سایر محمدی
روزنامه ایران
«سینما اگر باشد» عنوان جدیدترین کتاب احمد طالبینژاد، به تاریخ تحلیلی سینمای پس از انقلاب میپردازد. این کتاب که بتازگی از سوی نشر روزنه منتشر شد. بنا به اظهار نویسنده تا به امروز تنها کتاب درباره سینمای پس از انقلاب است که در چهاربخش با نگرش تحلیلی نوشته شده است.
احمد طالبینژاد متولد ۱۳۳۲ نائین است و دارای مدرک کارشناسی ادبیات فارسی است. وی صاحب امتیاز و مدیر مسئول ماهنامه سینمایی هفت بود که در سال ۱۳۸۶ لغو امتیاز شد. ضمن اینکه بیش از سه دهه از نویسندگان مجله ماهنامه فیلم است. کتابهای «گفتوگو با تقوایی»، «از شما چه پنهان» خاطرات دوران روزنامهنگاری و سینما، و رمانهای «سال صفر» (۱۳۷۹). «نترس دخترم کسی اینجا نیست» (۱۳۷۹) عناوین بخشی از آثار منتشر شده اوست. وی همچنین کتاب «میخواهم فیلمنامه بنویسم» و «کتاب موج نو» و رمان «اعترافات یک زن تسخیر شده» را برای چاپ تدارک میبیند.
کتاب «سینما اگر باشد» در مقایسه با چاپ اولش که در سال ۷۷ تحت عنوان «درحضور سینما» و در بنیاد فارابی منتشر شد، چه تغییراتی داشته و دارد؟
این کتاب از نظر فرم و شیوه کار هیچ تغییری نداشت. اما فصلهای کتاب مشروحتر و گستردهتر شدند. اسناد و مدارک جدیدتری به دستم رسیده که به این چاب اضافه کردم. متن کلی کتاب با توجه به اسناد و مدارک در عصر اینترنت که به دست آوردم کاملتر و بهروزتر شده است. زمانی که چاپ اول کتاب را تحت عنوان «درحضور سینما» منتشر میکردم، هنوز از اینترنت خبری نبود. و اطلاعات به این شکل و به وفور در دسترس نبود. بنابراین من سعی کردم با گزارشها و تحقیقات میدانی اطلاعات مورد نظر را جمعآوری کنم. اگر چه چاپ اول کتاب در زمان خودش هم کتاب کاملی بود اما وقتی امکانات جدید وارد عرصه تحقیق و پژوهش شده، خودم را ملزم دانستم که متن کتاب را بازنویسی کامل کنم و نقلهای بیشتر و مثالهای بیشتری برای روشن شدن مباحث بیاورم. در مجموع تلاش کردم کتابی جامعتر به علاقهمندان عرضه کنم تا اگر کسی خواست به آن رجوع کند، اسناد معتبرتری در اختیار داشته باشد.
یکی از نقصهای کتاب شاید این باشد که شما تاریخ تحلیلی سینما را از سالهای ۱۳۵۸ تا ۱۳۷۷ یعنی ۲۰ سال مورد توجه قرار دادید. الآن فکر نمیکنید لازم بود ۲۰ سال بعدی یعنی از ۷۷ تا ۱۳۹۶ را هم به آن اضافه میکردید؟
درست میگویید، اگر این اتفاق میافتاد، کتابی میشد که من حداقل باید دو- سه سال وقت صرف نوشتن آن میکردم. البته همین نسخهای که منتشر شده دو دوره از تاریخ سینماست. یک دوره مربوط به قبل از تأسیس بنیاد فارابی و دوره دوم از تأسیس فارابی به بعد. جلد دوم این کتاب را که من در تدارک نوشتنش یا مترصد موقعیتش هستم فکر نمیکنم عمر من وفا کند. چرا که یک پژوهش میدانی مفصل لازم است که باید یک مؤسسه یا نهادی از آن حمایت مادی و معنوی کند و برای تولیدش سرمایهگذاری بشود. که بعید میدانم چنین اتفاقی بیفتد با توجه به وضع بازار کتاب و اقتصاد نشر. از طرفی ۲۰ سال دوم تاریخ سینمای پس از انقلاب، آن قدر حوادث و رویدادهایش گسترده و زیاد است که به این آسانی و سهولت نمیتوان در طول یکی- دو سال به نتیجه رساند. برای نوشتن جلد دوم تاریخ تحلیلی سینمای پس از انقلاب حداقل سه سال وقت لازم است. و من فکر نمیکنم بخش خصوصی در این شرایط توان مادی کافی داشته باشد که از این طرح حمایت کند. کتابهایی از این دست کتابهای مرجع محسوب میشوند. کتابهای عامه پسند و پرفروش نیستند که بازگشت سرمایه سریع داشته باشد و مرتب و سریع تجدید چاپ شود.
چه عواملی سبب شد که سینما در مقایسه با دیگر عرصههای فرهنگ و هنر جهش فوقالعادهای داشت و در سطح جهانی درخشید و صاحب اعتبار بینالمللی شده است؟
من این موارد را در همین کتاب تشریح کرده ام و آورده ام. این امر دلایل زیادی دارد که یکی از اصلیترین آن در دهه ۶۰ این بود که اساساً برای دنیا قابل هضم و پذیرش نبود. یعنی این پارادوکس وجود داشت که چگونه در یک حکومت دینی، سینما بهعنوان مظاهر تمدن غرب میتواند به حیات خودش ادامه دهد و زنده بماند. البته بعدها همین غربیها متوجه شدند در حکومتی دینی سینما میتواند حضور داشته باشد و فیلمهای عمیقاً خوبی هم ساخته شود و فیلمسازان تراز اولی مثل کیارستمی را به جهانیان معرفی کند. و در همه جشنوارههای معتبر جهانی یکی- دو فیلم ایرانی هم حضور دارند. دلایل دیگری هم البته دارد که در این فرصت کوتاه نمیتوان به همه آنها پرداخت. بعد از انقلاب مثلاً جلوی ابتذال در سینما گرفته شد. در نتیجه سینماگران ناگزیر شدند بهدنبال سینمای جدی و عمیق با رویکرد سیاسی- اجتماعی و تفکر انگیز بروند.
شما به عنوان منتقد و رماننویس فکر میکنید چرا کارگردانهای سینمای ایران از ادبیات داستانی و از آثار نویسندگان مطرح معاصر استفاده نمیکنند؟
دلایل این امر به یکی – دو مورد ختم نمیشود، اقتصاد سینمای ایران اقتصاد چندان قویای نیست، در نتیجه تهیهکننده و کارگردان ترجیح میدهند به جای اینکه پول بدهند و امتیاز یک رمان را بخرند و پول دیگر بابت تبدیل رمان به فیلمنامه بدهند، فیلمنامهای تهیه کنند تا هزینه ساخت فیلم را ارزانتر تمام کنند. از طرفی خیلی از فیلمسازان ما خودشان فیلمنامهنویساند و ترجیح میدهند که پول فیلمنامهنویسی هم به جیب خودشان برود نه به جیب فلان نویسنده. البته ما معدودی فیلمساز هم داریم که مایلند به سمت ادبیات داستانی بروند و در عمل هم این کار را کردند. فیلمسازانی چون تقوایی و مهرجویی که از ادبیات داستانی ایران و جهان اقتباس کردند که نتیجه کارشان ماندگارترین و بهترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران شناخته میشوند. بهترین کارهای مهرجویی در بعد از انقلاب را اگر درنظر بگیرید، اغلب آثاری هستند که از ادبیات داستانی اقتباس شدهاند.
واقعیت این است که سینمای ما در زمینه اقتباس از ادبیات بشدت محافظهکار است. البته بخشی از این صنعت به ممیزی برمیگردد. نویسندگان اجتماعی ما متأسفانه، به شکل رسمی نه، بلکه بصورت پنهان در محاق هستند. مثلاً از آثار دولتآبادی مسئولی مایل نیست که تبدیل به فیلم شود. و برخی از آثارش سالها در انتظار مجوز معطل میمانند.
به عنوان منتقد آیا جامعه هنری بویژه اهالی سینما نقدپذیر هستند؟ ظرفیت نقدپذیری در جامعه را چگونه ارزیابی میکنید؟
واقعیت این است ظرفیت پذیرش نقد در جامعه خیلی کم است. من به عنوان منتقدی که از میان همنسلان خودم بیشتر از دیگران نقد نوشتم، علاوهبر این کتاب و کتابهای دیگر، شاید بیش از صدها مقاله در زمینه نقد منتشر کردم. متأسفانه الآن رابطهام با دو سوم کارگردانها به هم خورده و شکرآب است. علتش این است که اغلب فیلمسازان دوست دارند فقط ستایش شوند و در تعریف و تمجید از آنها مطلب منتشر شود. به محض اینکه با یک فیلمشان نتوانید ارتباط برقرار کنید و نقدش کنید و عیب و ایرادش را بنویسید. بلافاصله به دشمنی تعبیر میشود. البته این وضعیت مختص ایران نیست. در اغلب کشورها، کم و بیش اینگونه است. مثلاً برگمن، کارگردان برجسته سوئدی سینما آنقدر از نقد فیلمهایش برآشفته میشد که خودش با اسم مستعار در ستایش فیلمهایش نقد مینوشت و به مطبوعات میداد البته این وضع در ایران بدتر است. خیلی از کارگردانها نقد نمیخوانند. هیچ چیز نمیخوانند اهل مطالعه نیستند. آنهایی هم که میخوانند، انتظار دارند که ستایش شوند. اگر خلاف آن باشد حرف و حدیث برایت درست میکنند. باید اعتراف کنم بخشی از این سینماگران حق دارند چون بیش از دو سوم کسانی که قلم به دست دارند واقعاً شناخت درستی از مقوله و علم نقد ندارند. درواقع برداشتهای شخصی خود را در قالب نقد منتشر میکنند.
جامعه ما از گذشته با ادبیات تعزیه و نمایش تعزیه خوگر فته بود، تعزیه نمایشی تک صدایی است و طبعاً بازتاب آن در همه حوزهها از جمله در سیاست دیده میشود. اما غرب در زمینه تئاتر و نمایش قدمتی چند صد ساله دارد و تئاتر هم نمایشی چندصدایی است و انعکاس آن را در سیاست چندصدایی و دموکراسی میبینیم. شما با این گزاره آیا موافقید؟
اگر بخواهیم این گزاره را سادهتر کنیم، بله درست است. ما ملتی هستیم که معمولاً در عرصه اجتماع – در تاریخ ادبیات هم – اهل مونولوگیم. شیفته تکگویی هستیم. خیلی به دیالوگ اعتقاد نداریم. به محض این که دیالوگ شروع میشود، به دعوا ختم میشود. شما در جلسات مجلس، جلسات شورای شهر، حتی در محافل و مجالس فرهنگی و ادبی هم وقتی کسی سخنرانی میکند، تک گویی میکند، به محض اینکه کسی بلند میشود، سؤالی بپرسد، نظری خلاف جمع ابراز کند تا شکل گفتوگو در جلسه جریان پیدا کند، بلافاصله جلسه به تشنج کشیده میشود.
نمونهاش در جریان جشن منتقدان و نویسندگان سینمایی بود که منجربه دعوای مشایخی و عزتالله انتظامی شد.
به نمونه خوبی اشاره کردید، ببینید آقای مشایخی در این سن و سال چه لزومی داشت که آن لحن تند و توهینآمیز را در مورد یکی دیگر از بزرگان عرصه هنر و بازیگری به کار ببرد؟
«گر حکم شود که مست گیرند / در شهر هر آنکه هست گیرند»
چرا ما در جامعه فرهنگی و هنری طاقت تحمل هم را نداریم؟ متأسفانه این گزاره در عرصههای کلان دیگر در اجتماع، در عرصه سیاست، هنر و ادبیات هم مصداق دارد.