آل احمد و کندوکاو در اقلیم خارک

*بازنشر به مناسبت صدسالگی آل احمد – ۱۱ آذرماه ۱۴۲۰

تاریخ اصلی: دوشنبه، ۱۴ شهریور ۱۴۰۱

افشین معاصر

جزیره خارگ ، در یتیم خلیج فارس  

جلال آل احمد

انتشارات امیرکبیر، چاپ ششم: ۱۳۷۰، ۱۸۲ صفحه، قیمت: ۸۵۰ریال

“اینک خارگ ، مرجانی پیش آفتاب نشسته.”

(از گفتار فیلم مستند “موج و مرجان و خارا”، کار ابراهیم گلستان)

درست در آغاز تابستان ۱۳۷۰ خورشیدی کارم را با سمت کارمند محلی در ستاد اداری شرکت ئی.تی.پی.ام در جزیره خارگ، یکی از چند منطقه نفت خیز جنوب ایران، شروع کردم؛ پیمانکار فرانسوی شرکت ملی نفت ایران قرار بود تکه پاره های مچاله و متلاشی را از دو پایانه صادرات نفت خارگ، یعنی اسکله بارگیری شرقی را که به مناسبت شباهت به حرف “تی” لاتین آن را T-JETTY می نامیدند و اسکله بارگیری غربی (آذر پاد) را که چون وسط دریا بود به SEA ISLAND شهرت داشت، جدا و پاک کند و آن قسمت های درهم کوفته را، پس از دور ریختن آهن پاره ها، از نو بسازد و، به علاوه، مجموعه دستگاه های حسابگر و شیوه بارگیری نفت را به فناوری امروزی مجهز کند. پیدا بود که کار پرمخاطره و دشوار صادرات را کارکنان پُردل و ورزیده شرکت نفت هنگام فروریختن بی انقطاع موشک در سال های دراز جنگ با عراق از بازمانده همین دو پایانه انجام می دادند.

پس از امضای قرارداد و استخدام، از دفتر مرکزی ئی.تی.پی.ام در خیابان اسفندیار به کتابفروشی”مرغ آمین”، در زیر پل خیابان کریمخان زند رفتم و سراغ “تک نگاری” (MONOGRAPHY) جلال آل احمد را گرفتم؛ آن روزها دکتر رضا براهنی آنجا را اداره می کرد. خواندن گزارش آل احمد وقت خیلی زیادی نگرفت، ولی پرنکته و مفید و پرکشش بود؛ خبر از نگاه مشاهده گر و کاوش گر نویسنده ای کاردیده می داد که در او میل به کلنجار بود و چون و چرا –گاهی پرشتاب، ولی همیشه بی پرده. از آن پس، در سه سال و نیمی که در خارگ کار می کردم، به علاوه هفت سالی که سپس در دهه هشتاد خورشیدی در استخدام محلی شرکت فرانسوی توتال، برای ساختن کارخانه نفت و گاز و آب در همین جزیره بودم، از این کتاب مغتنم در کنار چند اثر دیگر مرتبط با تاریخ و جغرافی خارگ از جمله چند نوشته تحقیقاتی گیرشمن و هرتسفلد به علاوه سفرنامه هلندی ها و یادداشت های دوران تبعید کریم کشاورز و انجوی شیرازی بهره می بردم.

*

جلال آل احمد، در خرداد ۱۳۳۷ خورشیدی، به دعوت کنسرسیوم بین المللی نفتی، به جزیره مرجانی خارگ رفت. این دعوت با حمایت و پشتیبانی دوست قدیمی اش ابراهیم گلستان انجام شد که در آن روزها با این مجموعه از شرکت های چند ملیتی نفتی در ساخت فیلم های مستند صنعت نفت و عکسبرداری از آن تاسیسات همکاری می کرد. او پیش از آن نیز در سال های پایانی دهه بیست خورشیدی در استخدام واحد انتشارات شرکت ملی نفت ایران در آبادان بود. در واقع، با سفارش گلستان به اداره های گوناگون علمی و فنی -از زمین شناسی تا هواشناسی- مستقر در خارگ، و همراهی مدیران کنسرسیوم در راهنمائی آل احمد در تنظیم مشاهداتش، او توانست در آن چند روزی که در این جزیره کار و تحقیق می کرد، علاوه بر چند اثر مرجع که پیش از سفر خوانده بود و در نوشته اش به آن ها اشاره کرده، کتاب “جزیره خارگ، دﱢر یتیم خلیج فارس” را با دقت، همراه با ذکر جزئیات، تالیف کند. آل احمد در طول زندگی کوتاه چهل و شش ساله اش در مجموع سه “تک نگاری” نوشت: اورازان، تات نشین های بلوک زهرا و همین کتاب مورد بحث یعنی جزیره خارگ. شاید بتوان این دسته از کارهای آل احمد را زیرمجموعه ای از دانش مردم نگاری، یعنی بررسی توصیفی گروه های مختلف انسانی و شرح خصوصیات ظاهری آن ها، نیز به شمار آورد. روشن است که در روزگار ما با آگاهی های نو و تازه ای که گرد آمده است، اگر کسی خواهان دانشی فراتر درباره تاریخ و جغرافی و تمدن و تاسیسات نفتی آن خطه باشد می تواند در کنار گزارش خواندنی و ماندگار مرحوم آل احمد از منابع معتبر دیگری همچو دانشنامه انگلیسی زبان  ایرانیکا (مدخل kharg island) که یادگاری است از دوران مدیریت دانشمند فقید احسان یارشاطر نیز بهره مند شود.

*

می دانیم که جلال آل احمد فرزند روحانی شیعه سرشناسی بود که نخست در جهان دینی اجدادی اش پرورش یافت و سپس در یک زندگی پرفراز و نشیب در دهه بیست خورشیدی از آن جهان دینی جدا شد و به حزب توده پیوست. او پس از انشعاب و رهائی، دوباره و به تدریج، به جهان تفکر دینی نخستین بازگشت و در این میان موضوع ورود تجدد به ایران و نحوه مواجهه جامعه سنتی سرزمین ما با آن و جستجوی راه حلی برای درمان عوارض ناشی از این برخورد –برخورد “ماشین خارجی” با انسان ایرانی و بیگانه شدن او با خویشتن تا مرز تباهی- به دغدغه ذهنی اش بدل شد و به صورت محور اصلی اندیشه او درآمد. آل احمد در کتاب خارگ، گاهی این جا و آن جا، درباره “ماشین” و “ماشینیسم” و نگرانی هایش از عواقب نحوه ورود فناوری مغرب زمین به ایران نیز صحبت کرده که شاید از نخستین گام های اندیشه او، در مراحل آزمایشگاهی اش، بوده باشد که در نگارش رساله ای پرجنجال که چند سال بعد در آغاز دهه چهل خورشیدی با عنوان “غرب زدگی” نوشت، بازتاب یافت. او شاید مذهبی متشرع متدین به مفهوم متداول کلمه نبوده باشد، ولی دین را در آخرین سال های زندگی و در مبارزات اجتماعی به صورت یک ابزار نیرومند معنوی با ریشه هائی عمیق، برگرفته از درخت کهن و ستبر سنت، به کار می برد و در واقع راه راست مقابله با “بیماری غرب زدگی” و اضمحلال اجتماعی ناشی از آن را در پاسداری از سنت و اتکا به آن می دانست.

*

ثبت این چند خط کوتاه، در حقیقت، فرصتی بود برای ادای احترام به خاطره نویسنده ای ناآرام، پرماجرا و عصیانگر که در زندگی کوتاهش میراثی شایان توجه و در عین حال بحث برانگیز از خود به جا گذاشت و نیز یادی از اقلیمی گرمسیری، با گذشته ای کهن، که بیش از یک دهه از عمر را در آن صفحات تماشائی، که نزد من همیشه بیش از “منطقه ای نفت خیز ، با اهمیت جغرافیای سیاسی” بوده است، سپری کرده ام.

 

همرسانی کنید:

مطالب وابسته