهای شب» لوئی فردینان سلین در نیمه اول قرن بیستم، گالیمار در زمینه انتخاب اثر کمتر اشتباه کرده و از  این رو یکی از معتبرترین انتشاراتی‌های فرانسه است. این انتشارات بی‌گمان امکان ترجمه این رمان را به زبان‌های بزرگ دنیا فراهم خواهد آورد. امید است اما که جواد جواهری که خود به فارسی هم به خوبی قلم می‌زند و پیش از این، دو مجموعه داستان کوتاه «رخ» و «کوچه های موازی» را از  او به این زبان خوانده‌ایم، آستین بالا بزند و رمان‌اش را به زبان مادری‌ هم منتشر کند تا خواننده فارسی‌زبان نیز سهم خود را از او ببرد.

*سرور کسمایی، نویسنده، مترجم، ناشر ایرانی مقیم فرانسه است. جملاتی که از متن رمان در این کتابگزاری آمده است، ترجمه‌ی سرور کسمایی است.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته