راهنمای کتاب

Search
Close this search box.
داریوش آشوری
بی بی سی فارسی
آوریل ۲۰۰۴
طرحی از نیچه کار یک هنرمند آلمانی برگرفته از سایت Arte
فریدریش ویلهلم نیچه (۱۸۴۴-­۱۹۰۰) را فیلسوفِ فرهنگ نامیده اند، زیرا درگیریِ اصلیِ اندیشه‌یِ او با پیدایش و پرورش‌ و دگرگونی‌هایِ تاریخیِ فرهنگ‌هایِ بشری ست، به‌ویژه نظام‌هایِ اخلاقی‌شان. تحلیل‌هایِ باریک‌بینانه‌یِ درخشانِ او از فرهنگ‌هایِ باستانی، قرونِ وسطایی، و مدرنِ اروپا، و دیدگاه‌هایِ سنجشگرانه‌یِ او نسبت به آن‌ها گواهِ دانشوریِ درخشانِ او و چالاکیِ اندیشه‌یِ او به عنوانِ فیلسوفِ تاریخ و فرهنگ است. اگرچه چشمِ نیچه دوخته به تاریخ و فرهنگِ اروپا ست و دانشوریِ او در اساس در این زمینه است، امّا از فرهنگ‌هایِ باستانیِ آسیایی، به‌ویژه چین و هند و ایران، نیز بی‌خبر نیست و به آن‌ها فراوان اشاره دارد، به‌ویژه در مقامِ همسنجیِ فرهنگ‌ها. او بارها از ’خردِ‘ آسیایی در برابرِ عقل‌باوریِ مدرن ستایش می‌کند(۲).

نیچه دانشجویِ درخشانِ فیلولوژیِ کلاسیک (زبان‌شناسیِ تاریخیِ زبان‌هایِ باستانیِ یونانی و لاتینی) بود و پیش از پایانِ دوره‌یِ دکتری در این رشته به استادیِ این رشته در دانشگاهِ بازل گماشته شد. دانشِ پهناورِ او در زمینه‌یِ زبان‌ها، تاریخ، و فرهنگِ یونانی و رومی در بحث‌هایِ فراوانی که در باره‌یِ آن‌ها می‌کند آشکار است و نیز در اشاره‌هایِ بی‌شماری که در سراسرِ نوشته‌هایِ خود به آن‌ها دارد.

 من می‌باید به یک ایرانی، به زرتشت، ادایِ احترام کنم. ایرانیان نخستین کسانی بودند که به تاریخ در تمامیّتِ آن اندیشیدند.
نیچه

او دستِ کم دو کتابِ جداگانه در باره‌یِ فرهنگ و فلسفه‌یِ یونانی دارد، یکی زایشِ تراژدی، (۳) و دیگری فلسفه در روزگارِ تراژیکِ یونانیان (۴)، که هر دو از نخستین کتاب‌هایِ او هستند. آشناییِ دانشورانه‌یِ او با تاریخ و فرهنگِ یونان و روم، و مطالعه‌یِ آثارِ تاریخیِ بازمانده از آنان، سببِ آشناییِ وی با تاریخ و فرهنگِ ایرانِ باستان نیز بود. زیرا ایرانیان، به عنوانِ یک قدرتِ عظیمِ آسیایی، نخست با دولت‌شهرهایِ یونانی و سپس با امپراتوریِ روم درگیریِ دایمی داشتند در مجموعه‌یِ نوشته‌هایِ او، شاملِ پاره‌نوشته‌ها و یادداشت‌هایِ بازمانده (۵) در دفترهایِ او، که حجمِ کلانی از کلِّ نوشته‌هایِ او را شامل می‌شود، از ایرانیانِ باستان فراوان یاد می‌کند.

دل‌بستگیِ نیچه به ایران و ستایشِ فرهنگِ باستانیِ آن را در گزینشِ نامِ زرتشت به عنوانِ پیام‌آورِ فلسفه‌یِ خود می‌توان دید و نیز نهادنِ نامِ وی بر کتابی که آن را مهم‌ترین اثرِ خود می‌شمرد، یعنی چنین گفت زرتشت(۶). نیچه توجّهِ خاصّی به تاریخِ ایرانِ دوره‌یِ اسلامی نشان نمی‌دهد، اگرچه گاهی نامی از مسلمانان می‌برد و دستِ کم یک بار از حشّاشون با ستایش یاد می‌کند(۷). در یادداشت‌هایِ او یک‌بار نامی از سعدی دیده می‌شود با نقلِ نکته‌پردازی‌ای از او؛ امّا نامِ حافظ را چندین بار می‌برد و در باره‌یِ شعر و ذهنیّتِ او سخن می‌گوید.

دیدِ نیچه نسبت به ایرانِ باستان

در مجموعه‌یِ نوشته‌هایِ نیچه دو بار از ایران (Persien) نام برده می‌شود و چندین بار از ایرانی (persisch) و یکبار هم از پیش‌ایرانی (vorpersisch) (8)، که اشاره‌هایی هستند به روابطِ دولت‌شهرهایِ یونانی با امپراتوریِ ایران و گاه تحلیلی از آن. توجّهِ او، پیش از هر چیز، به پی‌آمد‌هایِ جنگ‌هایِ ایران و یونان (۹) و اثرِ ژرفِ آن بر دنیایِ یونانی ست، که به ’جنگِ پلوپونزی‘ میانِ دولت‌شهرهایِ آتن و اسپارت، با شرکتِ دیگر دولت‌شهرها، می‌انجامد. این جنگ تمامیِ یونان را به مدّتِ پنجاه سال درگیر می‌کند و ویرانیِ بسیار به بار می‌آورد. (۱۰)

 نیچه در پاره‌نوشته‌ای در میانِ آثارِ منتشر شده پس از مرگ‌اش، از یک فرصتِ از دست رفته‌یِ تاریخی دریغ می‌خورد که چرا به جایِ رومیان ایرانیان بر یونان چیره نشدند: به جایِ این رومیان، چه خوب بود که ایرانیان سرورِ (Herr) یونانیان می‌شدند.

افزون بر این‌ها، بیست و هشت بار از ایرانیان (die Perser) نام می‌برد و در برخی از پاره‌نوشته‌هایِ (Fragmente) او می‌توان نگره‌یِ او را نسبت به ایرانیانِ باستان و فرهنگِ‌شان به‌روشنی یافت. وی، به‌ویژه، ستایشگرِ چیرگی‌ ایرانیان در تیراندازی و سوارکاری و جنگاوری و نیز حالتِ سروری‌ و قدرت‌خواهی‌شان است؛ و نیز پافشاری‌شان بر فضیلتِ راستگویی(۱۱). این‌ها کردارها و ارزش‌هایی ست که وی شایسته‌یِ زندگانیِ والامنشانه‌یِ انسانی می‌داند. امّا، بالاترین درجه‌یِ توجّهِ خود به ایرانیان و بزرگداشتِ آنان را آن جا نشان می‌دهد که از زمان‌باوریِ ایرانیان سخن می‌گوید؛ باوری که به دیدگاهِ او نسبت به زمان و ’بازگشتِ جاودانه‘‌یِ آن همانند است.

این دیدگاه در برابرِ آن دیدِ متافیزیکیِ یونانی قرار می‌گیرد که با افلاطون هستیِ زَبَرزمانیِ ’حقیقی‘ را در برابرِ هستیِ ’مجازیِ‘ گذرا یا زمانمند قرار می‌دهد: ’من می‌باید به یک ایرانی، به زرتشت، ادایِ احترام کنم. ایرانیان نخستین کسانی بودند که به تاریخ در تمامیّتِ آن اندیشیدند.‘ در دنبالِ آن نیچه در این پاره‌نوشته به هزاره‌ها‌ در باورهایِ‌ دینیِ ایرانیِ باستان اشاره دارد و می‌افزاید، ’[ایرانیان تاریخ را] همچون زنجیره‌ای از فرایندها [اندیشیدند]، هر حلقه به دستِ پیامبری. هر پیامبر هزاره (hazar)یِ خود را دارد؛ پادشاهیِ هزارساله‌یِ خود را.‘ (۱۲) در چنین گفت زرتشت از ’هزاره‌یِ بزرگِ (grosser Hazar) پادشاهیِ زرتشت‘ سخن می‌گوید، ’پادشاهیِ بزرگِ دوردستِ انسان، پادشاهیِ هزارساله‌یِ زرتشت.‘ (۱۳)

 نیچه، به‌ویژه، ستایشگرِ چیرگی‌ ایرانیان در تیراندازی و سوارکاری و جنگاوری و نیز حالتِ سروری‌ و قدرت‌خواهی‌شان است؛ و نیز پافشاری‌شان بر فضیلتِ راستگویی.

در پاره‌نوشته‌ای در میانِ آثارِ منتشر شده پس از مرگ‌اش، از یک فرصتِ از دست رفته‌یِ تاریخی دریغ می‌خورد که چرا به جایِ رومیان ایرانیان بر یونان چیره نشدند: ’به جایِ این رومیان، چه خوب بود که ایرانیان سرورِ (Herr) یونانیان می‌شدند.‘ (۱۴) این یادداشتِ کوتاه را می‌توان این گونه تفسیر کرد که نیچه این جا نیز گرایشِ خود به جهان‌بینیِ زمان‌باورِ ایرانیان در برابرِ متافیزیکِ یونانی نشان می‌دهد. زیرا با فرمانرواییِ رومیان بر یونان، فرهنگِ یونانی و متافیزیکِ فلسفیِ آن بر فضایِ روم چیره شد و راه را برایِ ظهورِ مسیحیّت و نگرشِ آخرت‌اندیش و زمان‌گریز و دیدِ هیچ‌انگارانه‌یِ آن نسبت به زندگانیِ زمینی گشود. نیچه بر آن است که مسیحیّت، در مقامِ دینِ ’مسکینان‘، زندگانیِ گذرایِ زمینی را به نامِ ’پادشاهیِ جاودانه‌یِ آسمان‘ رد می‌کند و بدین سان نگرشِ مثبت یا ’آری‌گوی‘ به زندگی را بدل به نگرشِ منفی می‌کند. حال آن که فرمان‌رواییِ ایرانیان بر یونان ، با نگرشِ مثبت‌شان به زندگی و زمان، می‌توانست روندِ این جریان را دگر کند و از یک رویدادِ شوم در تاریخ پیشگیری کند.

زرتشتِ ایرانی و زرتشتِ نیچه

نیچه در نخستین نوشته‌های‌اش نامِ آشنایِ Zoroaster را به کار می‌برد که از ریشه‌یِ یونانی ست و در زبان‌هایِ اروپایی به کار می‌رود. Zoroaster نخستین بار در یادداشت‌هایِ ۱۸۷۰-۷۱ دیده می‌شود؛ یک دهه پیش از نوشتنِ چنین گفت زرتشت. در این یادداشت، چه‌بسا با لحنی دریغ‌آمیز، می‌گوید که، ’اگر داریوش شکست نخورده بود، دینِ زرتشت بر یونان فرمان‌روا شده بود.‘(۱۵) همچنین در رساله‌ای از این دوران، که پس از مرگِ او به چاپ رسیده، به داستانِ شاگردیِ هراکلیتوس نزدِ زرتشت (Zoroaster) اشاره می‌کند. (۱۶)

 زرتشت، پیامبرِ ایرانی، در سپیده‌دمِ تاریخِ بشری، هستی را پهنه‌یِ جنگِ نیک و بد دانسته است که در دو چهره‌یِ ایزدیِ همستیز، یعنی اهورا و اهریمن، نمایان می‌شود. این تفسیر پیشاهنگِ تفسیرِ مسیحی‌ای ست که هستی را پهنه‌یِ ’گناه و کیفرِ جاودانه‘ می‌شمارد و یا تفسیرِ سقراطی و افلاطونی‌ای که مثالِ ’نیکی‘ را، در مقامِ والاترین ارزش، بر تارکِ هستی می‌نشاند. 

نام زرتشت به صورتِ ایرانیِ باستانی‌اش، یعنی Zarathustra، نخستین بار در کتابِدانشِ شاد (۱۷)(پاره‌نویسِ ۳۴۲) پدیدار می‌شود که در ۱۸۸۲ انتشار یافته است. نیچه نخستین پاره‌یِ ’پیش‌گفتارِ زرتشت‘، یا نیایشِ او در برابرِ خورشید، از کتابِ چنین گفت زرتشت، را این جا گنجانده است. این پاره در سالِ پس از آن در نشرِ بخشِ یکم از چهار بخشِ چنین گفت زرتشت در جایِ اصلیِ خود قرار می‌گیرد.

جایِ آن است که بپرسیم نیچه چرا نامِ آشنایِ Zoroaster را رها کرد و به صورتِ ایرانیِ باستانیِ آن روی آورد، یعنیZarathustra ؛ صورتی که چه‌بسا جز فیلولوگ‌هایِ سررشته‌دار از زبان‌هایِ باستانیِ هند–و–ایرانی کسی با آن آشنا نبود؟ او خود در این باره توضیحی نمی‌دهد، ولی دلیلِ آن، به گمانِ من، می‌تواند این باشد که نیچه می‌خواهد نه با زرتشتِ شناخته شده در اروپا از راهِ یونان، که با زرتشتِ اصلی در سرآغازِ تاریخ از درِ هم‌سخنی درآید. و چنان که خود می‌گوید، با این هم‌سخنی می‌خواهد هم به اندیشه‌گرِ بزرگِ آغازین ادایِ احترام کند و هم بزرگترین ’خطا‘یِ او را به او یادآور شود و از زبانِ او این خطایِ بزرگِ آغازینِ تاریخِ بشر را درست گرداند. خطایِ اصلیِ زرتشت ( و تمامیِ دین‌آوران و فیلسوفانِ بزرگ که بنیادِ تاریخِ اندیشه‌یِ بشری را تا به امروز گذاشته اند) این است که هستی را بر بنیادِ ارزش‌ها، بر بنیادِ اخلاق، بر بنیادِ نیک و بد، تفسیر کرده اند.

 هرگز از من نپرسیده اند، امّا می‌بایست می‌پرسیدند که معنایِ نامِ زرتشت در دهانِ من چی‌ست؛ در دهانِ نخستین اخلاق‌ناباور: معنایِ آن درست ضدِّ آن چیزی ست که مایه‌یِ بی‌همتاییِ شگرفِ این ایرانی (Perser) در تاریخ است.
نیچه

زرتشت، پیامبرِ ایرانی، در سپیده‌دمِ تاریخِ بشری، هستی را پهنه‌یِ جنگِ نیک و بد دانسته است که در دو چهره‌یِ ایزدیِ همستیز، یعنی اهورا و اهریمن، نمایان می‌شود. این تفسیر پیشاهنگِ تفسیرِ مسیحی‌ای ست که هستی را پهنه‌یِ ’گناه و کیفرِ جاودانه‘ می‌شمارد و یا تفسیرِ سقراطی و افلاطونی‌ای که مثالِ ’نیکی‘ را، در مقامِ والاترین ارزش، بر تارکِ هستی می‌نشاند.

نیچه در برابرِ این اخلاق‌باوری (Moralismus) اخلاق‌ناباوریِ (Immoralismus) خود را می‌نشاند که هستی را در ذاتِ خود فارغ از ارزش‌هایِ بشری می‌داند و بر آن است که ’بی‌گناهیِ‘ نخستینِ آن را به آن بازگرداند(۱۸). بدین سان است که هستی‌شناسیِ اخلاق‌باورانه‌یِ زرتشتِ اصلی، که در سرآغازِ تاریخ به میدان آمده و ذهنیّت و فرهنگِ بشری را شکل داده، در برابرِ هستی‌شناسیِ اخلاق‌ناباورِ زرتشتِ نیچه قرار می‌گیرد که در پایانِ این تاریخ، در روزگارِ برآمدنِ ’واپسینِ انسان‘ (۱۹) ندایِ گذار از انسان به اَبَرانسان را سر می‌دهد.

اَبَرانسان انسانی ست بر ’انسانیّتِ‘ خود چیره شده و به بی‌گناهیِ نخستین بازگشته‌؛ انسانی که می‌تواند بر ’انسانیّت‘ِ اخلاقیِ خود، و همه‌یِ تُرُش‌رویی و سختگیری و خشکیِ آن، خنده زند. اَبَرانسان انسانی ست ’خندان‘ که هستی را از همه‌یِ رنگ‌ها و نیرنگ‌هایِ بشری (و بس بسیار بشری) آزاد می‌کند و آن را، با اراده‌یِ از ’کین‌توزی‘ رها شده‌یِ خویش، چنان که هست، می‌پذیرد و به زندگانی ’آری‘ می‌گوید.

بدین‌سان، اخلاق‌ناباوریِ زرتشتِ نیچه درست پادنشین یا نقطه‌یِ مقابلِ اخلاق‌باوریِ زرتشتِ اصلی ست. نیچه در کتابِ اینک، مرد!، که در آن به شرحِ زندگانیِ روشنفکرانه و تحلیلِ کوتاهی از آثارِ خویش می‌پردازد، دلیلِ گزینشِ نامِ زرتشت را برایِ گزارشِ فلسفه‌یِ خویش باز‌می‌گوید:

 زرتشت به اندازه‌یِ تمامِ اندیشه‌گرانِ دیگر دلاوری دارد. راست گفتن و نیک تیر انداختن، این فضیلتِ ایرانی ست. —فهمیدند چه می‌گویم؟ … از خویش برگذشتنِ اخلاق از سرِ راستگویی، از خویش برگذشتنِ اهلِ اخلاق و به‌ ضدِّ خویش بدل شدن— به من— این است معنایِ نامِ زرتشت در دهانِ من.
نیچه

هرگز از من نپرسیده اند، امّا می‌بایست می‌پرسیدند که معنایِ نامِ زرتشت در دهانِ من چی‌ست؛ در دهانِ نخستین اخلاق‌ناباور: معنایِ آن درست ضدِّ آن چیزی ست که مایه‌یِ بی‌همتاییِ شگرفِ این ایرانی (Perser) در تاریخ است. زرتشت بود که نبردِ نیک و بد را چرخِ گردانِ دستگاهِ هستی انگاشت. ترجمانیِ اخلاق به مابعدالطبیعه، در مقامِ نیرو[یِ گرداننده]، علّت، غایت به ذاتِ خویش، کارِ او ست. این پرسش، امّا، در جا پاسخی در بُنِ خویش در بر داشت. زرتشت بود که این شوم‌ترین خطا را پدید آورد، خطایِ اخلاق را: پس او می‌باید همچنین نخستین کسی باشد که به این خطا پی‌ می‌بَرَد. او نه تنها از هر اندیشه‌گرِ دیگر در این باب تجربه‌یِ درازتر و بیشتری دارد که— تمامیِ تاریخ ردِّ تجربیِ اصلِ [وجودِ] به‌اصطلاح ’نظمِ اخلاقیِ جهانی‘ ست— بالاتر از آن این است که زرتشت راستگوتر از هر اندیشه‌گرِ دیگر است. آموزه‌یِ او، و تنها آموزه‌یِ او، ست که راستگویی را در مقامِ والاترین فضیلت می‌نشاند— برخلافِ ترسوییِ’آرمان‌خواهانِ‘ و گریزِشان از برابرِ واقعیّت. زرتشت به اندازه‌یِ تمامِ اندیشه‌گرانِ دیگر دلاوری دارد. راست گفتن و نیک تیر انداختن، این فضیلتِ ایرانی ست. —فهمیدند چه می‌گویم؟ … از خویش برگذشتنِ اخلاق از سرِ راستگویی، از خویش برگذشتنِ اهلِ اخلاق و به‌ ضدِّ خویش بدل شدن— به من— این است معنایِ نامِ زرتشت در دهانِ من. (۲۰)

روایتِ سنّتیِ زرتشتی حکایت می‌کند که زرتشت در سی سالگی به کوهستان رفت و ده سال در ‌آن جا به اندیشه پرداخت و سپس در مقامِ پیام‌آور از جانبِ ایزدِ نیکی، اهورامزدا، به سویِ مردمان آمد تا آنان را از گردشِ چرخِ هستی بر محورِ جنگِ نیکی و بدی آگاه کند و آنان را به گرفتنِ جانبِ نیکی برانگیزد. امّا زرتشتِ دوّمین پیامی درستِ ضدِّ این دارد و نه تنها هستی را گردنده بر محورِ نیک و بد نمی‌داند، که آن را صحنه‌یِ رقص و بازی‌ای آزاد از هر قیدِ اخلاقیِ ماوراءِ طبیعی می‌داند. اگر زرتشتِ نخستین، در سرآغازِ تاریخِ گشوده شدنِ افقِ روحانی به رویِ بشر، از هم‌سخنی با خدا و پیام‌آوری از جانبِ او به سویِ انسان‌ها بازمی‌گردد و کتابِ ’آسمانی‘ می‌آورد، زرتشتِ دوّمین در پایانِ این تاریخِ روحانی پدیدار می‌شود و تکان‌دهنده‌ترین و همچنین رهاننده‌ترین پیام را با خود دارد: خدا مرده است!

با این پیام او پایانِ امکانِ تفسیرِ اخلاقی و غایت‌باورانه‌یِ هستی و تاریخِ روحانی و ماوراءالطبیعه‌یِ بنیادینِ آن را اعلام می‌کند و امکانِ تاریخِ دیگری را برایِ بشر بشارت می‌دهد. پیامِ او این است: ’به زمین وفادار باشید و باور ندارید آنانی را که با شما از امیدهایِ اَبَرزمینی سخن می‌گویند.‘ (۲۱)

نیچه، سعدی، و حافظ

نامِ سعدی و حافظ گویا تنها نام‌هایی باشند که از ایرانِ دوره‌یِ اسلامی در نوشته‌هایِ نیچه آمده است. در مجموعه‌یِ آثارِ نیچه در پاره‌یادداشتی یک نکته‌پردازی از سعدی نقل شده که ترجمه‌یِ آن چنین است: ’سعدی از خردمندی پرسید که این‌همه [حکمت] را از که آموختی؟ گفت، از نابینایان که پای از جای برنمی‌دارند مگر آن که نخست زمینِ زیرِ پای‌شان را با عصا بیازمایند.‘(۲۲) این نکته‌ای ست که سعدی از زبانِ لقمان— نمادِ افسانه‌ایِ خردمندی در ادبیاتِ عربی و فارسی— در دیباچه‌یِ گلستان می‌گوید: ’لقمان را گفتند، حکمت از که آموختی؟ گفت، از نابینایان که تا جای نبینند پای ننهند.‘(۲۳)

 حافظ نزدِ او نماینده‌یِ آن آزاده‌جانیِ شرقی ست که با وجدِ دیونوسوسی، با نگاهی تراژیک، زندگی را با شورِ سرشار می‌ستاید، به لذّت‌هایِ آن روی می‌کند و، در همان حال، به خطرها و بلاهایِ آن نیز پشت نمی‌کند.

نیچه از این نکته‌پردازی هیچ تفسیری نکرده است، امّا، بر اساسِ فلسفه‌یِ نیچه، می‌توان گفت که این سخن نمودار خردمندی‌‌ای پرواگر و آهسته‌رو است؛ خردمندیِ ’نابینایان‘، که خردمندیِ نیچه‌ای درست رویارویِ آن می‌ایستد، یعنی خردمندیِ بینایِ بی‌باکی که ’آری‘گویان می‌شتابد و خود را به دلِ زندگی و خطرهایِ آن می‌افکند، و از ’شتافتن لذتی شیطانی‘ می‌بَـرَد.(۲۴)

امّا نیچه یکی از نمونه‌ها‌یِ عالیِ خردمندیِ بینایِ ’دیونوسوسی‘ِ خود را در حافظ می‌یابد. نامِ حافظ ده بار در مجموعه‌یِ آثارِ وی آمده است. بی‌گمان، دل‌بستگیِ گوته به حافظ و ستایشی که در دیوانِ غربی–و–شرقی (۲۵) از حافظ و حکمتِِ ’شرقیِ‘ او کرده، در توجّهِ نیچه به حافظ نقشی اساسی داشته است. در نوشته‌هایِ نیچه نامِ حافظ در بیشترِ موارد در کنارِ نامِ گوته می‌آید و نیچه هر دو را به عنوانِ قلّه‌هایِ خردمندیِ ژرف می‌ستاید.(۲۶)

حافظ نزدِ او نماینده‌یِ آن آزاده‌جانیِ شرقی ست که با وجدِ دیونوسوسی، با نگاهی تراژیک، زندگی را با شورِ سرشار می‌ستاید، به لذّت‌هایِ آن روی می‌کند و، در همان حال، به خطرها و بلاهایِ آن نیز پشت نمی‌کند (’بلایی کز حبیب آید، هزار–اش مرحبا گفتیم!‘) این‌ها، از دیدِ نیچه، ویژگی‌هایِ رویکردِ مثبت و دلیرانه، یا رویکردِ ’تراژیک‘، به زندگی ست.

در میانِ پاره‌نوشته‌هایِ بازمانده از نیچه، از جمله شعری خطاب به حافظ هست: ’به حافظ. پرسشِ یک آبنوش.‘ (۲۷)

آن می‌خانه‌ که تو از بهرِ خویش بنا کرده ای
گُنجا‌تر از هر خانه‌ای ست،
می‌ای که تو در آن پرورده ‌ای
همه‌–عالم آن را سَرکشیدن نتواند.
آن پرنده‌ای که [نام‌اش] روزگاری ققنوس بود،
در خانه میهمانِ تو ست،
آن موشی که کوه زاد،
همان—خود تو ای!
همه و هیچ‌ تو ای، می و می‌خانه تو ای،
ققنوس تو ای، کوه تو ای، موش تو ای،
که هماره در خود فرومی‌ریزی و
هماره از خود پَر می‌کشی—
ژرف‌ترین فرورفتگیِ بلندی‌ها تو ای،
روشن‌ترین روشنیِ ژرفاها تو ای،
مستیِ مستانه‌ترین مستی‌ها تو ای
— تو را، تو را طلب شراب چرا؟

© نقل این مقاله در دیگر سایت های اینترنتی و یا مجلات و منابع کتبی بدون اجازه از نویسنده ممنوع است.

* شیوه خط این مقاله شیوه خط پیشنهادی آقای آشوری است. این متن برای کسانی که از ویندوز ۲۰۰۰ به بالا استفاده می کنند بدون مشکل قابل خواندن است. اگر در خواندن آن مشکلی دارید برای ما بنویسید.

اگر در باره مقاله حاضر نظری دارید هم خوشحال می شویم که آن را با استفاده از پنجره کنار صفحه برای ما بفرستید. -جام جهان نما ( سایت فارسی بی بی سی)

نظرات خوانندگان این مقاله:

وه که چه ساده و چه ژرف و چه واقع بینانه! چه رهائی بخش و چه خلّاق! آیا رهائی از اسارت و بندگی جز این است که زرتشت نیچه گفته؟ پس هدف از خلقت هم جز این نمیتواند باشد: “ابر انسان شدن”؛ خود آگاه شدن، به ادراک رسیدن و به سادگی و دلاوری کودکانه دست یافتن و خود بودن خود را پذیرفتن، به زندگی آری گفتن و به امید آخرت ننشتن! با این همه واقعیاتی که در ورای نوشته های نیچه پنهان است، و حتی ادراک این واقعیات بخودی خود آزادی بخش است، بهتر است جانب انصاف را رعایت کرده و علاوه بر فیلسوف نامیدنش، او را مرد عمل نیز بدانیم و تنها به خواندن نوشته های او کفایت نکرده بلکه عمل کردن را نیز از او بیاموزیم. – حسن از مرودشت

شایستگی زرتشت نیچه، از زبان نیچه در چنین گفت زرتشت، از این روست که به روشنی اخلاق گرایی را می ستاید. تفاوت نگاه نیچه (و شاید هم نوعی رویکرد او) نیز از این روست که جایگاه فلسفه ایرانی-شرقی و نگاه آن را به مفهوم زندگی، نگاهی گرمتر و پررنگ تر از نگاه انسان مدار غربی می شناسد. از این روست که سعی در ایجاد گونه ای از آمیزه فلسفی ـ فرهنگی بین این دو نگاه دارد. او به عنوانِ فیلسوفِ تاریخ و فرهنگ، آشکارا تاریخ و فرهنگِ ایرانِ باستان را می ستاید و پافشاری نیچه در برابرِ اخلاق‌باوری زرتشت و نشاندن اخلاق‌ناباوریِ خود (یا هستی‌شناسیِ اخلاق‌ناباورِ!) به جای آن، بیشتر تفسیری دیونوسوسیِ از فلسفه و اخلاق زرتشتی یا ایرانی است. – وحید داوودی از برن سوئیس

فکر می کنم وقت آن رسیده که ما ایرانی ها به جای پافشاری بر فرهنگهایی که متعلق به ما نیست به فرهنگ و تمدن و اندیشه ایرانی بازگردیم. و این کار را باید با آموزش و مطالعه انجام دهیم. این یک واقعیت انکار ناپذیر است که فرهنگ و اندیشه دینی بقیه کشورها (اسلام، مسیحیت و یهودیت و جز آنها) در ایران نتیجه خوبی به بار نیاورده است. این به معنی نفی آنها نیست بلکه با احترام به نظرات و عقاید دیگران باید ما به طرف فرهنگ خود روی بیاوریم. – نیما از کرمانشاه

با سپاس از داریوش آشوری. نیچه مردی نزدیک بین بود اما در تاریخ اندیشه دورنگر. او کتاب چنین گفت زرتشت را پس از دوران سخت سرخوردگی از عشق آن دختر زیبای فنلاندی لوسالومه که پیامد ناگوارش چند بار خودکشی بود در میان سال های ۸۵-۱۸۸۳ نوشت که خود آنرا زیباترین هدیه ی بی سابقه اش نامید که به بشریت پیشکش کرده است . اگر چه کتاب نام “زرتشت” بر رخ خود دارد اما همانطور که نیچه به خواهر خود می نویسد: “فلسفه را از زبان کسی می نویسم که نقطه مقابل اندیشه های من است و معلم بزرگ اخلاق در جهانست.” و انسوتر اشتباه زرتشت را در این می ببند که: “اخلاق را بنیان گذاشت اما نکته ی مهم این است که او از همه ی اندیشوران راستگوتر بود.” در بررسی نهایی، با تناقضی که میان دیدگاه نیچه و زرتشت هست و با وجودی که او زرتشت را نقطه مقابل خود می داند اما زرتشت را راستگوتر می بیند و می شناساند . نگاهی به دکترین زرتشت باید کرد تا دانست این اشتباه زرتشت که نیچه عنوان می کند درچیست ؟ در پگاه اندیشه مردی به نام زرتشت سرودی نو آیین سر می دهد که آنرا به هر زبان و گویش دوباره و چندین باره بشنویم همچنان تازه و ترست . اگر چه سخنی است از جهان کهن اما در امروز من و تو همچنان چراغش راه را روشن می نماید و یکی از بنیانی ترین نیازهای جامعه بشری است که در فرهنگ سیاسی دموکراسی نام گرفته است . نخستین بار این پیر روشن سرشت خرد و اندیشیدن را به مانند سرچشمه ی کردار آدمی به میان می کشد ، آنگاه آزادی گزینش راه را تا بتواند امر بسیار مهمی را به یاد آورد: مسولیت فردی. دراین دکترین انسان مسئول خویش است و بر همین بنیان سازنده سرنوشت خود . از این دیدگاه، انسان اسیر نیروهای دور از ذهن نیست، بنده نیست، بلکه در ساختن و پرداختن جهانی پر از داد و دهش و نیکی همکار اهورامزداست . این است دین و اخلاقی که زرتشت بنیان گذاشت. در “گات ها” می گوید ای هوشمندان! بشنوید با گوش های خویش بهترین سخنان را، و با خرد خود هر یک از شما چه مرد و چه زن، از میان دو راه نیکی و بدی ، یکی را برگزینید. – تورج پارسی از اوپسالای سوئد

به راستی نیچه یگانه مردی بود وهست که زرتشت پیامبر را به خوبی شناخت. خود او می گوید: تمام فلسفه من در پس الفاظ ساده زرتشت نهفته است. من بارها چنین گفت زرتشت او را خوانده ام و به تازگی آلمانی آن را شروع کرده ام. او در این کتاب معجزه کرده. به راستی که او زرتشت دیگری بود. – زرتشت آریابرزن از اصفهان

این نخستین باری است که از یک فیلسوف در سایت نام برده اید ای کاش ترتیبی می دادید تا صفحه ای در سایت در زمینه اندیشه فعالیت داشته باشد. متشکرم. –حسین از بندرعباس

نوشتاری است بسیار نغز. گذشته از چیرگی نویسنده بر جستار باید در یاد داشت که ایرانیان چنان باختر زده اند که بزرگان و فرهنگ خود را هم هنگامی می پذیرند که اروپاییان او یا آن را ستوده باشند. اما چند نکته را در اینجا یاد می کنم: نخست اینکه چون Persich نام نیست باید حرف نخست آن را کوچک نوشت: persisch . دودیگر grosser درست است نه grozser. سه دیگر پس از پژوهش های ژرف هیده ماریه کخ بر روی لوحه های هخامنشی و بویژه با چاپ کتاب Die religiösen verhältnisse der Dareoszeit در سال ۱۹۷۷روشن شد که هخامنشیان در سرزمین خود هم در پی پیکار با دگراندیشان یا حتی کمرنگ کردن آنان نبوده اند. پس نمی توان گفت که چیرگی ایران بر یونان می توانسته از نگاه اندیشگی آن گونه که نیچه گمان می کرده کارگر افتد. چهارم آنکه آن راستی که زرتشت از آن سخن می گوید اشا یا هنجار هستی است و بسیار گسترده تر از راست گویی. پنجم اینکه همین اشا ذات هستی و پایه اندیشه های زرتشت است و از این روی نمی توان دین زرتشت را چندان اخلاقی شمرد. سرانجام اینکه روزگار درازی از زمان نیچه سپری شده و هزاران پژوهش تازه پدیدار گشته. پس اگر کسی می خواهد زرتشت را بشناسد باید روی به واپسین تحقیقات ایران شناختی کند و نه به نیچه. – امیر شالچی از هامبورگ [ با سپاس از این خواننده نکته سنج املای کلمات مورد اشاره ایشان تصحیح شد. -سایت فارسی بی بی سی ]

مقاله بسیار خوبی بود. از خواندنش واقعاً لذت بردم و امیدوارم بی بی سی بیشتر از این گونه مقالات استفاده کند. – علیرضا امینی از تهران

در باره زرتشت بهتر است یکسری برنامه بسازید. جوانان اطلاع کمی در مورد او و اثر او بر تاریخ بشری و ادیان دارند. – علی از مشهد

از خواندن این مقاله متاثر شدم از این بابت که در عین بهرمندی از یک فرهنگ و مذهب والا ، ایرانیان عهد سامانی سلطه اعراب را پذیرفته اند چه به اجبار و چه به اختیار. علاوه بر این، در دوره های بعدی نه تنها کوششی در راه احیای آن انجام نداند بلکه همچون شاه اسماعیل صفوی به تاریخ ایران پشت کردند. – بهنام قدیمی از تهران

پس از ادای سلام و احترامات بر تمام دست اندرکاران رادیو فارسی بی بی سی، میخواهم یک نکته را که فیلسوف بزرگ یونان قدیم، گفته است دوباره تکرار نمایم و آن اینکه: ما نیمه قاره ی آسیا که فارس زاده گانیم، چه در افغانستان باشیم، چه در هندوستان و پاکستان، و هم چه در تاجیکستان، بحرین و امارات متحده عرب و یا ایران، احترام به گذشته گان خود که فارس زاده گان اند، داریم بخاطر اینکه ایشان توانستند که زبان فارسی خویش را به ما هم بطور کامل و روز بروز پیشرفته تقدیم نمایند. موفق و پیروز باشید. – احسان طاهری از بدخشان افغانستان

ما ایرانی ها هرچند که در بسیاری حوزه ها پایبند اخلاق نیستیم ولی اخلاق باوری را همیشه شعار خود قرار داده ایم. هیچگاه از اخلاق درک واضح و روشنی ارائه نداده ایم و نتوانسته ایم به جایگاه آن در تاریخ و زندگی خود آنطور که روشنگر واقعیات باشد دست یابیم. برخورد نیچه با مقوله اخلاق و مطالعه بیشتر آن برای ایرانی ها لازم و مفید به نظر می رسد. ادامه انتشار چنین مطالب و مقالاتی برای کسانی که هر روز سری به BBC میزنند مغتنم است. – شهریار زرین از تهران

کار شما بسیار جالب است . امیدوارم که از این به بعد بیشتر از نیچه و سایر افرادی که نگاهی همچون او یا نگاهی نو به زندگی دارند مطلب داشته باشید. – محمد عواطفی از تهران

از زحمات شما در شناساندن نیچه به فرزندان ایران تشکر می کنم و آرزوی موفقیت برای شما دارم. –کیخسرو دوستدار زرتشت از تهران

این متن اوج خردمندی ایرانیان را می رساند ولی آنچه مهم است تحقیفات جدیدی است که نشان می دهد نه زردشتی وجود داشته ونه اوستایی بلکه همه جعل تاریخ است و بس آن هم بوسیله شعوبیه! در این زمینه سوالات بنیادین و بی پاسخی مطرح شده است: چرا نام زردشت در هیچ کتیبه ای نیامده است؟ کتیبه های زیادی وجود پیدا کرده اند که تا قبل از این نشانی از آن ها نبوده است! پس بحث برای این مطلب گفتمانی ملی می طلبد تا این مسائل معلوم شود. اما جالب آنکه مراکز ایران شناسی در سراسر دنیا در حال انحلال اند. –ایمان صمیمی از کاشمر

از دیدار نوشته استاد ونیچه شناس ایرانی جناب اقای آشوری لذت بردم. ۱-برقراری ارتباط مفهومی مستقیم وعاری از تناقض میان دو زرتشت – زرتشت ایرانی و زرتشت نیچه – در آغاز نوشتار دلگیر کننده بود که استاد ارجمند در ادامه نوشته مغز وعمق تناقض میان ایندو را برملا ساخته ومزاج من را به حال نخستین برگرداند. ۲- از محتوای بخشهایی از نوشته مثل اشاره به کاربرد املای ایرانی زرتشت توسط نیچه و نیز اشاره های دیگر، همجنسی ارزشی روزگار ایران باستان با زرتشت استنتاج می شود که هرچند استاد در ادامه مقاله بر جداسازی ایندو تاکید می ورزد ولیکن همین مقدار نیز ذهنیت عامه را که انتخاب نام زرتشت را افتخاری برای ایرانی می دانند تقویت می نماید .بهتر آن بود که در تمام نوشته این دو خصایل -ایران باستان وزرتشت – از هم جدا وخط سیری متضاد سپری می نمودند که واقعیت آن نیز همین است . ۳-حال که مجال بیان اندیشه هایی از برای موضوع مورد بحث بود پسندیده ان بود که به یک مورد دیگر که سخت در باب اخلاق ومذهب مورد توجه نیچه بود اشاره می گردید وان نیز دروغ آریایی است که به خاستگاه اولیه اخلاق سازان سامی در حکمرانی وفرمانروایی با بهره گیری از فرهنگ و مذهب واخلاق اشاره دارد. این مورد در پاره هایی از اراده قدرت نیچه امده است . – فریدون بیگی از تهران

برای من بسیار جالب است نظر بزرگان از سایر سرزمینها را در باره ایران بدانم از زحمات همکاران شما در انتخاب موضوع و جمع آوری مطالب تشکر می نمایم. – مجید کلهری از کرج

لطفا ازاینگونه نوشتار که فرهنگ کهن ایران از دیدگاه انسانهای بزرگ سنجیده یا نقد می گردد بیشتر بنویسید. – جعفری نیا از رشت

من درمورد نیچه هیچ نمی دانم مگر شنیدن گاه بگاه سخنان کوتاه از دیگران. ولی با خواندن این مطالب متوجه شدم که نیچه مردی است محقق که عقایدش برآمده از اندیشه و آگاهی است. اما این اندیشه ای است که بسیاری مطالب را نادیده می گیرد. مثلا اینکه اساس هرچیز بدی و خوبی است. در این مطالب نکته ای گفته شده که نیچه از آبجو بیزار است. این بیزاری چه معنائی دارد؟ آیا این بیزاری از چیزی بد نشات نمی گیرد؟ یا نیچه حافظ را می ستاید. آیا حافظ خود اقرار به این ندارد که هرچه دارد از ذات اقدس خداوندی است؟ – مریم از شیراز

من نمی دانم چرا هیچکسی جلو استفاده از ایرانی در ترجمه “پرشیا” را نمی گیرد؟ منظور نیچه از پرشیا جایی است که رزتشت زندگی می کرده است نه جایی که مردم ایران فعلی زندگی می کنند. بلخ و باختر محل زرتشت است. اگر بخواهیم انعطاف به خرج دهیم باید بگوییم که تمام خطه تاجیکستان، افغانستان و ایران و ترکمنستان پرشیای باستان بوده است. – فرید از ونکوور

واقعا” نیچه درتوضیح زندگی وتاریخ زرتشت وفلسفه اوعمیق شده ودرین راه از جمله کاوشگران ممتازاست. اودرکتاب خود”چنین گفت زرتشت” نه تنهازندگی زرتشت را برازندگی خاصی برای نسل قرن ۲۰ وقرن۲۱ داده، بلکه فلسفه ضرورت خلق نام اهورامزدا و اهریمن را زیر روشنی نورفلسفی عمیقی قرار داده که درنوشته این سایت ازان با برداشتی دیگر انعکاس یافته است. اهورامزدا و اهریمن را فریدریش نیچه ازدیدگاه زرتشت برون رفت از یک بن بست دانسته و زرتشت رابالاتر از چنین یک خیالی توصیف می کند که حقیقت هم همین است. چنانچه سهم گیری زرتشت در بلند بردن روان آدمی وتعلیم هایش حکایه گر این توضیح نیچه است و نیچه به خوبی آگاهی خود را ازان بیان کرده است. به همین سبب است که اثرگذاری فارس ها را بر یونان که نشد افسوس می خورد. نیچه درکتاب “چنین گفت زرتشت” آخرین توان تحلیل فلسفی را بکار برده است که به همان معیار عمق نظر این فیلسوف رامی توان درک کرد. درست است که دید آغازین و قسمت اعظم بررسی های او روی تاریخ و فلسفه اروپا تمرکزیافته اماعمق نظر و شاهکار تحلیل فلسفی اورا درکتاب چنین گفت زرتشت می توان یافت. دانش نوین نیچه با تعالیم ماندگارزرتشت می آمیزد و طوفانی برپا می کند که خداوندان پرمدعای انسان دوستی امروز بجزنمایشی ازان در وجود ندارند. – الف پولاد از اومن – اور آیسل نیدرلند(هالند)

می فکر می کنم این مقاله واقعا عالی است. به عنوان یک ایرانی من مشتاقم که در باره هرچه که به ایران مربوط می شود و از سهم ایرانیان در فرهنگ جهانی بحث می کند بدانم. – ویکتوریا از تورنتو

نیچه میخواسته تاریخ را دور بزند و به ریشه فرهنگ بشری دست پیدا کند که این کار خیلی مشکلی هست. یعنی در حقیقت تو ذهن خودش توانسته چند هزار سال رو از پیش روی خودش بردارد و خودش را به ذهن زرتشت نزدیک کند و سعی کند او را درک کند اما آن چیزهایی را که درک کرده به نظر می رسد کامل نباشد. چون او می خواهد چیزی را نفی کند که در حقیقت خودش هم به آن اعتراف می کند. همین احترامی که به قول خودش باید برای زرتشت قائل باشد و یا افسوسی که بابت شکست ایران می خورد نشان می دهد که در عمق وجودش به مبارزه میان نیک و بد اعتقاد دارد و گرنه در غیر این صورت دلیلی برای ناراحت شدن بابت عدم گسترش اندیشه زرتشت در یونان و اروپا نخواهد داشت. احسان از رفسنجان

خیلی خوب بود واقعا ممنونم کلی چیز یاد گرفتم … ولی خیلی جاها را هم نفهمیدم… واسه من سنگین بود. – علی از تورنتو

همرسانی کنید:

مطالب وابسته