راهنمای کتاب

Search
Close this search box.

فضیلت‌های فیلیپ راث از زبان مترجم آثار او به فارسی

فریدون مجلسی
روزنامه شرق

اولین کتابی که از فیلیپ راث خواندم و ترجمه کردم، «زنگار بشر» بود. آن زمان با اینکه فیلیپ راث شهرتی بین‌المللی داشت، نامش هنوز در ایران مطرح نبود. کتاب بعدی که از او ترجمه کردم «خشم» بود و بعد از آن «افول» که ترجمه‌اش چندسالی است در ارشاد مانده و هنوز مجوز نگرفته است، اما بین کتاب‌هایی که از فیلیپ راث ترجمه کردم، «شوهر کمونیست من» از همه برایم مهم‌تر است. این رمان آخرین ترجمه من است و بعد از آن دیگر نمی‌خواهم کتابی ترجمه کنم. از جمله جذابیت‌های این رمان برای من این بود که صفحات اولش در بارانداز بوشهر اتفاق می‌افتاد و مربوط بود به دوران جنگ جهانی دوم و زمانی که متفقین وارد ایران شده بودند و بندرهای بوشهر و خرمشهر تبدیل شده بود به محل تخلیه مهمات و وسایل دیگری که از آنجا به شوروی حمل می‌شد تا قوای شوروی بتوانند به کمک آنها در برابر قوای آلمان مقاومت کنند.

فیلیپ راث در آن قسمت از کتاب فقر و درماندگی آن مناطق ایران را در آن دوره تاریخی به خوبی ترسیم کرده است. از طرفی این رمان به خوبی نفوذ چپ‌گرایان را در میان کارگران و فرودستان آمریکا روایت می‌کرد که برای من یادآور زمانی بود که حزب توده در ایران توانسته بود بسیاری از آرمان‌خواهانی را که از شرایط ناراضی بودند به خود جلب کند. از سوی دیگر راث در «شوهر کمونیست من» دوره موسوم به «مک‌کارتیسم» را نیز در آمریکا به تصویر می‌کشد؛ دوره‌ای که کمیته فعالیت‌های ضدآمریکایی به ریاست سناتور مک‌کارتی در آمریکا تشکیل شده بود و این کمیته چنان ترس و وحشتی را در میان نویسندگان و هنرمندان و روشنفکران به وجود آورده بود که باعث شد چارلی چاپلین بزرگ از آمریکا مهاجرت کند. امروز که این رمان را می‌خوانیم بین آن دوران و اوضاع امروز آمریکا که تحت سلطه ترامپ و طرفداران اوست شباهتی می‌یابیم.

فیلیپ راث، نویسنده‌ای روشن‌بین، روشنفکر، منتقد، عدالت‌خواه و دارای نظریات اصلاح‌گرایانه بود. نویسنده‌ای آگاه به تاریخ و دیگر علوم انسانی که بخشی از این آگاهی بازمی‌گردد به سال‌هایی که او ویراستار بود و به همین دلیل مجبور بود صدها کتاب در زمینه‌های مختلف بخواند. انعکاس این خوانده‌های فراوان را در آثار عمیق و تحلیلی او می‌بینید؛ آثاری که با تحلیل‌های تاریخی، جامعه‌شناختی و روان‌شناختی همراه بودند. از طرفی او نویسنده‌ای بود با نثری فاخر و این هم یکی از دلایلی است که مرا به ترجمه آثارش ترغیب ‌کرد.

راث رکورددار بسیاری از جوایز ادبی آمریکا و جهان بود و هر سال نامش در فهرست برندگان احتمالی جایزه نوبل می‌آمد، گرچه این جایزه هیچ‌وقت به او اهدا نشد، درحالی‌که از بعضی از کسانی که در این سال‌ها این جایزه به آنها اهدا شد یک سروگردن بالاتر بود. یکی از محاسن او نیز این بود که پنج‌سال پیش‌ نویسندگی را بوسید و کنار گذاشت. این خیلی مهم است که وقتی احساس می‌کنی دیگر نباید بنویسی، خودخواهی را کنار بگذاری و ننویسی.

وقتی آثار متعددی را از نویسنده‌ای ترجمه می‌کنی، انگار وارد روح و روان او می‌شوی و با او نوعی دوستی و خویشاوندی یک‌طرفه احساس می‌کنی. فیلیپ راث نیز برای من چنین بود و به همین دلیل مرگ او برایم بسیار تلخ بود و احساس کردم آشنایی را از دست داده‌ام.

*عکس از وبسایت فارسی رادیو فرانسه

همرسانی کنید:

مطالب وابسته