بابک احمدی: از فکر پسامدرن هم درک ارتجاعی می توان داشت

سیدمحمد یارندی

ایسکانیوز

ارزیابی نقادانه فعالیت روشنفکران و اهل فرهنگ، یکی از نیازهای اساسی فضای فکری ماست. ارزیابی که در نتیجه آن میتوان نقاط ضعف را روشن و نکات برجسته را بازشناخت.  با این وجود، مواجه نقادانه و  به دور از ستیزه‌جویی با کار روشنفکران کمیاب است.
بابک احمدی یکی از پرمخاطب‌ترین روشنفکران روزگار ماست. علاوه بر این، آثار او در معرفی بسیاری اندیشه‌ها پیشگام بوده است. در این مصاحبه کوشیده‌ایم به اختصار مرور کلی و انتقادی بر آثار او داشته باشیم. بابک احمدی هم از سر لطف به پرسشهای ما به صورت کتبی پاسخ گفت.

 

احمدی

 

سید محمد یارندی: نقطه آغاز در ارزیابی فعالیتهای فکری شما، شاید تعیین جایگاه این فعالیت‌ها است. در تعریف شما از کار روشنفکری، سه خصیصه نقش محوری دارند: ۱. کار روشنفکری در جهت گسترش گفتمانی خاص است. ۲. نِسَب گفتمان مورد نظر خود با دیگر گفتمانها روشن می‌سازد ۳. به نقش آن گفتمان در ساخت قدرت اجتماعی توجه دارد. با توجه به این تعریف، کدام آثار شما مصداقی از کار روشنفکرانه است؟

بسیار دشوارست که نویسنده‌ای درباره آثار خودش داوری کند. به ویژه برای کسی که همواره با این نظریه‌ی نسبتا جدید در مباحث ادبی همراه بوده مه معنای اثر را نمیتوان با نیت و مقصود پدید‌آوردنده‌اش شناخت.

با این وجود، از آنجا که من در کتاب کار روشن‌فکری معیاری در تعریف کار روشنفکری ارائه کرده‌ام و سه مشخصه‌ی اصلی را هم ذکر کرده‌ام،‌شاید بتوان بر پایه مشخصه اول و مفتاح آن تعرف گفت خود آن کتاب و شاید کتاب دیگری با عنوان ، کتاب تردید،  دو اثری باشند که تاحدودی دامنه عملکرد گفتمانی را گسترش داده‌اند. امیدوارم چنین باشد. نوشتم «شاید» چون دور از هر فروتنی ادعایی یا دروغین اطمینان ندارم موفق شده باشم.

آثار فیلسوفان سیاسی، همچون رالز و دورکین دارای تقریبا هر سه خصیصه ذکر شده در تعریف شما از کار روشنفکری هستند. اما در میان آثار آکادمیک رده بندی می‌شوند و نه روشنفکرانه. چراکه دایره مخاطبان آنها محدود به دانشگاهیان است و دغدغه عام فهمی ندارد. در مقابل، روشنفکران دایره گسترده‌تری از مردم را مخاطب قرار می‌دهند.‌ رفت‌ و آمد میان این دو حیطه آسان نیست. استفاده از زبان تخصصی در حیطه عمومی موجب سردرگمی مخاطب است. زبان آثار شما را چطور باید ارزیابی کرد؟ در حیطه کار روشنفکرانه است یا آکادمیک؟

من اطمینان ندارم دوگانه‌ای که شما از آن یاد می‌کنید یعنی تقابل کار روشنفکری و کار آکادمیک، با همین دقت و روشنی که مرزی میان آنها ترسیم کرده‌اید درست باشد. خوانندگان فراوانی بر این باورند که ادبیات چیست؟ ژان پل سارتر اثری روشنفکرانه است. اما قبول کنید که کتاب دشواری است و فهم آن برخلاف آن چه نخست به نظرها می‌آید هیچ آسان نیست. چنین است واژه‌ها و چیزهای  فوکو و میتوان ده‌ها مثال دیگر هم آورد. برعکس، کتاب‌های فلسفی دانشگاهی‌ای میتوان یافت که به زبان ساده و (با هدف همه فهم بودن) نوشته شده‌اند. مقصودم «کتابهای راهنما» نیست، بل متون اصیل و راه‌گشاست. برخی آثار من بیشتر به کار «خوانند معمولی» می‌آیند، چونحقیقت و زیبایی، برخی هم به زبانی دشوار نوشته شده‌اند و مخاطب آنها «خاص» بوده‌اند، مثل معمای مدرنیته و رساله تاریخ.

دلمشغولی دیگری که درباره آثار شما مطرح است، همین نسبت آنها با واقعیات اجتماعی است که این آثار در آن تولید می‌شوند. این نقد بر آثار شما وارد شده که ایده‌هایی را طرح می‌کنند که زمینه فکری آن برای مخاطب ایرانی روشن نیست. شما در پاسخ با توجه به آثار متفکرانی چون فوکو، بر گسست در تاریخ اندیشه تاکید بسیار می‌کنید. اما گسست‌های موجود در تاریخ اندیشه یک گسست معرفتی در تاریخ شکل گیری این ایده‌هاست. آیا نفس وجود این گسست به این معنی است که در معرفی ایده‌ها نیز میتوان از هر نقطه‌ای در تاریخ آغاز کرد؟ کانتکست فهم و درک مخاطب چه می شود؟

اگر نظر باشلار و فوکو درباره «گسست شناخت‌شناسانه» درست باشد، شامل معرفی ایده‌ها هم می‌شود. واژه‌ها و چیزها، کتاب مشهور فکو از جمله به حدف توضیح ایده‌ها و تاریخ ایده‌ها نوشته شده است. اما از راهی خلاف مسیر مرسوم و رایج در نگارش و تدریس ایده‌ها می‌رود.

من هرگز دانایی مخاطب را دست‌کم نمی‌گیرم. خواننده آرمانی من کسی است که کتابهای مرا جز «تلنگری به تیله‌ی اندیشه‌ها» نداند. یعنی کتابهای مرا آغاز بداند و نه پایان، خودش به پژوهش و مهمتر به تفکر مستقل در باب مسائل مطرح شده بپردازد.
جدا از این، شما به تجربه سه دهه نویسندگی من توجه کنید. با اینکه در در کتابهایم عمدتا مباحث تازه‌ای (در گستره فرهنگ مدرن و پسا مردن غربی) مطرح شده‌اند، واکنش خوانندگان حتی بیش از حد انتظار خودم مثبت بوده است. نمی‌شود گفت که کتاب ساختار و تاویل متن که بارها تجدید چاپ شده، دور از زمینه فکری و معرفتی خواننده فارسی زبان بوده است. شاید استقبال از آن از جمله به دلیل نزدیکی مطالب و شیوه بیان به میانگین فهم مخاطب بوده است.

نکته دیگری که در باب نقش اجتماعی آثار شما پراهمیت است، زاویه آنها با تفکر روشنگری است. ایده روشنگری پتانسیل چشمگیری برای نقد وضع موجود جامعه ما فراهم می‌کند. اما نقد تفکر مدرن و ایده‌هایی که در آثار شما طرح شده‌اند، به ظاهر فاقد چنین پتانسیلی هستند. حتی پاره‌ای از افراد با تفکراتی به وضوح ارتجاعی از افکار ضد مدرن بهره می‌برند.  آیا آثار شما در مجموع به چنین نقشی بالقوه ارتجاعی توجه دارند؟

من در توانایی ایده‌های مطرح شده در آثار روشنگران سده هجدهم در نقد وضع موجود (نع فقط در ایران بل در کشورهای پیشرفته‌ی صنعتی) تردید ندارم. اما تاریخ و تاریخ اندیشه‌ها در قرن هجدهم متوقف نشده‌اند. روشنگران برندگی سلاح نقد را به نسل‌های پس از خود آموزش داده‌اند. واضح است که این صلاح میتواند درباره آثار آنان و ایده‌هایی که مطرح کرده‌اند نیز به کار آید. از قول کانت بگویم کخ دیگر هیچ چیز چندان مقدس نیست که نتوان به آن گفت : veto (من نمی‌پذیرم، من رد می‌کنم).

میتوان از اندیشه‌های پسامدرن تفسیری محافظه‌کارانه و ارتجاعی ارائه داد. این درست است. اما از ایده‌های روشنگری نیز میتوان تفسیرهای ناجور کرد. آیا شما واقعا فکر می‌کنید آثاری چون دیالکتیک روشنگری آدورنو و هورکهایمر و آنتی ادیپ ژیل دلوز کمتر ازروح‌القوانین مونتسکیو به کار می‌آیند؟ ما یعنی کسانی که زندگی را به شکل موجود نمی‌پسندیم و می‌خواهیم به قول دلوز «جور دیگری زندگی کنیم».

شاید یکی از اصیلترین آثار قلمی شما، «چهار گزارش از تذکره» است. در این اثر ما با یک بازخوانی اندیشمندانه سنت مواجه هستیم. کار روشنفکرانه در ارتباط با سنت چه شرایط و مقتضیاتی را داراست؟

من از اینکه شما نوشته‌اید چهار گزارش از تذکره الاولیاء عطار بازخوانی اندیشمندانه سنت است، خوشحالم. از اینکه خواننده دانایی کار مرا از این چشم‌انداز پذیرفته است، شادم.

این کتاب در آثار من وضعیت یکه‌ای دارد. متوجه یک شاهکار ادبی و عرفانی در گستره زبان فارسی است. من شیفته نثر عطار و روش بیان او هستم و تذکره الاولیاء یکی از عزیزترین کتابهای زندگی من است، از حدود پانزده سالگی تا امروز. در چهار گزارش به نقد گفتمان عرفانی و پراتیک عرفان چنان که در مهمترین آثار در این زمینه آمده پرداختم. شرایط و مقتضیات این نقادی در متن کتاب جای گرفته است (دست کم امیدوارم) و بنابراین توضیح روش‌شناسانه چیزی به اصل کار نمی‌افزاید.
بگذارید نکته‌ای را بگویم که تا به حال درباره آن ننوشته‌ام. نخست قرار بود نشر مرکز (که ناشر تقریبا همه کتابهای من و مدیر آن آقای رمضانی یکی از نزدیکترین دوستان من است)، مجموعه‌ای منتشر کند که نویسندگان مختلف هر یک کتابی از شاهکارهای ادبیات کلاسیک را برگزبنند و معرفی کنند. آثار مرجع و بزرگی چون  تاریخ بیهقی، گلستان سعدی، شاهنامه فردوسی و غیره. من تذکره الاولیاء را برگزیدم. دوستان دیگر به هر دلیل نتوانستند کارشان را پیش ببرند و یکی از آنها، زنده یاد مهدی سحابی، دپست نازنین و بزرگوارم، کتابش درباره‌یگلستان را آغاز کرده بود که مرگ رسید. مهدی رفت و داغ او بر دل ما و دوستانش باقی است.

در تاریخ روشنفکری مدرن ایران، مواجهه با سنت (به معنی شناخت انتقادی آن) پر سابقه است. چنانکه خود شما نیز در کتاب کار روشنفکری اشاره کرده اید روشن ساختن نسبت یک فعالیت فکری با فعالیتهای مشابه، خود کاری اندیشمندانه است. نسبت کار شما با نوشته‌های دیگر روشنفکران ایرانی در این زمینه چیست؟ تفاوت میان مواجهه اندیشمند دیندار با سنت و مواجهه اندیشمند سکولار با سنت در چیست؟

ما نویسندگان در خلوت و تنهایی کار می‌کنیم. در اتاقی در بسته ساعتهایی از روز و شب، فارغ از جنجال زندگی بیرون، می‌نویسیم. به این بیان نوشتن «بیان تنهایی» یا به زبان اکتاویو پاز «هزارتوی تنهایی» می‌نماید. اما آنچه می‌نماید و آنچه می‌نویسم رها از تجربه‌های زندگی اجتماعی نیست و راهش را هم در مدار زندگی اجتماعی می‌یابد.

اکنون یعنی لحظه‌ای که می‌نویسیم به یک معنا گذشته است. چون نوشتار به زندگی و تجربه‌های جمعی گره خورده است و به یک معنا آینده است چون باقی می‌ماند. حتی اگر عمرش کوتاه باشد.
من به عنوان نویسنده می‌دانم موفق نخواهم شد اگر دیگران ننویسند دایره نوشته‌های هرکس با کارهای دیگران وسعت می‌یابد. وقتی عقاید مطرح می‌شوند (یعنی شناخته و نقد می‌شوند) که دیگران نیز درباره آن عقاید بنویسند. من وقتی موفق می‌شوم که به اصطلاح «دست زیاد شود». وقتی همکار، همفکر و مهم‌تر از همه ناقد داشته باشم.
درباره نکته دوم در پرسش شما کوتاه بگویم: باور مسئله‌ساز نیست، اما «ایمان مطلق» یا «باور کورکورانه» راه نقادی را می‌بندد.

نکته دیگری که در ارتباط با آثار شما طرح شده، کثرت ارجاع و نقل ‌قول از اندیشمندان دیگر است. منابع و کتابنامه آثار شما نشان دهنده پشتوانه چشمگیر مطالعاتی است. اما بازتاب این پشتوانه به صورت نقل قول موجب دیرهضمی آثار شما شده است. به گونه‌ای که با خواندن این آثار، مخاطب دچار نوعی سردرگرمی می‌شود. شاید در این مورد تا حدودی اغراق هم شده باشد، اما در هر صورت هر نقدی بهره‌ای از حقیقت هم دارد. پاسخ شما به چنین نقدی چیست؟

راستش را بخواهید، در جریان مکالمه با خوانندگان آثارم (بیشتر دانشجویان) تا کنون کسی به من انتقاد نکرده که کثرت منابع، ارجاع‌ها و واگویه‌ها در کتابها و مقاله‌هایم مشکل‌ساز است. به نثر دشوار ایراد گرفته‌اند، به شیوه ارائه برخی مطالب هم انتقاد کرده‌اند، اما کسی گله و شکوه‌ای از کثرت منابع و واگویه‌ها نکرده است.به نظر می‌رسد شما با چنین انتقادی با کارهای من روبرو بوده‌اید. تا جایی که نوشته‌اید «شاید در این مورد تا حدودی اغراق هم شده باشد».

به گمان من ارائه منابع دال بر درست‌کاری مولف است. ادای دین به شخص یا اشخاصی است که پیشتر بحث را گسترش داده‌اند (یا مطرح کرده‌اند). راهنمایی به خوانندگان است تا بحث را از زبان دیگری بشنوید. راهنمایی به پژوهشگران است، اگر در این زمینه فعالیت فکری دارند و شاید با منابع خاصی آشنا نباشند. در این مورد تفریط نابخشودنی است، افراط را می‌شود بخشید.

ممنونم که کار مرا و کتابهای و نوشته‌هایم را در خور بررسی نقادانه دانسته‌اید.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته