رضا دولت زاده
هفتهنامهی صدا در آخرین شمارهی خود نقدی بر کتاب جریانات بزرگ در عرفان یهودی، نوشتۀ گرشوم شولم منتشر کرده است. این کتاب را فریدالدین رادمهر ترجمه کرده و نشر نیلوفر هم دست به انتشارش زده است.
چندین سال است که ترجمهی کتاب معروفِ دانشمند بزرگ، گرشوم شولم، با عنوانِ Major Trends in Jewish Mysticism [نسخه پی.دی.اف کتاب] به بازار آمده و این اواخر تجدید چاپ هم شده است. گرشوم شولم از بزرگترین محققان در دین یهود و خاصه عرفان یهودی است و کتاب او هم در این زمینهی اخیر کتابی است «کلاسیک» که هرکس قصد تحقیق در عرفان یهودی و شکلگیری و تحوّل آن دارد ناگزیر باید بدان رجوع کند. بهعلاوه کتاب از جهت تأثیر عرفان یهود بر عقاید عرفانی غیر یهود و تأثّر آن از عقاید دیگران، همچون عقاید عرفا و حکمای مسلمان، هم قابل توجه است.
شولم که خود هم فارغ از تمایلات عرفانی نیست در کتاب اش روحیهی علمی و همدلی با موضوع تحقیق را با هم جمع کرده و دانش سرشار خود در موضوعات عرفان یهود، چون عرفان مرکابا و قبالا و نهضت حسیدی، را در این کتاب ریخته. بنابراین ترجمهی چنین کتابی به زبان فارسی لازم بوده، خاصه این که چنین موضوعی معمولاً بیرون از علائق علمی محققان فارسیزبان است.
امّا بدبختانه ترجمهی آقای رادمهر از آن ترجمههایی است که تنِ نویسنده را در گور میلرزاند و پر است از اغلاط جورواجور. نقص آگاهیهای مترجم از زبان انگلیسی (فهم مطالب به کنار) تا آنجاست که مثلاً side by side را «آهسته و آرام» و take place را «جای گرفتن» و but last not least را «در نهایت، نه لااقل» ترجمه کرده و «بینالنهرین» یا «عراق» را «مسوپوتامیا» نوشته و در پاورقی آن را Mesopotamia ضبط کرده و گمان برده که جایی است در «ایتالیای جنوبی» و توجه نکرده که آنکس که در متن میگوید اهل «مسوپوتامیا»ست ، لقب «بغدادی» دارد.
من چند جملهای از این ترجمه برگزیدهام تا نشان دهم که چه بر سر شولم آمده است در این کتاب، و این البته مشتی است از خروار. درواقع در هر صفحه میتوان چند غلط از این قبیل اغلاط پیدا کرد. باری من همین اندک را کافی میدانم.
۱. مترجم مینویسد (صفحات ۴۷ و ۴۸ فارسی): «محققان عظیمالشأن یهودی در طیّ قرن گذشته… مردانی چون گراتز، زونز، گایگر، لوزاتّو، اشتین اشنایدر، اندک بذل توجهی به آیین قبالا مینمودند و بیدرنگ در تعابیرشان به نحوی عجیب و مشمئزکننده هر آنچه را مخالف آراءشان بود و یا امید داشتند که در یهودیت مدرن نافذ افتد، خلاصه و موجز نمودند. شوربختانه این مطلب در تداوم راه آنان پایدار مانده دنیای یهود با تمامی قوا و تمایلات خود، با غرور پیِ مخالفتهای آنان گرفتند و به تعبیر اشتین اشنایدر و به زبان او به این اعتقاد یافتند که از وظایف اصلی هر یهودی است تا از دنیای اوهام بگریزد.»
The great Jewish scholors of the past century…, men like Graetz, Zunz, Geiger, Luzzatto and Steinschneider, had little sympathy –to put it mildy – for the Kabbalah. At once strange and repellent, it epitomized everything that was opposed to their own ideas and to the outlook which they hopped to make predominant in modern Judaism. Darkly it stood in their path, the ally of forces and tendencies in whose rejection pride was taken by a jewry which, in Steinschneider’s words, regarded it as its chief task to make a decent exit from the world (p.2)
بحث بر سر آن است که محققان یهود در قرن نوزدهم تلقی خوبی از عرفان یهود، خاصّه از قبالا، نداشتهاند و در قبال آن میشود گفت خصمانه سخن میگفتهاند؛ میگوید: «محققان بزرگ یهودی در قرن گذشته…، همچون گِرتس، تسونس، گایگر، لوزاتّو و اشتاین اشنایدر، موافقتی با قبالا نداشتهاند، اگر نگوییم با آن دشمنی میورزیدهاند. قبالا در نظر آنان هم چیزی غریب است و هم نفرتانگیز و خلاصه و عصارهای است از هر آنچه مخالف رأی آنان است و مخالف آن نگرشی که اینان امید داشتند در یهودیت جدید نگرش غالب باشد. قبالا راه را سخت بر آنان بسته بود؛ اتحادِ نیروها و گرایشهایی بود که یهودیانی که به قول اشتاین اشنایدر تکلیف اصلیشان را مردن آبرومندانه میدانستند، به انکار و ردّ آن مباهات میکردند.»
۲. مترجم میگوید (صفحهی ۵۰ فارسی): «قصد آن ندارم به نحو خاصی مطلبی جدید بر اینگونه ادبیات بیفزایم که پیرامون این موضوع و این سؤال در نیم قرن گذشته بحث و جدلهای بسیاری صورت گرفته است… فیالواقع بر آنم که هرچیزی را که در این خصوص بر من مهم مینماید رها سازم تا از درافتادن در تناقضات مقولات تاریخی و مابعدالطبیعی که مربوط به امر متعالی و مرتبط به برهههایی از قرن گذشته است مصون بمانم.» نمیدانم این دیگر چه محققی است که هرچیز «مهمی» را «رها میسازد». اصل متن چنین است:
I do not propose to add anything essentially new to the immense literature which has sprung up around this question during the past half – century… I merely propose to rescue what appears to me important for our purpose from the welter of conflicting historical and metaphysical arguments which have been advanced and discussed in the course of the past century (p.3).
(اما متن) میگوید: «قصد من این نیست که چیز اساساً جدیدی به آثار فراوانی که در پنجاه سال گذشته دربارهی این مسأله نوشتهاند بیفزایم… قصدم فقط آن است که آنچه را به نظرم برای منظور ما (یا در مبحث حاضر) مهم میآید از انبوه استدلالات متناقض تاریخی و مابعدالطبیعی که در قرن پیشین اقامه کردهاند نجات دهم (یا مصون بدارم).»
۳. مترجم میگوید (صفحهی ۸۹ فارسی): «بین شناسایی نخستین عارفان برجستهی یهود و خصایص قبالای قرون وسطایی تفاوتهایی وجود دارد که وقت کشف آنها هنوز نرسیده است.»
Between the physiognomy of early jewish mysticism and that of mediaeval Kabbalism there is a difference which time has not effaced (p.۴۰).
(اما متن) میگوید: «بین اوصاف ظاهری عرفان اولیهی یهود و قبالای قرون وسطی تفاوتی است که زمان آن را زایل نکرده است»، یعنی با وجود گذشت زمان هنوز آن تفاوت را میشود بازشناخت.
۴. مترجم در صفحهی ۱۳۶ به کلّی تاریخ را قلب میکند؛ میگوید: «نهضت حسیدی تا زمانیکه به پایان خود نزدیک شد و متروک ماند با جمیع صور حیات دین یهود مرتبط گشت و با علایق دینی جوامع محلّی مربوط شد. بانیان این مکتب را همانا نمایندگان طریقت آرمانی یهود میشناختند حتی در جاهایی که قوانین و دستورهای این فرقه هرگز به طور کامل برای عمل و تمرین ترجمه نشد.»
… So far from being isolated, the Hasidim were intimately connected with the whole of Jewish life and the religious interests of the common folk; they were recognized as representatives of an ideally Jewish way of life even where their principles were never completely translated into practice (p.81).
(اما متن) میگوید: «طریقهی حسیدی ابداً جدا افتاده (یا منزوی) نبود، بلکه سخت با همهی زندگی یهود و علایق دینی عوام درهم تنیده بود. حسیدیان را حتی در آنجا که اصول آنان هرگز بهطور کامل (یا کاملاً) بهعمل در نیامد نمایندگان یک شیوهی زندگی آرمانیِ یهودی میدانستند.»
۵. مترجم میگوید (صفحهی ۱۷۱ فارسی): «تأکید بر اینکه نور بهاء خلق شد (smile emoticon بهاء مخلوق) البته امری است که تازگی داشت و مورد توجه سعدیا واقع شد تا همان مفهوم کهن مرکابا از کلمهی کاود معلوم آید که در وصف چیزی است که بر عدم معرفت دارد.» آدم حیران میماند که «معرفت بر عدم» چیست و چه نسبت دارد با جلال و «سکینهی» خداوند و چه نسبت دارد با مخلوق بودن آن.
The assertion that the light of glory was created is, of course, a novelty introduced by Saadia of which the ancient Merkabah conception of Kavod knows nothing (p.112).
میگوید: « … تأکید بر اینکه نورِ جلال (مقصود Kavod است در عقیدهی یهود)مخلوق است البته عقیدهای جدید است که سعدیا آن را وارد (عقاید یهود) کرده و در عقیدهی قدیمِ عرفای مرکابا دربارهی کاوود چیزی دراینباره نیست» (یعنی چیزی دربارهی مخلوق بودن کاوود در آثار قدیم مرکابا نگفتهاند).
۶. صفحهی ۱۱۸ متن انگلیسی میگوید: «درست است که از بعضی رهبران برجستهی آن اندک میدانیم و اطلاعات کافی در اختیار نداریم که تصویری روشن از همهی آنان در پیش چشم آوریم، ولی بررسیهای سیسال اخیر اطلاعات بسیار وسیع و روشنگر و دور از انتظاری را به بار آوردهاند. نیز نباید فراموش کرد که اوصافِ رهبران آنان بهروشنی تعریف شده و آنچنان ابهامی در مسائل اصلی نیست که سبب شود آنها را از هم باز نشناسیم. همین معنا در مورد گرایشها هم صادق است. همهی این گرایشها را میشود از روی اصطلاحات آنان و از تفاوتهای ظریف که در عقاید عرفانیشان هست از هم بازشناخت.»
مترجم میگوید (صفحهی ۱۷۹ فارسی): «حقیقت آن است که برخی از رهبران برجسته و طراز اول بهتدریج به صحنه آمدند و مواد تاریخی کافی در دست داریم که به ما تصویری روشن از ایشان ارائه میکند، ولی پژوهشهای سیسال اخیر نتایج باور نکردنی بسیاری از حقایق بیّن مربوط به آنان را به ارمغان آورده است. و نیز نباید فراموش کرد که هریک از وجوه راهنما یا شیخ راه، چهرهی روشن خاص خویش را دارد و هیچ ابهامی از خطوط متمایز کننده وجود ندارد که ایجاد سردرگمی و گمراهی در همانندیها کند. همان وضوح خطوط متمایز کننده نیز اقتضای گرایشی خاص دارد که هر یک میتواند به وسیلهی مداخل لغات یا اصطلاحات بسیار و نیز به سبب ظرافت معنایی متفاوتِ تفکرات عرفانی آنها به ایجاد سردرگمی بیشتر بینجامد…»
برای پرهیز از اطناب متن انگلیسی را نمیآورم، ولی نمیدانم چگونه میشود از آن جملات این جملات بیمعنا را بیرون آورد.
۷. صفحهی ۲۰۶ متن انگلیسی میگوید: «پیش از آنکه بحث را ادامه دهم، میخواهم به اختصار بگویم که مقصودم از این لفظِ تئوزوفی (theosophy) که اینهمه از آن سوءاستفاده کردهاند چیست. معنای منظورِ من از تئوزوفی همان معنایی است که پیش از آنکه این لفظ بر یک شبهِ دینِ جدید اطلاق شود تداول عام داشت، یعنی یک عقیدهی عرفانی یا مکتب فکری که مدعی است میتواند افعال سرّی خداوند را دریابد و وصف کند، و یا شاید به این هم اعتقاد دارد که میتوان در مشاهدهی او مستغرق شد.» مؤلف میخواهد بگوید من لفظ تئوزوفی یا تئوسوفی را در آن معنایی که بعد از نهضت تئوزوفی به پیشگامی هلنا بلاواتسکی در امریکا باب شد به کار نمیبرم، بلکه مقصودم همان معنای قدیمِ کلمه است.
حال ببینیم مترجم چه غوغایی میکند (صفحهی ۲۷۲ فارسی): «پیش از آنکه جلوتر رویم، مایلم در چند کلمه به چیزی اشاره کنم که میکوشم با بهکارگیری اصطلاحاتی تئوسوفیانه یا حکمی بیان دارم که غالباً مورد سوءفهم و سوء برداشت واقع شده است. منظورم از حکمت آن امری است که نزد عموم معنا میشد و منظورم از تئوسوفی آن برچسبی که برای ادیان جعلی و دروغین روزگار ما مرسوم است، نیست یعنی آن آیین تئوسوفیانهای که آموزهای عرفانی یا نوعی مکتب اعتقادی را معین میسازد و مدّعی کشف و شهود و توصیف اعمال سرّی الوهی است و شاید نیز هر این باور است که میتوان با تأمل در آن، اهل کشف و شهود شد.» مترجم توجه نمیکند که مؤلف کلمهی theosophy را «ایتالیک» کرده و مشخصاً دارد دربارهی آن حرف میزند.
۸. مترجم میگوید (ص ۳۱۳ فارسی): «بعد از تبعید از اسپانیا، آیین قبالا به استحالهای کامل دچار گشت. انجام و فاجعهی این بُعد، که ریشه در یکی از شعب اصلی قوم یهود دارد، به سختی میتواند در همهی قلمروهای زندگی و احساسی یهود، بیتأثیر جای گیرد.»
After the Exodus form Spain, Kabbalism underwent a complete transformation. A catastrophe of this dimension, which uprooted one of the main branches of the Jewish people, could hardly take place without affecting every sphere of Jewish life and feeling.
(اما متن) میگوید: «آیین قبالا بعد از آنکه از اسپانیا رانده شد به کلّی استحاله یافت. فاجعهای چنین بزرگ که یکی از شاخههای اصلی قوم یهود را از ریشه کند، بعید است که بر همهی جنبههایِ زندگی و عواطف یهود تأثیر نکرده باشد. » ( یعنی تأثیر کرده). قدری تحت اللفظیتر هم میشود جمله را معنا کرد: «… فاجعهای با این وسعت که یکی از شاخههای اصلی قوم یهود را از بن کند، بعید است که بدون تأثیر بر تمامی حوزههای زندگی و عواطف یهود اتفاق افتاده باشد.»
۹. شولم در مقدمهی خود میگوید(صفحهی VIII انگلیسی): «این کتاب در بعضی نظریات اصلیش با بسیاری از تصوّرات دربارهی تاریخ و دین یهود، که کمابیش در بین یهود و غیر یهود قبول عام دارد، به مخالفت میپردازد (یا بهاصطلاح امروز این تصورات را به چالش میگیرد). اگر بناست (یا اگر میخواهیم) وظیفهی بزرگ محققان یهود عصر ما – که عبارت است از بازنوشتن تاریخ یهود با فهمی عمیقتر از تأثیر متقابل نیروهای دینی و سیاسی و اجتماعی آن – با موفقیت به فرجام رسد، سخت نیازمند آنیم که در کارکرد و آرمانهای عرفان یهود در دورههای مختلف و نوع مواجههی آن با مسائل مختلفی که در این زمانها اتفاق افتاده تجدید نظر کنیم.» (بعضی کلمات اصلی را با حروف مایل مشخص کردم.)
مترجم بار دیگر غوغایی از عبارات بیمعنا راه میاندازد (صفحهی ۴۳ فارسی): «این اثر در ارائهی برخی از نظریات بزرگ خود، با تذکاری اندک دربارهی تاریخ یهود و دین یهود روبهرو میشود که کمابیش هم مورد قبول یهودیان و هم غیریهودیان است. اگر وظیفهی بزرگ یک محقق یهودی در عصر ما، تعهد عمیق به بازنویسی تاریخ یهود با درکی عمیقتر از تفسیر دین، سیاست و قوای اجتماعی، قرین توفیق گردد، اینک نیاز مبرمی به شرح جامع و شامل و بدیع از مباحثی است که عرفان یهود در دورههای ناپایدار روزگار با آن روبهرو بوده است، و در آنها با آرمانهای بسیار و رویارویی با مسائل و معضلات برآمده از شرایط حاد روزگار دست به گریبان بوده است.»
برای نشان دادن هنرنمایی مترجم اصل متن را با وجود طولانی بودنش میآورم و کلمات مهم را با حروف مایل مشخص میکنم:
This book challenges in some of its major theses not a few notions about Jewish history and religion which are more or less generally accepted by both Jews and non-Jews. If the great task of Jewish scholarship in our generation, the task of rewriting Jewish history with a deeper understanding of the interplay of religious, political and social forces, is to besuccessfully carried out, there is urgent need for a new elucidation of the function which Jewish mysticism has had at varying periods, of its ideals, and of its approach to the various problems arising from the actual conditions at such times.
آقای رادمهر در واقع کتاب جدیدی «تصنیف کردهاند»؛ ترجمه نکردهاند. اگر بنا باشد اغلاط کتاب جمع شود، بدون تردید دو برابر اندازهی فعلی کتاب (۵۵۱ صفحه ) خواهد شد. پس همینقدر کافی است – از خدا جوییم توفیق ادب.
———-
به روز رسانی: نام نویسنده این مطلب با تذکر مخاطبان تصحیح شده است. – راهک (اول مارس ۲۰۱۵)