خاطرات ریچارد فرای
طرح تاریخ شفاهی ایران
ترجمه بهمن زبردست
تهران: شرکت سهامی انتشار، ۱۳۹۷، ۱۶۶ صفحه
بخش آغازین کتاب را اینجا بخوانید.
ریچارد نلسون فرای، زبانشناس و ایرانشناس نامی، زادۀ دهم ژانویۀ ۱۹۲۰ در بیرمنگام آلاباما، از پدر و مادری با اصلیت سوئدی، چنانکه خود میگوید، به تصادف و در پی خواندن کتابهای هارولد لمب، دلبستۀ خاورزمین و در پی آن ایران شد. این دلبستگی تا بدانجا رسید که علیاکبر دهخدا بر او نام ایراندوست گذاشت و او خود با این استدلال که بسیاری از ایرانیان، تنها به دلیل تولد در ایران، ایرانی شدهاند اما او آگاهانه به ایران دلبسته شده و زندگی حرفهایاش هم بر همین محور شکل گرفته، خود را ایرانیتر از اینگونه ایرانیان میدانست. دلبستگیهای فرای گسترهای بیش از ایران و زبانفارسی را شامل میشد. او که با زبانهای روسی، ترکی و عربی و همچنین فرهنگ اقوامی که به این زبانها سخن میگفتند نیز آشنا بود، حتی زمانی به سفارش فیلیپ حتی، استاد لبنانی مارونیاش، آیاتی از قرآن را هم حفظ کرد که به گفتۀ خودش بعدها در خاورزمین بسیار به دردش خورد.
فرای در سن پنج سال و نیمی وارد دبستان شد و چند سالی را هم به صورت جهشی خواند، چنانکه به دلیل تفاوت سن با همکلاسان، همواره خود را جدا از آنان احساس میکرد. در سالهای جوانی، دست تصادف و جنگ جهانی اول او را به کشورهای خاورزمین برد و دیگر تا پایان عمر ارتباطش با این پهنۀ گیتی نگسست.
فرای در سال ۱۹۴۶ با ترجمۀ کتاب تاریخ بخارا، بورسیۀ دانشگاه هاروارد شد و در مدرسۀ مطالعات مشرقزمین و آفریقا در لندن به تحصیل زبان سغدی و پهلوی پرداخت و پس از بازگشت به هاروارد شروع به تدریس انسانشناسی و تاریخ و مذاهب خاورمیانه کرد و همزمان زبان ارمنی آموخت. او به سبب تلاش برای ایجاد کرسی تدریس زبان ارمنی و ارمنیشناسی در دانشگاه هاروارد، لقب “ارمنی افتخاری” را دریافت کرد.
از میان کتابهای بسیاری که فرای درباره تمدن ایران و ایرانیان نوشته است میتوان به کتابهای زیر اشاره کرد: ۱. ترجمۀ تاریخ بخارا؛ ۲. میراث باستانی ایران؛ ۳. عصر زرین فرهنگ ایران؛ ۴. تاریخ باستانی ایران؛ ۵. ویراستاری جلد چهارم از کتاب تاریخ ایران کمبریج (از یورش اعراب تا زمان سلجوقیان)؛ ۶. سفری دور و دراز در ایران بزرگ.
فرای پس از جدایی از همسر نخست خود که امریکایی بود، با همسری ایرانی ـ آشوری به نام اِدن نبی از اهالی ارومیه ازدواج کرد. ریچارد نلسون فرای روز پنجشنبه ۲۷ مارس ۲۰۱۴ برابر با هفتم فروردین ۱۳۹۳، در سن ۹۴ سالگی در شهر بوستون درگذشت.
خاطرات فرای که در این کتاب آمده، شامل دو مصاحبۀ جداگانه است که یکی به همت خانم شهلا حائری در سال ۱۹۸۴ در کمبریج ماساچوست و دیگری به همت آقای سیدولی رضا نصر در سال ۱۹۸۹ در بوستون [و برای پروژه تاریخ شفاهی ایران در هاروارد] انجام شده است. سعی مترجم بر این بوده که حتی الامکان عین جملات ترجمه شده، ویرایشی در آنها صورت نگیرد، از همین روی طبعاً جملات به صورت محاورهای و گاه قدری نامفهوم هستند. موارد میان دو قلاب با عبارتی مانند «نامفهوم» یا علامت سؤال، عیناً از متن پیادهشدۀ اصلی ترجمه شده، موارد دیگر صرفاً عبارات اندکی جهت مفهوم شدن متن یا نامهای کوچک افراد است که برای آگاهی خوانندگان به متن اصلی افزوده شده است.
گرچه متن هر دو مصاحبه به انگلیسی است، اما فرای جابجا، جملاتی را هم به فارسی گفته که گاه چندان سلیس نیست، ولی از سر امانتداری عین عبارت نقل گردیده است. همچنین او گاه اسامی افراد و جاهایی را به صورت نادرست ذکر نموده که در صورت اطمینان از ضبط درست این اسامی، صورت درست آن در کروشه [ ] ذکر شده است.
خاطرات شخصی مانند فرای، طبعاً فراتر از خاطرات شخصی راوی، حاوی برداشتهای او از تاریخ و فرهنگ ایران نیز هست که گاه بیانگر نکات جالب و بدیعی است، گرچه طبعاً ترجمۀ این موارد به معنی موافقت با همۀ آنها، از جمله نظراتی که فرای در مورد تهرانیها دارد، نمیتواند باشد.
در متن خاطرات، اشارت متعددی به مؤسسه آسیایی دانشگاه پهلوی شده است. مؤسسۀ آسیایی در سال ۱۹۲۹ در نیویورک تأسیس شد. این مؤسسه در ۱۳۴۵ با ریاست عالیۀ فرح پهلوی به شیراز منتقل شد و در نارنجستان قوام به کار ادامه داد. این مؤسسه غیرانتفاعی و وابسته به دولت بود. فعالیتهای این مؤسسه در راستای شناساندن تاریخ و هنر و تمدن و فرهنگ ایران و پژوهش در پیوند آن با تغییرات فرهنگ کشورهای آسیایی و برگزاری دورههای آموزشی، ایرانشناسی و نشستهای علمی و جهانی، پژوهشهای باستانشناسی و چاپ دستاوردهای آن بود.
در خاطرات فرای میخوانیم: «اما تنها جو کلی آن زمان را یاد میآورم. جو کلی ایران میان ۱۹۴۵ و ۱۹۵۳، در حال جوشش و غلیان بود، البته نه در حال آشوب، مردم نباید فکر کنند که در حال آشوب بود، اما آزادی کامل رسانهها و آزادی کامل بحث و اظهارنظر و همه چیز بود. شما نمایشهایی، نمایشهای سیاسیای، در لالهزار پایین داشتید. میدانید آنجا تأترهای زیادی بودند. منظورم … سالنهای نمایش است. یادم هست که همیشه به آنجا میرفتم و نمایشهای تاریخی، مثلاٌ دربارۀ امیرکبیر را میدیدم. اجرایشان خوب بود و مردم به آنها علاقه داشتند، چون به زمان حاضر و نخست وزیر آن زمان قوامالسلطنه و دیگران ارجاع میدادند. این تنها حسن شگفت رهاشدن از جنگ و حکومت رضاشاه بود و همه فکر میکردند که چه کار باید کرد، مثل اینکه چه باید بنویسیم؟ و چطور این را انجام بدهیم؟ و چه پشتیبانی را باید کسب کنیم؟ و مواردی از این دست.» (ص ۶۰)
فهرست مطالب کتاب:
- پیشگفتار
- جلسۀ نخست طرح تاریخ شفاهی ایران
- جلسۀ دوم طرح تاریخ شفاهی ایران
- جلسۀ سوم طرح تاریخ شفاهی ایران
- مصاحبۀ بنیاد مطالعات ایرانی
- نمایه