امیر عزتی
بسیاری از پژوهشگران، تاریخ صنعت چاپ در ایران را به پنج قرن پیش از میلاد یعنی دوران پادشاهی هخامنشی و مهرهای سلطنتی نسبت میدهند. ظهور اولین دستگاه چاپ را نیز به زمان سلطنت گیخانوخان در اواخر قرن هفتم هجری و نشر پولهای کاغذی مربوط میدانند که به آن چاو یا کا او میگفتند. اولین دستگاه چاپ دارای ساختاری بسیار ساده و بر استفاده از پرس و حکاکی روی چرم متکی بود. لغتشناسان از جمله علیاکبر دهخدا معتقدند واژه چاپ همان چهاب یا چهابه (برگرفته از زبان سانسکریت) است و از همین دوران به وارد زبان فارسی شده است.
نخستین چاپخانه به معنای امروزی آن در ایران به دوران صفویان بازمیگردد که کشیشان ارمنی در جلفای اصفهان با آن تعدادی دعا و ذکرهای مسیحی را چاپ کردند. به گزارش دو سیاح خارجی، در دوره حکومت نادرشاه افشار نیز جزوههایی به زبان لاتین و عربی در ایران چاپ و پخش شد. اما در دوران ولایتعهدی عباس میرزای نایب السلطنه است که صنعت چاپ در ایران به طور جدی شکل میگیرد. عباس میرزا در تبریز بنای نخستین چاپخانهای را گذاشت که در ایران، به زبان فارسی و با روش چاپ سربی و بعدها چاپ سنگی، به نشر گسترده کتاب پرداخت.
چاپ سنگی تا در دوران حکومت پهلوی اول ادامه یافت و با ورود دستگاههای مدرن چاپ، دگرگونی اساسی در صنعت نشر حاصل شد که تا امروز ادامه یافته است. در دوران حکومت رضاشاه است که تعداد چاپخانهها و سپس ناشران رو به فزونی میگذارد و در دوره پهلوی دوم چاپ کتاب رونقی چشمگیر پیدا میکند. در کنار ناشران دولتی و خصوصی که هر کدام با نیتهای متفاوتی اقدام به چاپ کتاب میکنند، تشکلهای سیاسی و دینی نیز با هدف تبلیغ و گسترش آموزههای بنیادی خود چاپ نشریه و کتاب را پی میگیرند. اما در گذر زمان بسیاری از این نشریات یا کتابها که گاه شمارگان چندانی نداشتند، نابود شدند و نسخ اندکی از آنها تا زمان ما بر جای ماند. شوربختانه گاه در بسیاری از مراکز دولتی نمونهای از این آثار چاپی یافت نمیشود و در کتابشناسیهای مختلف نیز یافتن رد و نشانی از آنها بسیار دشوار است. پدیدآورندگان این کتابشناسیها اغلب به گنجینۀ مراکز دولتی و گاه خصوصی متکی هستند و اگر مسئول یا شخص دلسوز و علاقمندی دست به جمعآوری نمونه نزده باشد، نام و نشان آن کتابها در کتابشناسی ثبت نمیشود. در نتیجه، ما میمانیم و شماری نامعلوم از ناشران نامرئی و کتابهای ناپیدا.
یکی از این مراکز دینی و ایدئولوژیک «هخالوتص» ( הֶחָלוּץ به معنی پیشتاز)[۱] بود که در کنار فعالیتهای اصلی خود دست به چاپ چند کتاب نیز زد. هخالوتص یکی از دهها سازمان و کانونهای یهودیان ایران[۲] بود که مبلغ آموزههای جنبش صهیونیسم بود.
اولین دفتر آژانس یهود در ایران سال ۱۳۲۰ تاسیس شد و چهار سال بعد، جنبش هخالوتص نیز فعالیتهای خود را در ایران آغاز کرد. اولین نماینده اسرائیل در جنبش صهیونیستی هخالوتص «هارون کوهن» نام داشت و به «خاور داوید» معروف بود. او عضو کیبوتص آلونیم بود و در سال ۱۳۲۱ قبل از تاسیس کشور اسرائیل به ایران آمد. اولین گردهمایی هخالوتص در کنیسای حنینا در محله یهودیان تهران برگزار شد. اولین قدم، آموزش عبری به کودکان و دختران و پسران جوان یهودی بود. خاور داوید نتوانست کار چندانی از پیش ببرد و به اسرائیل رفت و بعد در سال ۱۳۲۷ پس از استقلال اسرائیل مجدداً به تهران بازگشت. این بار اما موفق شد جنبش صهیونیستی پویایی را متشکل از عمدتاً پسران جوان یهودی در دبیرستان یهودی «اتحاد» تثبیت کند. خیلی زود، دیگر موسسات یهودی-اسرائیلی برای تدریس عبری و آموزش و ارائه آهنگها و سرودهای ملی گرایانه، نمایشنامههای تاریخی، تاریخ یهودیان و اسرائیل، و مفهوم صهیونیسم پا گرفت. آنها یهودیان را به مهاجرت به اسرائیل ترغیب میکردند. این موسسات تقریباً به تمامی شهرهای ایران که جمعیت چشمگیر یهودی داشتند، از جمله اصفهان، یزد، کرمان، همدان، مشهد و رشت راه یافت.
یکی از ماموریتهای نهضت هخالوتص جذب دختران و پسران یهودی به فعالیتهای جنبش صهیونیسم بود. مانند شرکت در کلاسهای عبری، موسیقی، رقص و فعالیتهای سیاسی. شعبه اصلی هخالوتص در خیابان پهلوی بود. «نوریل خاصید»، یکی از رهبران پیشرو هخالوتص ایران، در راهاندازی اردوهای تابستانی مختلط که آن زمان حرکتی بسیار رادیکال قلمداد میشد، تلاش بسیار کرد.
نوریل متولد اصفهان بود. در سیزده سالگی به اسرائیل مهاجرت کرده و در سال ۱۳۳۸ برای ارشاد جوانان یهودی به ایران بازگشته بود. او توانست گروه بزرگی از دختران را برای شرکت در هخالوتص جمع کند. نوریل همچنین زمین بزرگی با استخر روباز را در روستای کاظم آباد در پانزده کیلومتری غرب تهران، از برادران دردشتی خرید. تعهد و آیندهنگری او جنبش هخالوتص را در میان بسیاری از خانوادههای یهودی در تهران جا انداخت. بخصوص در میان اکثریتی از دختران و پسران یهودی.
در این اردوی تابستانی بود که دختران یهودی، به محض ورود به چارچوب هخالوتص، ترس و وحشت نهادینه به اختلاط با پسرها را کنار میگذاشتند و یاد میگرفتند که چطور میشود فارغ از قید و بندها و ممنوعیتها و سرکوبها از آزادی لذت ببرند. در آنجا ورزش میکردند، آواز میخوادند، میرقصیدند و حتی روزنامه منتشر میکردند.
دختران و پسران یهودی زیادی عصرها پس از مدرسه به دور از محدودیتهای اجتماعی هر روز در فعالیتهای هخالوتص شرکت میکردند. بسیاری از این دختران و پسران در آینده رهبران جنبشهای دمکراتیک شدند.
کامیابی نوریل، انگیزه بسیاری از فعالیتهای صهیونیستی در جوامع یهودی سراسر ایران شد. مناسبتهایی مثل روز استقلال اسرائیل که تا قبل از موفقیت هخالوتص رویایی دور بود، با جشن و سرور و رقص دختران و پسران با آهنگهای اسرائیلی و خواندن دستهجمعی سرودهای جنبش صهیونیستی رنگ واقعیت گرفت. دختران یهودی لازم نبود مانند اکثریت زنان ایرانی در این مراسم چادر سر کنند.
فعالیتها به میهمانی و گردهمایی محدود نمیشد. دخترها و پسرها اغلب در بحثهای باز سیاسی یا موضوعات دیگر مشارکت میکردند. بحث و مجادله یا دیگر روابط و فعالیتهای اجتماعی به شکلی عادی بین دخترها و پسرها جریان داشت. در واقع، هخالوتص، اسرائیلی کوچک در دل ایران بود و شمهای از نحوه زندگی در سرزمینی را نشان میداد که در آن مذهب و هویت همگان به رسمیت شناخته میشد.
وقتی شیمعون حناساب، دومین مدیر ارشد هخالوتص در ایران شد، دامنۀ فعالیتهای هخالوتص را به خانوادهها و دانشجویان رساند. شعبه هخالوتص در خیابان پهلوی (در نزدیکی کاخ مرمر) و مدرسه کورش به عنوان مرکز پیشاهنگی دخترها و پسرها نیز عمل میکرد تا صدای محلیهای مسلمان و مقامات در نیاید. در سالهای بعد، این شعبه از هخالوتص ماند دیگر شعبات در ایران، فعالیتهایش را علنی کرد و حتی به یکی از فعالترین شعبات هخالوتص در ایران بدل شد.
یکی از فعالیتهایی که حسابی بین خانوادهها گل کرده بود، نمایشهای دین یهود بود که بازیگران یهودی، در تماشاخانههای عمده شهر به صحنه میبردند. مناسبتهای دیگری مثل خانوکا، پوریم، و روز استقلال اسرائیل عموماً در مراکز بزرگ یهودی دیگر مانند دبیرستان کورش و اتفاق برگزار میشد و برنامههای رقص، موسیقی و نمایش به اجرا درمیآمد.
هخالوتص به جوانان یهودی اعتماد به نفس، غرور جمعی و فرصت یادگیری داد. به آنها یاد داد که شان و منزلت خود را بشناسند و دمکراسی را تمرین کنند. هخالوتص همه آنچه را که آدمی برای ورودی مقتدرانه به دوران جوانی لازم دارد به جوانان یهودی عرضه کرد و این کار با استفاده از فرهنگ و هنر عملی شد. [۳]
یکی از اقدامهای نوریل خاسید در چارچوب هخالوتص ایران انتشار کتاب بود که شخصا دو نمونه از آنها را به چشم دیده و مطالعه کردهام.
یکی از این کتابها نمایشنامهای است که در شانزدهمین سال فعالیت هخالوتص (۱۳۴۰) با هدف آشنا کردن یهودیان ایران با قهرمانان معاصر یهودی و احتمالاً اجرای آن در چارچوب فعالیتهای فرهنگی و هنری این تشکیلات منتشر شده است. اما به گواه مقدمهاش اولین کتابی نیست که هخالوتص ایران منتشر کرده است.
این کتاب که در اکثر کتابشناسیهای متون نمایشی پیش از انقلاب ثبت نشده، «حنا سنش، دوشیزه چترباز یهودی» نوشته اهرون مگد است که به قلم خود نوریل خاسید ترجمه شده است. از این نمایشنامه فقط در کتابشناسی تئاتر (از لاله تقیان)[۵] نام برده شده و آن را ۱۲۵ صفحه ثبت کرده است. در حالی که کتاب با احتساب معرفی هخالوتص ایران، تصاویر، تک برگ بدون شماره میان صفحههای ۲۵ و ۲۶ و غلطنامه بالغ بر ۱۳۰ صفحه است.
در ابتدای کتاب مطلبی در معرفی نوریل خاسید به قلم رحمتالله شموئیلیان از طرف هیئت مرکزی خلوتص ایران قرار دارد و مترجم پیش از مقدمه خود در یادداشت کوتاهی از اعضای خلوتص که در تصحیح متن فارسی و انتشار کتاب سهم داشتهاند، تشکر کرده است.
مترجم توضیح کوتاهی قبل از شروع مقدمه خود درباره مادر حنا، چگونگی نگارش نمایشنامه و معرفی کیبوتص داده و سپس در مقدمه به ترجمه و انتشار کتاب «سرگذشت حنا سنش» به سعی یکی از اعضای هخالوتص اشاره کرده و درباره چرایی انتخاب متن نمایش برای ترجمه مینویسد: «از آن زمان کتابهای زیادی درباره حنا سنش به زبان عبری منتشر شده که بهترین آنها همین نمایشنامه است.» طبق گفتههای او از اجرای آن در بزرگترین تماشاخانه اسرائیل به نام هابیما استقبال شایانی به عمل آمده است. و اینکه گویا اهرون مگد از دوستان حنا در کیبوتص «قیصریه» بوده و از ورای گفت و گو با مادر، برادر و دیگر نزدیکان حنا توانسته به اثر خود سندیت تاریخی بدهد.
شخصیت اصلی نمایش برای اکثریت ایرانیان فعلی نیز شناخته شده نیست. مگر اینکه مانند نویسنده این مطلب علاقه زیادی به مطالعه کتابها و تماشای فیلمهای مستند درباره جنگهای جهانی اول و دوم داشته باشند. ناچار معرفی کوتاهی از او ضروری به نظر میرسد.
حنا (هانا) سنش (חנה סנש ؛ ۱۷ ژوئیه ۱۹۲۱ – ۷ نوامبر ۱۹۴۴) شاعره مجارستانی و عضو اس.او.ئی.(SOE- مجری عملیات ویژه) بود. سنش یکی از ۳۷ عضو استخدام شده در اس.او.ئی. از میان یهودیان فلسطین تحتالحمایه انگلستان بود. او در طول جنگ جهانی دوم با هدف کمک به نیروهای ضد نازی و نجات یهودیان مجارستانی که قرار بود به اردوگاه مرگ آلمان در آشویتس اعزام شوند، توسط انگلیسیها با چترنجات در یوگسلاوی فرود آمد.
سنش در مرز مجارستان دستگیر، سپس زندانی و شکنجه شد. اما از افشای جزئیات ماموریتش خودداری کرد. وی سرانجام محاکمه و با جوخه آتش اعدام شد. در اسرائیل او را قهرمان ملی میدانند. جایی که اشعارش بسیار معروف است و ساختمان مرکزی جنبش جوانان صهیونیست اسرائیل (Israel Hatzeira)، یک کیبوتص و چند خیابان را به نام وی نامگذاری کردهاند.
نمایش «حنا سنش، دوشیزه چترباز یهودی» در دو پرده و سیزده صحنه (به نوشته مترجم “تابلو”) تنظیم شده و حاوی اشعاری از شخصیت اصلیاش، روابط وی با مادرش و شرح بازجویی، شکنجه، مقاومت و سرانجام مرگ هانا سنش است. از اجرای این نمایش در گروه هخالوتص یا گروههای یهودی اطلاع موثقی ندارم و امیدوارم با انتشار این مطلب کسانی پیشقدم شوند و دادههای تازهای به تاریخ نمایش ایران بیفزایند.
دومین کتابی که سالها پیش از انتشارات هخالوتص دیدهام، اکسدوس (سِفر ِ خروج) نوشته لئون اوریس (Leon Uris) با ترجمۀ موئیز قالچی بود که در سال ۱۳۴۴ منتشر شده بود. اکسدوس درامی تاریخی دربارۀ سفر یهودیان به اسرائیل در ۱۹۴۷ با کشتی اکسدوس بود که در سال ۱۹۵۸ منتشر شد و با فاصله زمانی بسیار کوتاهی در ۱۹۶۰ تبدیل به فیلم شده بود.
فیلمنامه را دالتون ترامبو نوشته و کارگردانی آن بر عهده اُتو پرِمینگر (اتریشی تبار) بود که با صرف چهار و نیم میلیون دلار فیلمی طولانی (۲۰۸ دقیقه) ساخت که بازیگران سرشناسی چون پل نیومن، اوا مری سنت، رالف ریچاردسون، پیتر لافورد، سال مینئو، لی جی. کاب و جان درک در آن ایفای نقش کردهاند. فیلم داستان زایش کشور اسرائیل بود و توانست نزدیک به سی میلیون دلار عاید سازندگانش کند. اما در مراسم اسکار بخت چندان یارش نبود و فقط اسکار بهترین موسیقی (ارنست گلد) را به چنگ آورد.
تقریبا یک سال بعد از نمایش فیلم، داستان آن در شصت و سومین شماره کیهان هفته با ترجمۀ کارو منتشر شد. [۴] فیلمداستان منتشرشده همراه با تصاویری از فیلم ۲۴ صفحه بیش نبود و طبعاً نمیتوانست نمونهای از کار نویسنده را در اختیار خواننده ایرانی قرار بدهد. در بهترین حالت تبلیغی برای فیلم بود که شاید در همان مقطع قرار بود به نمایش درآید [۶] یا به نمایش درآمده بود و همچون دیگر آثار قلمی مترجم مشهورش نوشتهای از سر شیفتگی به فیلم بود.[۷]
تصور میکنم ترجمه ۲۹۱ صفحهای موئیز قالچی از کتاب اوریس، گامی برای فرونشاندن عطش جوانان یهودی بود که بعد از خواندن متن کارو مشتاق خواندن کتاب کامل یا تماشای فیلم اکسدوس میشدند که داستان زایش دولت یهود را برای قومی سرگردان روایت میکرد.
متاسفانه از انتشار کتابهای دیگری با کمک هخالوتص اطلاع قطعی ندارم، اما به گواه مقدمه کتاب «حنا سنش» قبلاً کتابهای دیگری نیز منتشر شده و به احتمال بسیار زیاد تا یک دهه و اندی بعد و فروپاشی حکومت پهلوی کتابهای دیگری به سعی یهودیان ایرانی به چاپ رسیده است که جامعه کتابخوان فارسی زبان اطلاع موثقی از بود و نبودشان ندارد. [۸]
و تا زمانی که یهودیان، ارمنیان، بهائیان و دیگر جمعیتهایی که به غلط با عنوان اقلیت دینی از آنها یاد میشود، دست به قلم نبرده باشند و پیشینه فرهنگی و هنری خود در جغرافیای ایران را به شکل مستند روایت نکنند، این دفتر همچنان باز و صفحات آن سفید باقی خواهد ماند.
لینک دانلود کتاب:
حنا سنش، دوشیزه چترباز یهودی
اهرون مگد
ترجمۀ نوریل خاسید
https://yadi.sk/i/YO3auPKNTYg3Fg
پانوشتها:
۱- HeHalutz یا HeChalutz جنبش جوانان یهودی با هدف آمادهسازی جوانان برای اسکان در سرزمین اسرائیل و فعالیتهای کشاورزی بود که در سال ۱۹۰۵ توسط الیاِذر جافه (Eliezer Joffe) در آمریکا و همزمان در روسیه تاسیس و بعدها تبدیل به سازمان پوششی جوانان پیشگام صهیونیست شد.
۲- اسامی برخی دیگر از سازمانها و کانونهای یهودی و صهیونیستی در ایران پیش از انقلاب:
آلیانس، خلوتص، انجمن اتفاق، انجمن فرهنگی اوتصرهتورا(گنج دانش)، انجمن کلیمیان تهران، سازمان ارت، صندوق ملی یهود، جمعیت سری ابنای صهیون، انجمن خیریه تعاون، سازمان بانوان یهود ایران، سازمان بانوان هاتف، سازمان جوانان هاتف، سازمان جوانان هاتف اصفهان، سازمان جوانان یهود، سازمان دانشجویان یهود ایران، کانون فرهنگی کوروش کبیر، جامعه فارغ التحصیلان یهودی دانشگاهها، کانون کرمل، کانون خیرخواه، باشگاه وایزمن، کلوپ منورا، انجمن فرهنگی و بهداشت یهود ایران، انجمن علمی پزشکان یهود ایران، کانون پیشبرد اجتماعی و فرهنگی یهود، انجمن فرهنگی ستایش یهود باغ صبا، کمیته توزیع مشترک، کمپ بهشتیه، بت دین (دارالشرع یهود)، انجمن کلیمیان شیراز، اصفهان، بروجرد، کردستان و….، انجمن بانوان شیراز، کودکستان ربیعزاده، خانه جوانان یهود شیراز، دبیرستان کوثر، موسسه مذهبی یشیوا، انجمن خیریه امریکن جوینت، کلوپ سینا، انجمن کنیسای حئیم، باشگاههای ناصر بنایان، کادر هنرپیشگان صهیون، انجمن فرهنگی صدق، انجمن خانه و مدرسه دخترانه کوروش کبیر.
۳-عمدۀ اطلاعات درباره هخالوتص از کتاب «ایران من» خاطرات آیزیک یومتوبیان گرفته شده است.
۴- کیهان هفته، سال دوم یکشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۴۱
۵- انتشارات نمایش، ۱۳۷۰
۶-متاسفانه هنگام تنظیم این مطلب به گزارش اکران سینماهای تهران در سال ۱۳۴۱ دسترسی نداشتم.
۷-کاراپت دِردِریان (Կարապետ Տէրտէրեան) با نام ادبی کارو( ۱۳۰۶-۱۳۸۶) نویسنده و شاعر ایرانی ارمنیتبار و برادر ویگن دردریان (آوازخوان) است. از آثار وی میتوان به شکست سکوت، نامههای سرگردان، برادرم ویگن، سایۀ ظلمت، ماسهها و حماسهها و …اشاره کرد.
۸- فهرست قابل توجه اما ناقصی از آثار تالیفی و ترجمه یهودیان ایرانی در این وبسایت ثبت شده است:
http://7dorim.com/cu_PUBLICATIONS.asp