مهدی خلجی
بهترین مترجم قابل تصور هم در معرض ارتکاب خطاهای سهوی ریز و درشت است. قرار نیست از مترجمی انتظار عصمت داشته باشیم. ترجمهی حرفهای بس دشوار است، حتی از متون به ظاهر ساده (چه متنی سادهتر از ادبیات کودکان؟) ترجمه آمیزهای از دانش و ذوق و تعهد است؛ کار هر کسی که زبان دومی میداند نیست.
مترجمان خطاکار دو نوعاند: یکی مترجمی که به رغم شایستگی برای ترجمهی اثری خاص، و رنجی که برای به دستدادن بهترین ترجمه از آن -از دید خود- برده است، به طور طبیعی و به مقتضای انسانی خطاهای سهویای هم مرتکب میشود. این خطاها گاهی ممکن است اندکشمار و کماهمیت هم نباشند، ولی این چیزی از قدرِ دستِ کم مترجم و حتی ترجمهی او نمیکاهد، چون هر کس دیگری جز او هم راهی جز رفتن از مسیری پرسنگلاخ و ناشناخته برای ترجمهی آثار مهم ندارد.
دومین نوع مترجمانِ خطاکار کسانی هستند که مشکل آنها ارتکاب این خطا یا آن خطا در متن ترجمهشان نیست، بلکه ایراد کارشان آن است که یا اساساً صلاحیت ترجمه ندارند، یا برای ترجمهی متن خاصی که برگزیدهاند از آمادگی و ورزیدگی لازم بیبهرهاند. فراتر از این، برای به دست آوردن چنان خبرگی و چیرگی هم ظاهراً تلاش چندانی نمیکنند، و کار را، با هر انگیزهای، سهل و سرسری میگیرند. تأکید میکنم که هیچ ایرادی ندارد کسی حتی برای فهمیدن متنی به ترجمهی آن دست بزند، یا عمداً متنی را برای ترجمه انتخاب کند که پردستانداز و دردسرساز است. اینها هیچ یک عیب و عار نیستند. ولی مشکل مترجمان نوع دوم در جای دیگر است.
تفاوت میان دو دسته مترجم خطاکار را در یک واژه میتوان فشرد: «مسئولیت». مترجم اول مسئولانه ترجمه میکند، ولو آنکه حاصل کارش خطاآلوده از آب درآید، ولی مترجم دوم، غیرمسئولانه به سراغ ترجمه میرود. این دسته مترجمان، گاهی آنقدر ترجمه میکنند که به عنوان مترجمی «پرکار» و «حرفهای» هم شناخته میشوند.
مترجم مسئول مترجمی است که اول متنی را میفهمد، سپس آن را به زبان مقصد برمیگرداند. کسی که پیش از فهم واقعی عبارات یا مقصود مؤلف متنی را ترجمه میکند، به واقع، آگاهانه و عامدانه، مخاطب خود را فریب میدهد. مراد از «فهم واقعی» فهم صادقانه و هوشمندانه است، یعنی شخص اولاً خودش را گول نزند و وانمود به فهم چیزی که نفهمیده نکند، ثانیاً بتواند بین فهم یک متن و نفهمیدن آن فرق بگذارد؛ یعنی مقتضیات فهم هر متن خاص را -فارغ از آنکه خود دارای آنهاست یا نه- بشناسد. مسأله در اینجا نیست که مترجم در این نقطه یا آن پاراگراف اشتباهی مرتکب شده، یا میتوانسته تعبیرات و معادلهایی روشنتر و رساتر برای این جمله یا آن کلمه برگزیند. مسأله اصلاً به «تکنیک ترجمه» برنمیگردد، بلکه به «اخلاق ترجمه» مربوط است. مترجم نوع دوم، اخلاق ترجمه را زیر پا مینهد، و بدین ترتیب محصولی دوگانه-معیوب بیرون میدهد.
متأسفانه مترجمانِ از نوع دوم در میان ما کم نیستند، کسانی که ممکن است حتی انگیزهی خیرخواهانه و علمی هم برای انتخاب متون ترجمهی خود داشته باشند، ولی در نهان به ضعف توانایی علمی خود برای برگردان آنها نادان نیستند. نشان به آن نشان که اگر متن ترجمهی خودشان را جلو آنها بگذاری نمیتوانند صادقانه آن را بخوانند و درست معنای آن را توضیح دهند. برخی مترجمان اسم و رسم دار، مخصوصاً در حوزهی علوم انسانی به راستی چنیناند: سِمج و پرکار و خوبگزین، اما به طور سیستماتیک خلاف اخلاق ترجمه، و مسئولیتناشناس، و سرانجام مولّد جهالت.
در نقد ترجمه باید این دو گروه را از هم تفکیک کرد. باید به درستی نشان داد که کجا مترجم، صاحب صلاحیت، ولی دارای خطاهای سهوی است، و کجا مسأله از سهو در ترجمه و سبق لسان درمیگذرد، و به مرزشکنی اخلاقی میرسد. این تفاوت را حتی در سبک ترجمه میتوان نمایاند. مترجم نامسئول معمولاً برخوردی مکانیکی، نه تنها با ترجمه، که با خود زبان دارد (مثلاً واژههای اصطلاحی را، فارغ از سیاق کاربرد آنها، همهجا به یک معنا و مفهوم و لفظ به کار میبرد). بازتاب تفاوت فراوردهی آن دو را به شیوهی دیگری نیز میتوان توضیح داد: مترجمِ نوع اول، محصولی «مغلوط» پدید میآورد، ولی مترجم نوع دوم حاصلی «مهمل». این دومی نه تنها خیانت در ترجمه که خیانت به زبان، به طور کلی، است. و خیانت به زبان بزرگترین خیانت تصورپذیر به جامعه و انسان است.
ده پیشنهاد بدیهی به مترجمان تازهکار متون علوم انسانی
۱. کتابی که قصد ترجمهی آن را دارید، یک بار از ابتدا تا انتها با دقت بخوانید.
۲. اگر نویسندهی کتاب آثار دیگری، اعم از کتاب یا مقاله، دارد، پیش از آغاز ترجمه، آنها، یا دستکم، مهمترینِ آنها را بخوانید تا با فضای فکری و جهان زبانی نویسنده بهتر آشنا شوید.
۳. دربارهی زندگی و کارنامهی علمی نویسنده مطالعه کنید.
۴. اگر کتابی که قصد ترجمهی آن را دارید، از متون کلاسیک است، یا به متنی کلاسیک بدل شده، حتماً شروح یا دستکم تفاسیر مهم آن را بخوانید.
۵. اگر بر کتاب نقد یا نقدهایی نوشته شده، آنها را بخوانید، وگرنه با دیدگاههای مهم مخالف یا متفاوت با نویسنده آشنا شوید.
۶. به آثاری که نویسنده در کتاب ارجاع داده، خود، رجوع کنید، و با آنها آشنا شوید.
۷. همهی ارجاعات نویسنده را خودتان از نو چک کنید، و اگر اختلافی یافتید، در پانوشت مترجم آن را یاد کنید.
۸. هر نکتهای را که در متن ممکن است به هر دلیلی برای خوانندهی زبان مقصد ناآشنا بیاید در پانوشت مترجم توضیح دهید.
۹. هر چقدر کتاب مهمتر باشد، به مقدمهی مترجم بیشتر نیازمند است. از نوشتن مقدمهی تفصیلی و تحلیلی بر متن و نشان دادن مثلاً نقاط قوت و ضعف آن، زمینهی تاریخی نوشتهشدن، عناصر اصلی استدلال و ادعای نویسنده، جایگاه اثر در میان آثار نویسنده و در میان ادبیات موضوع دریغ نکنید.
۱۰. اگر کتاب ترجمههای دیگری به زبانهای دیگری که میدانید دارد، ترجمهی خود را با آنها مقایسه کنید.
سرانجام تفنن در ترجمه عیب نیست. آنچه عیب است سرسریگرفتن ترجمه است. همیشه فرض کنید که نویسندهی کتاب به زبان مقصد آشناست و ترجمهی شما را خواهد خواند. شما نمیخواهید در برابر او شرمسار باشید.