کارل مارکس؛ شاعر رمانتیک

فرید وهابی

رادیو فرانسه

کارل مارکس، قبل از علاقه‌مند شدن به اقتصاد سیاسی و تاریخ، شعر می‌گفت. این وجه از فعالیت فکری او چندان مورد عنایت کارشناسان مارکسیسم قرار نگرفته است. ولی انتشار گلچینی از اشعار جوانی مارکس به زبان فرانسه و همچنین طرح چاپ و انتشار مجموع اشعار او به آلمانی، حاکی از کنجکاوی و نگرشی تازه بر سیر تحول اندیشۀ مارکس است.

«با فراغ بال، لمیده بر صندلی راحتی‌اش
«ملت آلمان، ساکت و خوشنود آرمیده است
«توفان اگر بغرد
«آسمان تیره و سنگین شود
«و آذرخش بر آن نقش بیندازد،
«هیچ چیز آرامشش را بر نمی‌آشوبد
«اما وقتی خورشید دوباره زاده شود
«نسیم وزیدن گیرد و توفان از نفس بیفتد
«ناگاه به پا می‌خیزد ملت آلمان، خروشان
«تا در دفترش بنویسد: “توفان گذشت”»…

هر چند کارل مارکس شعر و شاعری را خیلی زود رها کرد و سال‌ها بعد، در دوران پختگی، شعرهای خود را محصول جهالت جوانی دانست، ولی قطعاتی که او در نوزده، بیست سالگی و در ایام دانشجویی سروده، اینک بعد از چند دهه بی‌تفاوتی دوباره توجه مارکس‌شناسان و مورخان را جلب کرده است. سه دفتر شعری که او در اوج شور جوانی و با یاد نامزدش (سپس همسرش) جنی فون وستفالن نوشته دست‌نخورده باقی مانده و گویا  پس از تصحیح و توضیحات تازه به زبان اصلی، در آلمان زیر چاپ است.

در پاریس، گزیدۀ کوچکی از اشعار مارکس توسط چند مترجم به زبان فرانسه برگردانده شده و تحت عنوان “شعرهای کارل مارکس” در قطع جیبی منتشر شده است. در مقدمۀ مفصل کتاب آمده است که لورا، دختر کارل مارکس، حکایت می‌کرد که «پدرم در مورد اشعار خود نظر بسیار غیرمحترمانه‌ای داشت و هر بار که صحبت از آن پیش می‌آمد، همراه با مادرم به جهالت جوانی خود می‌خندید».

از دیگر نشانه‌های علاقه و کنجکاوی مجدد زمانه به شعرهای مارکس تجدید چاپ کتاب دیگری در فرانسه است که نخستین بار در سال ۱۹۳۳ منتشر و ظاهراً خیلی زود فراموش شده است. در این کتاب که “مارکس و انگلس، شعرای رمانتیک” نام دارد، شعرهایی از دو یار صاحب‌نام در کنار هم نهاده شده است. مارسل الیویه، گردآورندۀ این گلچین بیش از هشتاد سال قبل تلاش کرده تا تعلق ودلبستگی مارکس و انگلس جوان را به مکتب رمانتیک بنمایاند.

مارکس شاعر و مارکسیسم سیاسی

در مقدمۀ کتاب “شعرهای کارل مارکس” ، این فرض مطرح شده که کاربرد سیاسی آثار و اندیشه‌های مارکس،علت اصلی فراموشی گرایش‌های شاعرانۀ رمانتیک او بوده است.
در این مقدمه آمده است که «مدافعان مارکسیسم علمی که خود هولناک‌ترین رژیم‌های زور و استثمار را بنیان نهادند»، نگاهی گزینشی بر آثار مارکس داشتند و به صلاح‌دید خود سره را از ناسره جدا می‌کردند. وجوهی از آثار و زندگی مارکس که به کار تبلیغات سیاسی‌ می‌خورد برجسته‌تر می‌شد و آنچه به عقیدۀ پاسداران مذهب مارکسیسم می‌توانست نشان‌دهندۀ “تمایلات خرده‌بورژوازی” باشد، به حاشیه می‌رفت یا حتی سانسور می‌شد.

نویسندۀ این مقدمه معتقد است که جهان‌بینی رمانتیک مارکس جوان را نادیده گرفته‌اند تا مبادا چهرۀ عقلانی، انقلابی و واقع‌گرای او مخدوش شود. البته رمانتیسم اروپایی نیز دچار “شور انقلابی” بود، منتهی با برداشتی شاعرانه که با نظریات سال‌های پختگی مارکس و اصول ماتریالیسم تاریخی بسیار فاصله داشت.

در محفل رمانتیک‌ها

رمانتیسم قرن نوزدهم را اصولاً واکنشی به خردباوری قرن گذشته (عصر روشنگری) تعریف می‌کنند. هنرمند عاشق شوریده‌حال و گریان رمانتیک با خردگرایی و نیشخند کنایه‌آمیز ولتر چندان میانه‌ای ندارد.

سال‌های جوانی مارکس، دوران اوج رمانتیسم آلمانی بود. فضای هنر و فرهنگ در اختیار تخیل شاعرانۀ هولدرلین، افسانه‌های سحر و جادوی برادران گریم و آمیخته با موسیقی شوبرت و شومان بود. اشعار مارکس تماماً در چارچوب این نهضت فکری و هنری و به دور از واقع‌گرایی قرار می‌گیرد. درونمایه‌های رایج رمانتیسم مثل وسوسۀ ابلیس، هنرمندان نفرین‌شده، جهان مردگان و ارواح یا عشق‌های ناکام و خودکشی و مرگ دلدادگان در این شعرها مشخص است:

«دوست من! سوختۀ درد!
«از نفس من لرزانی
«چهره‌ات رنگ‌پریده و کلامت غریب است…
«محبوب من! زهر را نوشیده‌ای با من
«و اینک باید رخت بربندیم.

« شب رسیده است و روز پایان گرفته
«مرد، دلداده‌اش را بر سینه می‌فشارد
«و چشمانش را برای همیشه می‌بندد».

یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان و شاعران آلمان، هاینریش هاینه که بیست سالی از مارکس بزرگ‌تر بود با او دوستی نزدیک و سایه‌ای بر سرش داشت. هاینه که از زبان کارگران ریسنده می‌سرود «ما کفن آلمان کهنه را می‌بافیم»، مارکس را به تحسین و شگفتی وا می‌داشت.

مارکس در ایام دانشجویی، با عطش و اشتیاقی تند، در خواندن و نوشتن و آفرینش و فهمیدن بی‌صبر بود. یک روز شعر می‌گفت، روز دیگر نمایشنامه می‌نوشت و سپس ناخرسند از حاصل کار، دوباره به گوته و هگل و شیلر بازمی‌گشت تا رازهای زیبایی و آفرینش هنری را جستجو کند.

شعرهای جوانی و آثار دوران پختگی

مرور بر تجربۀ این سال‌ها و یادآوری حال و هوای پرتب و تاب محافل رمانتیک و آرمان‌گرایی هاینریش هاینه که در سروده‌هایش از رنج دردمندان و طغیان کارگران سخن می‌گفت، می‌تواند چشم‌انداز دیگری بر سیر تحول اندیشۀ کارل مارکس و شکل‌گیری یکی از مهم‌ترین نظریات تاریخی و اقتصادی جهان مدرن بگشاید.

اگر چه کارل مارکس بعدها “ضد رمانتیک” شد و اتکا به واقعیت محض را اصل قرار داد، اما تردیدی نیست که نثر و سبک نگارش او در آثار معروف تاریخی و اجتماعی‌اش، گهگاه شور و هیجان شیوۀ سال‌های جوانی را به یاد می‌آورد. مقدمه‌نویس کتاب اشعار مارکس نخستین جملۀ مانیفست حزب کمونیست (شبحى در اروپا در گشت و گذار است) را به عنوان نمونه‌ای روشن از استعارات رمانتیک آلمانی ذکر می‌کند.

کارل مارکس خیلی زود با شاعری وداع کرد و بیشتر و بیشتر مجذوب فلسفه و حقوق و تاریخ شد. پس از یک دوره بیماری و سرگردانی فکری بالاخره در نامه‌ای به پدرش نوشت: «من ایدئالیسم را رها کردم و خواستم دوباره به تفکر روی بیاورم، اما این بار بدین قصد که همان وجوب و الزام، همان خصوصیات ملموس و عینی واقعیت مادی را برای واقعیت معنوی نیز بیابم».

همرسانی کنید:

مطالب وابسته