الهیات دورهمی؛ در نقد شبستری و راه و رسم سقراطی

ایمایان

نگاهی کوتاه می‌اندازم به کارنامه‌ی شبستری به بهانه‌ی این نوشته‌ی یاسر میردامادی.

۱. الف. روش سقراط شفاهی بود و این جای دفاع چندانی ندارد؛‌ نشان به آن نشان که اگر متن «مکتوب» افلاطون درباره‌ی او نبود ما تقریباً هیچ چیز پیرامون او نمی‌دانستیم. پایین‌تر خواهم گفت که شبستری چرا نمی‌تواند شفاهی باشد.

ب. گفتگوی سقراط نقّادانه بود برعکس شبستری. همانطور که نویسنده گفته سقراط با دیگران محاجّه می‌کرد و طرف گفتگویش را به چالش می‌کشید. عموم گفتگوهای شبستری چالشی نیست و گذشته از اینکه کمتر با دانشمندان و بیشتر با روزنامه‌نگاران بوده، کسی را رودررو به چالش نکشیده و کشمکشی بین دو نفر یا دو فکر در گفتگوهای او دیده نمی‌شود. مطمئن باشید اگر در زمان سقراط روزنامه بود و طرف مصاحبه‌اش فقط برای گرفتن پاسخ پرسشها به سراغش می‌رفت، سقراط جایگاه فعلی را نداشت و دست بالا اندیشمندی بود که نظراتش را اعلام کرد؛ نه کسی که با شکافتن مفاهیم و عقاید راه‌ورسم دقّت و تأمّل در باورها را به ما شناساند (با گفتگوهای شفاهی غیرنقّادانه،‌ رحیم‌پور ازغدی هم روش سقراطی دارد).

ج. سقراط چون‌وچرا می‌کند ولی سلسله آموزه‌هایی چون ارسطو و افلاطون را به ما ارائه نمی‌کند در حالیکه شبستری با دفاع از «هرمنوتیک» عملاً مدافع یک دبستان فکری است با چند تأمّل: اوّل اینکه دفاع از دانش هرمنوتیک جز با نوشتن و ارجاع به آثار بزرگان این دانش امکان‌پذیر نیست و شبستری چنین نمی‌کند. در نوشته‌ها و گفته‌های او معلوم نیست که وی به کدام مکتب از مکاتب هرمنوتیک وابسته است و چرا مکاتب دیگر را نمی‌پذیرد. ارجاعهای او کلّی و با آوردن یکی دو نام از متقدّمان مانند شلایرماخر و بدون ارجاع چندان به آثار آنان است.

۲. روشنفکری از هر نوع دینی و غیردینی لاجرم دو بعد دارد یکی اینکه روشنفکر دانش یا روش خود را به شکلی انضمامی و برای اثرگذاری در اجتماع به کار می‌گیرد و دوّم اینکه فعّالانه در صحنه‌ی کشاکش سیاسی و اجتماعی حضور می یابد و شبستری در هر دو عرصه غایب است. برعکس آنچه میردامادی گفته شبستری خویی دانشگاهی و عالمانه دارد ولی آثارش دانشگاهی نیست. دانش هرمنوتیک متعلّق به مردم کوچه و بازار نیست و تلاش برای تغییر پارادایم فقه مستقیماً با عامّه‌ی مردم سروکار ندارد. برای اثرگذاری در اجتماع نگاه کنید به حضور شریعتی و مباحثی که مطرح می‌کند. سروش و ملکیان نیز -دستکم در مقاطع مهمّی از حیات فکری خود- به اجتماع خویش نظر دارند ولی هدف نقد شبستری عالمان فقه و کلام است. این البتّه یک ویژگی است نه نقیصه ولی نباید او را به آنچه نیست متّصف کرد.

۳. عبدالکریم سروش در جواب کسانی که می‌گفتند اگر «قبض و بسط تئوریک شریعت» با دانش دینی ما چنین و چنان می‌کند خودت بگو که فقه جدید یا آینده چگونه خواهد بود، می‌گفت که من معرفت‌شناسم نه فقیه و تفقّه بر اساس این تز را بر عهده‌ی فقیهان نواندیش می‌گذاشت. شبستری امّا نمی‌تواند چنین جواب دهد و اگر کسی از او بپرسد چرا سالهاست دوای درد ما را در «هرمنوتیک» می‌دانی و خود رساله‌ای در یک باب یا مسئله‌ی فقهی بر اساس آن ننگاشته‌ای جوابی ندارد چون فقیه است. او سالها فقط خودش را تکرار کرد و می‌کند.

آنچه جای تأمّل یا تأسّف دارد همین روش نزدیکان گروه موسوم به «روشنفکری دینی» است که توصیف و تجلیل را به جای نقد از خود نهاده‌اند. دیدن این مطلب از کدیور برای من عجیب بود. نه اینکه بزرگداشت عالم درخور احترامی مانند شبستری را نپسندم بلکه چون کنایه‌ی او به دکتر سروش را با عنوان «کوررنگی دینی» دیده بودم. شبستری و سروش هر دو علم دینی سنّتی را به چالش کشیدند،‌ شبستری امّا فقط تخریب کرد ولی سروش در دوران اوجش در ایران پیشنهادهایی مهم برای ساختن هم داد. چطور او مستحق تعریض است و شبستری تکریم؟

اگر کسی نداند خدا اصلاً هست یا نه هر عنوانی داشته باشد،‌ «روشنفکر دینی» نیست همانطور که ملکیان در یک دوره‌ی فکری‌اش از آن گذشت. حاصل این تجلیلهای بر اساس تشبیه دست‌بالا یک‌جور رفیق‌بازی علمی است،‌ یک‌جور الهیّات دورهمی.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته