علی موجانی و علی اکبر صالحی
فراسوی مه، نگرشی بر چگونگی برآمدن بابیان
تهران: موسسه اطلاعات، ۱۴۰۱
از مقدمه کتاب:
پژوهش و تحقیق در موضوع چگونگی دعوت سیدِ باب و خیزشِ بابیان یکی از جذابترین و همزمان دشوارترین گونه از سلسلۀ مطالعات تاریخ معاصر است. در حقیقت، نگارش پیرامون چگونگی بروز و ظهور این پدیده و تحولات اجتماعیِ برخاسته از آن تمرینی جدی برای تاریخنویسی ادوار اخیر بهشمار میآید. برخاستن بابیان در سال ۱۲۶۰ق/۱۸۴۴م مهمترین تحول اجتماعی، مذهبی، سیاسی، منطقهای و حتی بینالمللی دربارۀ ایران را رقم زد که از ابتدای دورۀ آن خیزش تاکنون، نه فقط رأس هرمِ حاکمیت کشور بلکه اجزای متعدد و متنوعی در بسترِ اجتماع ایرانی نیز بهصورت مستمر با مسائل و تبعات چنین پدیدهای درگیر شدهاند.
ظهورِ سید علیمحمد شیرازی که ابتدا خود را «باب» نامید، همچنان مشحون از امتزاج مؤلفهها و متغیرهای متعدد داخلیـخارجی، سیاسیـمذهبی، فرهنگیـهویتی و سرانجام اقتصادی و اجتماعی است. از اینرو برای تدوین و مطالعۀ تاریخ بابیه مسیری دشوار، مطالعاتی جامع و دقت نظری موشکافانه لازم است. بدینگونه و با پشتوانۀ نگرشی عمیق و منصفانه میتوان بر جزییات آنچه بروز یافت ــ و نه آنچه روایت شد ــ آگاهی پیدا کرد و، آنگاه، با شناخت کلیتِ این پدیده به ارزیابی اثرات و ابعاد آن بر سرنوشت ایران و ایرانیان مبادرت نمود.
تاریخِ بابیه سرشار از تغییرات و تمایزات برای بیان رویدادی به ظاهر ساده طی یک بازۀ زمانی مشخص به بلندای قریب به دو قرن است. همچنین تاریخنگاری در رابطه با این رخداد برگرفته از سلایق متعددی است که در حجابی میان «راستی و ناراستی» تهیه و تدوین شده است. دیدگاههای مختلف میان اصحابِ تحقیق، نویسندگان و پژوهندگان باور و شناخت کاملی را نزد افکار عمومی نساخت که موجب اقناع مخاطبان شود. این ملاحظه است که قضاوت دربارۀ این ماجرا را دشوار و توأم با جهتگیریهای موافق و مخالف بسیاری نمود، امری که خود بر دامنۀ مباحثی تازه، چالش برانگیز و پُرحاشیه افزوده است. بنابراین، هرگونه گزارش تاریخی جامع و دقیق در خصوص این عطف از گذشتۀ ایران و ایرانیان در بستر رقابتهای پیوسته و کشاکشهای ناروشن نظریهپردازان مکتوم و ناپیداست.
پیوستگیهای خاندانی یا باورهای شخصی، همچنین علائق و تمنّیات رجال دوران قاجار، در کنار اشتراک و تضاد میان منافع و مصالح رایج نزد عرف و شرعی که حاکم بر مناسبات اجتماعی آن روزگاران بودند، اثری عمیق بر درک از ماهیت این خیزش نهاد. به ترتیبی که هیچگاه روایتِ نظام حاکم از ماجرا با قضاوت رهبران مذهبی و هر دوی آنها با گزارشهای متعدد و متنوع گروندگان به این اندیشه از منظر آنان که بابیاعتقاد، ازلیگرا و یا بهائیباور بودند، تناسب و تباین نیافت. چون بخش عمدۀ تحقیقاتِ پسین عموماً بنا را بر نفی یکی از اینگونه داوریها گذاشتند، بیش از آنکه توجه خود را به کندوکاو در دلِ تاریخ متمرکز کنند ــ متأثر از فضای اجتماعی عصر خود و انتظار مخاطبانی که از سر اشتیاق یا کنجکاوی خواهان آگاهی از این حادثه بودند ــ جهت پژوهش را از اصالتسنجی اخبار و راستیآزمایی مستندات به حکایتپردازی برای اثرگذاری بر مخاطبان معطوف نمودند. در نگاه آنان از هر دو طیف این موضوع، اساس و رجحان برای نگارش ماجرا صرفاً ذکر ادلۀ گزینش طریقی بود که یک جهت ماجرا در تقابل با آن سوی رویداد برمیگزید تا بدینترتیب حقانیت جمعیت خود را احراز و اثبات کند. لذا دو نگرش مبتنی بر «زشتی و پلیدی» و «راستی و پاکی» محور اصلی عموم متونی است که پیرامون این حادثه نگارش شده است.
از سویی دیگر، اشارات و بیان متفاوت اصحابِ منابر و علمای دین ــ بهویژه در همان دوران نخستین برآمدن بابیان ــ در خصوص این رویداد هم بهدلیل رویکردِ متمایز و متنوع کلام و اندیشۀ آنان و یا اتکا صرف به ابواب متنوع فقه، همچنین آموزههای اعتقادی هریک از شعبات و شاخههای مرجعیت دینی و مذهبی، مانعی را برافراشت تا برآوردی جامع شکل نگیرد.
مجموعۀ این شرایط بود که فضایی متفاوت و چندقطبی پیرامون پدیدۀ بابیگری را پدیدار ساخت که نقاط افتراق آن عموماً بیش از دامنۀ اشتراکاتش است. در میانۀ آن زمان، برای افکار عمومی و جامعۀ خسته و درماندۀ ایران که خاطراتی شوم از جنگهای قفقاز، انتزاع هرات و حادثۀ کشتار عید غدیر ۱۲۵۸ق/۱۸۴۳م نجیبپاشا در کربلای معلی را در حافظه داشت، ناامیدی و سرشکستگی عاملی شده بود که هر بشارتی ــ حتی به کذب ــ میتوانست امیدآفرین باشد. از این منظر دعوت به امام زمان(عج) که متأثر از باوری راستین به ظهورِ منجی نزد شیعیان بود، انگیزهای برای داعیان پُرتلاشِ بابیاعتقاد به وجود آورد تا در مسیر تکاپوهای خود به اغوای اهالی ایران بپردازند. آنان مسیری را گشودند که با نگرشهای متعدد و متنوعی از ناحیۀ مخاطبانشان روبرو شد.
برای رعایایِ ایران آن دوران ــ بهویژه بدنۀ اجتماعی روستانشین و یا شهروندانی که در فشار تعارضات رفتاری و ضربات پتکِ حکومت و سندانِ باور، سنت و اعتقادات خویش محصور مانده بودند ــ دعوت بابیان و سپس تعلیمات بهائیان اثری دیگر داشت و توجه برخی از آن مردمان را به خود جلب کرد. اهتمام بابیان که در پوشش شریعت مرتضوی و استفاده از نمادهای دین حنیف مصطفوی عرضه میشد برای جامعۀ سادهدل و زودباور آن روز ایران «مسئله» شده بود. بخشی از مردم در میان تظاهراتِ خرافهپرستان و یا نمایشهای صوفیانۀ اهلِ ریا و جمعی دیگر در برابر استبداد و ظلم ارباب مناصب و خاندانهای حکومتگر، با تحیر و تعجب به آنچه بابیان بیان نمودند، گوش میسپردند.
شاخصترین دلیل در بروز این وضعیت ناشی از عدم شناخت اصل پدیده از سوی دو مرجع دین و دولت بود. محورِ دعوت بابیان رجوع به ذات آموزههایی بود که ایرانیان و شیعیان آن را در استمرار تاریخ، نسل اندر نسل شنیده بودند و بدان باوری عمیق و راستین داشتند. برای اکثریت جامعه که در هیاهو و غوغایِ شهر میان استبدادِ نظام سیاسی حاکم و سنتها و توقعاتِ رایج محاضر شرعی خود را معطل مییافت، بازگشت به خاطرۀ جمعی گشایش امور به دست منجی و رهایی از یوغی که بر گردنشان افتاده بود، آنهم مقارنِ هِزارۀ غیبت آن امام پنجرهای را بهسوی امید گشود.
بابیان پس از یک دوره تکاپوی پیوسته که با حمایتِ دستِ بیگانه نیز همراه شد پس از سه سال از امر ظهور، دریافتند آنچه به انتظارش نشسته بودند، بیحاصل است. لذا پس از این زمان با تشکیل «هیئت ظهور» در عراقِ عرب راهبردی تازه را برگزیدند. بخشی از آنها در لباسِ بابیگری در مسیر یک همبستگی اجتماعی کوشیدند با تبلیغِ تصورِ ظهوری دیگر علاوه بر آنکه از سیدِ باب و بابیگری عبور کنند، مجموعۀ انگیزهها و جنبشهای جامعه را به استخدام خود درآورند تا بتوانند برای نیل به اهدافی که در نظر داشتند و نزد عموم مبهم و ناروشن بود، از پویایی انگیزههای اجتماعی نهایت استفاده را ببرند. لذا بابیگری را به مسیری تازه کشاندند و بسیار زودهنگام با حذف رقبای بابی خود، بساطی تازه را به مدد دسایس آن شعبه از بستگان و وابستگان خود در حاکمیت گستراندند.
همزمان با این اقدام، فرصتطلبی اشخاص از همۀ گروههای اثرگذار اجتماعی، کامجویی و منفعتطلبی سیریناپذیر خاندانهای حکومتگر و سرانجام دستهبندی قومی و محلی در پیکرۀ داخل ایران بر دامنۀ این کشاکشها افزوده بود. مؤلفههای دیگر، بسا خنثی و گاه در اتصال و ارتباط با برخی از قوای مورد اشاره نیز در منطقۀ پیرامون ایران فعال شده بودند و بهظاهر بازی خود را میکردند:
– تعصب و خشونت وهابیان در نجد و مناطق جنوبی،
– درگیری و جدال قبایل افغان در شرق،
– جنبش اصلاحطلبی امامان داغستانی در شمال قفقاز،
– مریدپروری و تظاهراتِ صوفیانه جماعتِ درویشمسلک در بیرون و درون جغرافیای ایران،
– و در نهایت اثرپذیری و شیفتگی رو به گسترش از دنیای اروپاییِ مدرنشده نزد نخبگان اجتماعی،
این گروه از مولفهها در اشکالی بههم تنیده بر دامنه و کمیّت متغیرهای فعال در این معادلۀ پیچیده افزوده بودند. هر میزان شاخصهای مورد اشاره بر یکدیگر اثر میگذاشت، بسته به ضعف و قدرت خود شکل معادله نیز تغییر مییافت.
با این توصیف مختصر از فضای پیچیده ایران و محیط پیرامونی آن طی زمانی مقارنِ برخاستن دعوت بابیان، میتوان گفت واکاوی تاریخ بهمنظور آگاهیبخشی به عموم دربارۀ آن خیزش نیاز به پژوهشی ژرف و مطالعاتی همهجانبه دارد. دلیل متفاوت در مسیر کاوشهای تاریخی به مسئلۀ مهمی دیگری بازمیگردد که با توجه به بروز اختلافات درونی میان بابیان جلوه نمود. از همان سالهای نخستینِ دعوتِ سید باب تاکنون متون متعددی با گزارشهایی متفاوت پیرامون برخی حوادث اولیۀ این خیزش از ناحیۀ گروندگان به این اندیشه انتشار یافته است. این منابع به گونهای هدایت شده و متأثر از اقتضای زمان دستخوش تحریف و تغییر هستند. به میزانی که آشفتگی در این گزارشهای بابی، ازلی و بهائی هویدا شد، تاریخنویسانِ جریان مقابل هم در زمینۀ پژوهشهای تاریخی این دوران دچار گمراهی و بازنگریهای پیاپی شدند. لذا دیری نپایید تاریخنگاران از هر دو سوی ماجرا ناگزیر شدند به جای شرح عینی حوادث به «ردّیهنویسی» پناه ببرند. متون، نقدها، روایتها و توصیفات پیوسته دستخوش تغییر شدند و چون بر دامنۀ ابهام و اتهام افزوده گشت، مخاطبان با گزارشهای متفاوت و غامضی روبرو گردیدند که نویسندگانش بدون توجه به اصول حرفهای تاریخنگاری برای اثبات فرضیهها و یا نظرات خود به مقولات و مباحثی دیگر بعضاً فاقد استناد ارجاع میدادند. از اینرو قضاوتهای بیشماری آغاز شد. برخی بابیان را منحرفانِ ناآگاه، جمعی آنها را مرتدانِ واجبالقصاص، گروهی ایشان را نادانانی متوهم، بعضی گروندگان به این اندیشه را کارگزارانِ ابزاری و بَرساخته برای خدمت به سیاست بیگانه، جماعتی خاستگاه و پرورشگاه آنان را جامعۀ روزگار خود و بروز و ظهورشان را حاصل کشاکشهای عمیق اجتماعی میان بازیگران آن دورۀ زمانی برشمردند.
در نقدها و ردّیهها نیز خروج از مطالعات تاریخی و ارائۀ حجتها و اسناد بهسمت و سوی شرح اعتقادات و سنتها و یا گزارش خرافات و تصورات، همراه با عدم درک رفتارهای اجتماعیِ جمعیتیِ بابیمسلک، محور عمدۀ آثار موجود را شکل داد. متونی که نتوانستند اقناعبخش کنجکاوی عموم باشند و حتی بعضاً بر سطح و دامنۀ خردهبینی مخاطبان خود افزودند و در برخی نمونهها این بیدقتی زمینۀ گسترش کمدانشی و جهل نسبت به اصل پدیده را نیز موجب شد.
در یک جمعبندی عمومی پیرامون مطالعات تاریخی در دسترس میتوان نوشت که بخش عمدهای از این آثار، اسناد و مدارک اصیل را مورد توجه قرار ندادند. ریشۀ این نقیصه برگرفته از سیاستی بود که طرفین ماجرا ــ اعم از حکومتهای ایران و میراثداران اندیشۀ بابی و بهائی ــ برای اختفا و مکتوم نگاه داشتن راز برآمدن این خیزش در پیش گرفتند. برای قوۀ حاکم، انتشار و انعکاس اسناد و مدارک دولتی و یا متون توقیف شده تا مدتها ممکن نبود. ریشه این تحفظ از آنجا ناشی میشد که کارگزاران حکومت برای شرح چگونگی مواجهه با این پدیده بهدلیل اهمال و تعلل مسئولان امور و یا رفتارهای غیرقابل توجیه در برخی موارد خاص توجیهی نداشتند، لذا به سیاست پنهانکاری متمایل شدند. در طرف مقابل ــ یعنی جامعۀ بابیلباسانِ بیمسلکی که بهائیگری را بشارتی از سوی سیدِ باب جا انداخته بودند ــ کندوکاو در تاریخ بابیه نه تنها سودبخش نبود بلکه میتوانست مشروعیت آنان را به چالش کشد. حتی در استمرار و ادامۀ این رویکرد برای مکتوم نگهداشتن تاریخ سالهای نخست بابیگری و بهائیگری، یک نظام سازمانیافته نزد جامعه بهائی در عکا کوشید بخشی از متون مرتبط با آن دوران را از میان بردارد و یا با دخل و تصرف در محتوای آن روایات به تحریف رویدادها مبادرت ورزد. دلیل هم روشن بود؛ پژوهشهای عمیق دربارۀ چگونگی «ظهور امر بدیع» توسط میرزا حسینعلی نوری بهاءالله در استمرار دعوت بابیان بهدلیل اتفاقات تلخ و حوادثی غیرقابل توجیه، سبعانه و شرمآور که در بغداد، ادرنه و عکا روی داد نه تنها قابل اشاره نبود، بلکه در صورت انتشار اندیشۀ بهائیگری را با بحران و خطرات تازهای روبرو میکرد.
قضاوت در رابطه با پدیدۀ بابیگرایی و سپس بهائیگری در ایران بهدلیل کمتوجهی به این سلسله از نکات چندان قابل استناد نیست. جنبههای انعکاسیافته آن تا کنون همچون: ارتداد، مبارزهای برای کسب حقوق اجتماعی و یا خیزشی در زمینۀ اصلاح باورها و سنتهای رایج، توطئۀ هدایتشدۀ بیگانگان، سرکوبگری وحشیانۀ معترضان، دفاع و مبارزه معتقدان و دهها نمونه دیگر تصاویری است که نمیتوان صرفاً آنها را مبنای داوری در زمینۀ واقعیت آنچه رخ داد، برشمرد. درکی عمیق و مبتنی بر جزئیات عینی از آنچه اتفاق افتاده ــ نه آنچه گزارش شده ــ ایجاب میکند مطالعات و پژوهشهای مکمل در این موضوع مورد اهتمام افزونتری واقع گردد.