وضع نقد در ایران؛ آداب، تاریخ و هدف روز آن

مجلس رونمایی فصلنامه نقد کتاب تاریخ ضمن اینکه برای تاریخ دانان و تاریخ خوانان مغتنم بود چرا که مجله تازه ای را خوشامد می گفتند نکات جالبی هم در معرفی فضای نقد در ایران داشت. در این یادداشت مروری می کنم بر آنچه از این مجلس در این باب می توان دریافت (بر اساس گزارش خبرگزاری کتاب).

چندصدایی تاریخی

علیرضاکمره‌ای از پژوهشگران تاریخ بعد از انقلاب و جنگ گفته است: «حریت و آزادی در مطالب نشریه در دعوت و گفتگو با افراد مختلف وجود داشت و ما توانستیم صداهای مختلف را بشنویم. همچنین گفتگو و مصاحبه با رویکرد علمی در کتاب ماه تاریخ انجام می‌گرفت که این نیز از محاسن آن محسوب می‌شود.» این تعبیر صداهای مختلف برای من شخصا جالب است. نشانه ای از اینکه ادبیات چندصدایی دارد برای خودش جا باز می کند. امید این هست که روزی روایت جنگ هم چندصدایی ثبت و نقل شود.

کتابسازانی که جدی گرفته می شوند

مجید تفرشی مورخ و سندشناس است. گفته است: «حوزه تاریخ به شدت با معضل کتابسازی روبروست.» و این مشکلی است که این روزها بسیاری از آن حرف می زنند و کمتر البته می دانیم که مقصودشان چیست. «در کشورهای غربی کتابسازی انجام می‌شود اما از سوی مراکز علمی مورد توجه قرار نمی‌گیرد در حالی که این مسئله گاهی در کشور جدی گرفته می‌شود و فصلنامه می‌تواند در این زمینه کارهای جدی را معرفی کند.» خب این البته مشکل بزرگی است. باید از خودمان بپرسیم چطور می شود که کتابسازی و کتابسازان جدی گرفته می شوند؟ بهتر نیست در کنار کتاب های جدی این کتابسازی ها را هم معرفی و نقد کنیم؟ اگر ما کتابهای جدی را معرفی کنیم و مقامات مسئول کتابهای جدی را جدی نگیرند و کتابسازی را جدی بگیرند بعید است به نتیجه ای برسیم. باید کاری کنیم که هیچ مسئولی نتواند کتابسازی را جدی بگیرد و کتابسازان را حمایت کند. شاید هم البته راهش این باشد که مقامات را عوض کنیم به مقاماتی که کتاب شناس باشند.

«من هرسال سعی می‌کنم به نمایشگاه کتاب بیایم و به سراغ ناشران دولتی و شهرستانی می‌روم زیرا آثار این دو گروه از ناشران به درستی توزیع نمی‌شود و در معرفی آثار آنها می‌تواند در نشریه مفید باشد.» این هم معضلی است که در کنار آن کتابسازی – که لابد عمدتا در تهران انجام می شود که مقامات آن را جدی می گیرند – باعث افت جایگاه تهران می شود و بی خبری از غیرتهران.

آثار درجه دومی که درجه اول پنداشته می شوند

«در نشریات داخلی جای نقد و بررسی آثار بین‌المللی در حوزه تاریخی خالی است. با انجام این کار آثار منتشر شده ارزشمند که شناخته شده نیستند معرفی می‌شوند و مخاطب با آثاری که تصور می‌شود در سطح بالایی قرار دارند اما بواقع این‌طور نیستند هم آشنا می‌شود.» این تصور می شود هم البته منبع انسانی دارد. یعنی کسانی هستند که آثار درجه دوم و سوم را به عنوان آثار درجه اول معرفی می کنند. اما اگر کسانی در حوزه ای تخصصی کار می کنند و نمی توانند ارزش واقعی کتابی و تحقیقی را ارزیابی کنند باید مشکلی جدی در کار آنها وجود داشته باشد.

تفرشی دقیقا توضیح نداده شاید هم داده اما خبرگزاری کتاب گزارش نکرده اما این نکته هم اشاره ارزشمندی است: «ما با این معضل بین محققان ایرانی و خارجی روبرو هستیم که در مباحث تاریخی به سراغ مباحث نظری می‌روند و با پناه بردن به تئوری‌ها سعی در پنهان کردن ضعف تاریخ‌نویسی خود می‌کند اما این نشریه می‌تواند در تلاقی این دو دیدگاه کمک کند.» این گرایش به تئوری البته منحصر به تاریخ نیست و در باقی موضوعات هم دیده می شود. از یک بابت خوب است از یک بابت مشکل آفرین. قسمت خوب اش که واضح است. اما مشکل آفرینی اش این است که تئوری چه بسا تنها ظنیات باشد. تئوری وقتی که مستند شد ارزش دارد. بدون آن در خطر ظنیات قرار می گیرد.

کسانی که سخن تخصصی را تحویل نمی گیرند

حبیب الله اسماعیلی سردبیر مجله است. به نظر او که باز اشاره هایش بر ما روشن نیست «اصلی‌ترین گرفتاری در این حوزه تاریخ وجود کسانی است که این سرزمین را جولانگاه خود می‌دانند و هیچ سخن تخصصی را هم برنمی‌تابند.»

بعد هم مقدمه می گوید که سخنران بعدی به تفصیل در آن بحث کرده است: «قدم برداشتن در این حوزه (نقد تاریخی) بسیار سخت و مشکل است. ما عادت یا به مدح دیگران داریم و یا ذم و آنقدر در این حوزه پیشروی می‌کنیم که دست به اغراق و اسطوره‌سازی می‌زنیم و یا ریشه دیگران را از بن می‌کنیم و متاسفانه در این راه نگاه عقلانی بر مدار معرفت تاریخی کمتر وجود دارد.»

سخنران بعدی سیمین از اعضای هیات مشاوران علمی مجله است: «ما مدتهاست که از پدیده‌ای به نام نقد صحبت می‌کنیم اما این کار تا چقدر می‌تواند عملی شود و گوش شنوا برای شنیدن باشد. نقد پدیده مدرنی در جامعه است و دنیایی هم بر پایه آن ساخته شده است.»

نقد ما طنز بوده است!

«دنیای مدرن خود را نقد می‌کند و مدرنیته هم خود را با عنصر نقد زنده نگه داشته است، در حالیکه سابقه نقد در کشور وجود داشته و انتقاداتی در شکل‌های طنز، هزل و هجو در تاریخ‌ ما دیده می‌شود اما جایگاه آن در نظام آکادمیک و دیگر حوزه‌ها خالی بوده است.» تا به حال نشنیده بودم که کسی بگوید نقد در ایران به صورت طنز و هزل رواج داشته است! واقعیت این است که بی توجهی به تاریخ نقد در این سخن بیشتر دیده می شود و این برای مورخ عیب بزرگتری است (البته باز اگر خبرگزاری کتاب درست و بی برش حرفها را نقل کرده باشد).

«فصیحی با بیان اینکه نقد ما به پرده‌درانی، تخریب، افشاگرانی گستاخانه و به دور از منطق تبدیل شده است، گفت: در حال حاضر نقد به ابزار و حربه‌ای تبدیل شده که نه تنها پیشرفت ما را باعث نشده بلکه عقب‌افتادگی ما را سبب شده است و ما در حوزه علم تاریخ با وجود بحران‌های علمی و روشی و رواج بازار کتابسازی نیاز به چنین فصلنامه‌ای داشتیم تا با مقالات آن نقد صحیح آموزش داده شود.»

«امیدوارم کاری که شروع شده تا پایان کیفیت خود را حفظ کند و ما شاهد نقدی علمی و جدی باشیم و با وجود فضای صلح‌آمیز نقادی از کدورت و دشمنی جلوگیری شود. امیدوارم این فصلنامه بتواند گامی در راه افشاگری از انتحال (سرقت) یا تقلید و دست‌نویسی از آثار دیگران بردارد.» پس معلوم می شود که قرار است کتابهایی که بیهوده جدی گرفته می شوند هم نقد شود. جای شکرش باقی است.

ردیه نویسی سنت نقد ما ست

جمشید کیان‌فر اما نکته باریکی را اشاره کرده است. او رئیس خانه نقد کتاب ایران است: «ردیه‌نویسی ما قوی‌تر از نقدنویسی‌مان است.» به این شرح:

«ما در گذشته نقد داشته‌ایم به این صورت که ابتدا شرح را آغاز کردیم و سپس شرح بر روی شرح انجام دادیم اما در آنجا که قصد انجام نقد داشتیم، رد کردیم و اساسا ردیه‌نویسی قوی‌تر از نقدنویسی ‌مان است. تا دهه ۵۰ نقد در کشور رونق یافته بود و نشریات مختلفی مانند آینده، سخن، یادگار و … به این مسائل می‌پرداختند اما با وقوع انقلاب این نشریات تعطیل شدند و نزدیک به یک دهه خلا مجلات علمی احساس شد اما با شکل‌گیری نشریاتی همچون دنیای سخن و نشر دانش در این حوزه تحولی برپا شد و ما این شیوه را در کتاب ماه تاریخ هم دیدیم.» ایده قابل بحثی است که ردیه نویسی چقدر پایه نقدنویسی ما بوده است. حتما تاثیراتی داشته است اما وقتی سخنران به آینده و سخن و یادگار و مجلات ادبی معاصر اشاره می کند ممکن است مخاطب تصور کند که در آنها هم ردیه نویسی رایج بوده است. و می دانیم که اینطور نبوده. پس سنت نقد و بحث در آن مجلات وزین به کجا می رسد؟ اگر به ردیه نویسی نمی رسد؟

وجوب بحث نقد و تاریخ نقد

«در بعضی از نشریات ما نقد به کلیشه تبدیل شده و گردآورندگان فصلنامه باید مواظب باشند تا دچار این مسئله نشوند. از دید من نقد بسیار مهم است و به هیچ وجه هم کوبنده نیست بلکه چراغی در تاریکی محسوب می‌شود. ما در نقدنویسی باید دیدگاه خود را کنار گذاشته و با دانش خود نقد کنیم درحالیکه امروز از نقد برای تسویه حساب استفاده می‌شود و به همین دلیل دوستان کار یکدیگر را نقد نمی‌کنند اما باید کار دوستان را هم مورد نقد قرار داد.» این اظهارنظر هم در خور تامل است: نقد برای تسویه حساب. و بعد راهی که ایشان نشان می دهد: دیدگاه خود را کنار بگذاریم و با دانش خود نقد کنیم. من فکر می کنم این حرفها باز اگر درست نقل شده باشد بیشتر ناشی از پراکندگی در مبحث نقد است. پس ناچار خوب است که مجله نقد کتاب تاریخ و دیگر مجلات نقد کتاب اصولا به خود نقد به ماهو نقد توجه کنند. بحث کردن از نقد همیشه جذاب است. هر رسانه ای باید در باره موضوع رسانه ای خود هم بحث کند. تلویزیونی که از تلویزیون حرف نزند و سینمایی که در باره سینما صحبت نکند رشد نخواهد کرد. مجله نقد هم باید در باب نقد و آداب آن پژوهش کند. در باره تاریخ نقد هم از واجبات است که این مجله حرف بزند چون اصلا کارش تاریخ است. تا معلوم شود که سنت نقد ما طنز و هجو نبوده است. و سنت مجلات وزین معاصر ما ردیه نویسی نبوده است. هر قدر نقد خود را بهتر بشناسیم نقد بهتری هم می نویسیم.

اما آقای کیانفر حرفهای دیگری هم دارد که شنیدنی است: «بیشترین ضربه را نشریات دانشگاهی به نقد وارد کرده‌اند. در حال حاضر هزار و سی و چهار نشریه پژوهشی و تخصصی تولید می‌شود که از این میان سه مجله فقط به نقد می‌پردازد و بقیه اجازه چاپ نقد و مصاحبه و گزارش را ندارند.» آمار قابل تاملی است. و بعد اجازه ندارند؟ یعنی به مجله دانشگاهی گفته اند نقد ممنوع؟ و یعنی مجلات دانشگاهی مثلا بخش “بررسی کتاب” ندارند؟ اگر واقعا چنین باشد جای تعجب دارد.

آقایی که مقدمه پایان نامه خریداری شده را هم عوض نکرد!

و بعد اشاره ای دارد که شبیه طنز-نقد است:

«ما با بسیاری از تراکت‌ها و تبلیغات که در آن مقاله و پایان‌نامه را آماده و می‌فروشند، روبرو می‌شویم. در مقدمه یکی از این پایان‌نامه های خریداری شده که به شکل سی دی ارائه شده بود نوشته شده بود: “از همسرم که در دوران بارداری به من کمک کرده بود متشکرم.” و آقایی که این پایان‌نامه را خریده بود حتی به مقدمه آن نگاهی نکرده بود و به جلسه دفاع رفته بود (و همان را خوانده بود!). هیات داوران هم متوجه این اشتباه نشده بود.» (با اندک تصرف در این قسمت برای واضح شدن مقصود)

و البته حرف سنجیده ای هم اینجا زده است: «بهتر بود خانه کتاب ماهنامه‌هایش را به یک‌باره تعطیل نمی‌کرد و به مرور آنها را تبدیل به فصلنامه می‌کرد زیرا ما خوانندگان ضرر نبود یک‌ساله این ماهنامه‌ها را متحمل شدیم.» چرا هیچ کسی به این فکر نیفتاد که ماهنامه ها را – مثلا کتاب ماه تاریخ – را بدون تعطیلی تبدیل به فصلنامه کند؟ چرا باید آن روند یکباره قطع می شد؟ اصلاح تدریجی بهتر نبود؟

انتحال و دیوار کوتاه تاریخ

حسن حضرتی هم دل پری دارد یعنی یکی دیگر از اعضای هیات مشاوران فصلنامه نقد تاریخ: «در حوزه دانش تاریخ دیواری وجود ندارد و همه به راحتی می‌توانند به آن داخل شوند. بعضی افراد خودخوانده خود را محقق حرفه‌ای می‌دانند.» این دل پری از کی و کجا ست؟ معلوم نیست اما شاید برای مجلس رونمایی یک مجله نقد هم چندان خوب نباشد که به روی دیگران شمشیر بکشد که خودخوانده محقق اند. گرچه ظاهرا کشته از بس که فتاده است کفن نتوان کرد: «باید با صراحت از بعضی کارها که در رتبه ضعیفی قرار دارند و انتحال در آن صورت گرفته و روحیات غیراخلاقی را در فضای علمی ترویج می‌کند، صحبت شود.»

حضرتی برخلاف بانو فصیحی معتقد است که در حوزه نقد «میراث گرانسنگی داریم که به فراموشی سپرده شده» و تاکید دارد که: «در این حوزه درگیر یک سری ملاحظات شده‌ایم و سکوت اختیار می‌کنیم که امیدوارم در این فصلنامه با صراحت و بدون هیچ تعارفی از آنها صحبت شود.»

غلامرضا عزیزی نکته درستی را مطرح می کند. نقد که نباشد دوغ و دوشاب قاطی می شود: «نبود نشریاتی همچون فصلنامه نقد باعث ایجاد انتحال شده است.» بعد آمده است سراغ دانشگاه: «متاسفانه تنبلی بعضی از استادان دانشگاه در رشته‌های مختلف باعث شده پایان‌نامه دانشجویان به نام استادان چاپ شود.» وضع به همین بدی است؟

هدف: کشف و افشای انتحال

«نبود آینه‌ای واقع نما که تمام ایرادات کارمان را به ما نشان دهد باعث شد کسانی‌که فقط دنبال کارهایی مانند اتمام سریع پایان‌نامه هستند، مقاله‌های خوب را کپی کنند. امیدوارم این نشریه با جسارت آثار را پایش کند و استادان را از این کار که نام خود را تحت عنوان مقاله‌های دیگران قرار می‌دهند، بترساند.» ترساندن کلمه ترسناکی است البته. بهتر است فکر نکنیم یک فصلنامه می تواند نظام دانشگاه را اوراق کند. بهتر است دانشگاه هم به حال خود فکری بکند و “استاد” آنچنانی را اصلا استخدام نکند. و گرنه بعید است با نقد بشود این دست استادان را مهار کرد.

اسماعیل حسن‌زاده از اعضای هیات مشاوران علمی فصلنامه نقد تاریخ هم امیدوار است اصلا در مجله «بخشی به انتحال و کتابسازی اختصاص داده شود زیرا افراد مقالات نوشته شده را در آینده بدون دست بردن در آنها به نام خود چاپ می‌کنند.»

از قرار “انتحال” یک معنای اش کتابسازی است که همه از دست اش به فغان آمده اند. اما چطور شد که به اینجا رسیدیم؟

مهدی جامی

همرسانی کنید:

مطالب وابسته