لیلا سامانی
نقاشی و ادبیات از ظریفترین و مرغوبترین آفریدههای ذهنی بشرند که همواره با هم در تعامل بودهاند. توصیف مناظر، شرح صحنهی رویدادهای داستانی و تجسم چهرهی شخصیتهای ادبی همانقدر وامدار نقاشیست که روح بخشیدن به یک نقاشی و تنیدن روایتی داستانی در پس یک تابلو، متاثر از ادبیات. با پرسهای کوتاه در دنیای ادبیات میتوان نمونههای بسیاری از این در همتنیدگی کهن سراغ کرد. داستانهایی که از تاثیر و تاثر ژرف این دو حیطه بر یکدیگر قصه میکنند. چند نمونه از این داستانها را برای شما انتخاب کرده ایم:
این کتاب یکی از آثار مشهور ادبی و یکی از دلایل شهرت جهانی اسکار وایلد است. این رمان ترسناک تخیلی روایتگر داستان مرد جوان و خوشسیمایی به نام «دوریان گری» است که سوژهی تابلوی دوست نقاشش «باسیل هاوارد» قرار میگیرد .
روح دوریان گری اما با این پرتره پیوند می خورد؛ به شکلی که اثر گذر عمر و ردپای بدسگالیها تنها در تصویر او در تابلوی نقاشی نمود پیدا میکند و در عوض چهرهی حقیقیاش زیبا و شاداب باقی می ماند.
دوریان گری تحت تاثیر جهان بینی «لرد هنری» بر این باور است که زیبایی، جوانی و لذت تنها ارزشهای زندگی اند و باید آنها را به هر قیمتی حفظ کرد.
بر این اساس او رفته رفته بدل به صورتکی زیبا و آراسته با جوانی ابدی میشود، حالآنکه سیمای او در بوم نقاشی به خاطر گذر زمان و پلیدکاریهایش روز به روز کریهتر و پیرتر میشود.
داستان سر آخر با تصویری تکاندهنده پایان میگیرد و ذهن خواننده را با عمیق ترین مفاهیم زیباییشناسی و فلسفی درگیر میکند.
۲- ماه و شش پشیز اثر ویلیام سامرست موام (۱۹۱۹)
سامرست موام در این کتاب با اقتباس از زندگی پر فراز و نشیب «پل گوگن» نقاش شهیر و تمدنگریز فرانسوی، روایتی داستانی و خیالانگیز از زندگی یک نقاش تنگدست و شیفتهی نقاشی ارائه میدهد.
هنرمندی که تاب تحمل شهر و دغدغههای بی آخرش را ندارد و به خانواده، پول، موقعیت اجتماعی و سلامت تن خودش هم بی توجه است، از همین رو دل از جامعهی متمدن اروپا میبرد و رهسپار تاهیتی میشود تا در بکارت و بدویت این جزیره غرق شود.
«برخی اوقات یک فرد به محلی می رسد که به نحوی اسرار آمیز احساس می کند بدان تعلق دارد . احساس می کند که وطن او همانجا است و میان صحنه هایی که هرگز ندیده و مردمی که هرگز نشناخته است اقامت می کند چنانکه گویی از هنگام تولد با آنها آشنا بوده است. در آن محل است که عاقبت می آساید .» (ترجمه فارسی به قلم: پرویز داریوش)
۳- به سوی فانوس دریایی اثر ویرجینیا وولف ( ۱۹۲۷)
در یک تابستان گرم، خانوادهی رمزی پذیرای مهمانان مختلفیست. در میان این مهمانها «لی لی بریسکو» ی نقاش، کشیدن پرترهی خانم رمزی را آغاز میکند، زنی که توجه و ستایش همهی مهمانها را بر انگیختهاست.
ده سال بعد، پس از مرگ خانم رمزی و زمانی که خانوادهی رمزی از هم پاشیده شده، مهمانها دوباره به خانهی قدیمی بر می گردند لی لی بریسکو که اکنون به کشف و «شهود» کامل رسیده نقاشیاش از چهرهی خانم رمزی را تکمیل میکند و یادآوری برای سفر خانواده به فانوس دریایی میشود.
به سوی فانوس دریایی اثریست دربارهی ماهیت جاودانهی هنر. رمان در یکی از بدیع ترین شیوههای روایی سکان روایت را به دست یکایک شخصیتها میدهد تا از «پنجره» ی نگاهشان خود را ترسیم کنند. توصیفاتی که با نقاشی شانه میساید و ترکیبی از قصه و تصویر به دست میدهد.
«لی لی انگار که چیزی در آنجا به یادش آورده باشد، به سرعت رو به بوم نمود. آنک – نقاشیاش. آری، با تمام سبزها و آبیهایش و خطهایی که به قصد راه بردن به چیزی بالا و کنارش کشیده شدهبود. اندیشید: به دیوار اتاقهای زیر شیروانی آویزانش می کنند، از بین می رود. قلم مویش را از نو به دست گرفت و از خود پرسید: مگر چه اهمیتی دارد؟ به پلهها نگاه کرد، خالی بود. به بوم نگاه کرد؛ تار بود. با شوری ناگهانی گویی که لحظهای آن را به روشنی میدید، خطی در وسط کشید، به انجام رسید؛ تمام شد. و در همان حال که در نهایت خستگی قلممویش را بر زمین میگذاشت، اندیشید: آره، به شهود دست یافتم.» (ترجمه فارسی به قلم: صالح حسینی)
« من هیچ قاتلی را به یاد نمیآورم که شبیه او باشد» – اینها جملاتیست که «آلن گرنت» کارآگاه پلیس و قهرمان داستان دختر زمان به زبان میآورد، آن هم زمانی که به خاطر عمل جراحی ناشی از تصادف در بیمارستان بستریست و با دیدن یک پرتره تمامی ذهنش مشغول میشود.
او که در زمینهی تشخیص چهره مهارتش زبانزد است به جست وجوی صاحب نقاشی بر می آید و در می یابد که صاحب این پرتره «ریچارد سوم» است.
گرنت که به زندگی او علاقهمند شده درصدد بر می آید تا دربارهی زندگی این شاه تحقیق کند و پرده از اسرار زندگی او بردارد.
ژوزفین تی این کتاب را با الهام از نمایشنامهی «ریچارد سوم» اثر ویلیام شکسپیر نوشتهاست، با این تفاوت که تصویر شکسپیر از این پادشاه بریتانیایی قرن پانزدهم را غلط میانگارد و بچهکشی او را منکر میشود.
۵- نام من، سرخ اثر اورهان پاموک ( ۱۹۹۸)
این رمان بر اساس تابلوی مشهوری با همین نام اثر یوهانس ورمر نقاش برجستهی هلندی نوشته شده است. تابلویی که رمز و راز نهفته در آن هنوز و پس از گذشت چهار قرن مستور باقی مانده است.
تریسی شوالیه در این کتاب، دختر سوژهی این تابلو را به عنوان قهرمان اصلی داستانش بر گزیده و کوشیدهاست روایتی از زندگی شخصی و اجتماعی ورمر به دست دهد. او بر اساس یکی از گمانههای موجود دخترک را خدمتکار خانهی ورمر پنداشته و به جهان نقاش چیرهدست هلندی رخنه کردهاست.
به این ترتیب دخترک از دل تابلو بیرون میآید، لبهای نیمه باز اسرار آمیزش را می گشاید و راوی قصهای میشود سرشار از رنگ و نقش و آمیخته با عشق و رویا:
«حالا که فرصتی یافته بودم اتاق را از زیر نظر گذراندم. اتاقی مربع و بزرگ بود، اما نه به بزرگی سالن طبقه ی پایین،با پنجره های باز، روشن و با روح می نمود . دیوارهای دوغاب زده و زمینی که با سنگ مرمر سفید و خاکستری و کاشیهای تیره تر به طرح صلیبهای چهار گوش فرش شده بود. ردیفی از کاشی های دلفت با طرح کوپید، رب النوع عشق، در قسمت زیرین دیوار نصب شده بود تا دیوارهای سفید را از لکه های جارو و زمین شویی محافظت کند ….» (ترجمه فارسی به قلم: طاهره صدیقیان)
کتاب سهره سومین رمان دونا تارت است و توانسته جایزهی پولیتزر را برای این نویسنده به ارمغان آورد.
این کتاب داستان زندگی تئو دکر پسربچهی سیزده سالهی آمریکاییست. مادر او در موزهی متروپولیتن نیویورک نقاشی مورد علاقهاش را نشان پسرک میدهد و تنها چند دقیقه بعد انفجاری رخ می دهد. مادر جان میسپارد و پسرک به طرز معجزه آسایی جان به در میبرد.
این انفجار دنیای تئو را بر هم می ریزد و او را منزوی و سرخورده میکند. او تنها یک راه برای رفع پریشان حالی و کاستن دلتنگی برای مادرش دارد، پیدا کردن آن نقاشی فریبندهی اسرار آمیز: سهره اثر کارل فابریتیوس.
کارل فابریتیوس در این نقاشی گرم و زنده، پرهای سهره را زیبا و آزاد مثل یک امپرسیونیست نقاشی کرده، با این حال حس غمگینی در مورد این نقاشی وجود دارد. پرنده نقاشی او در عین زیبایی تنها و آسیب پذیر است.
*با اندک ویرایش و جابجایی کتابها تا ترتیب تاریخی پیدا کند. – راهک