متلک های نو؛ قصاب ادبیات: ناشران بی‌صلاحیت!

رحمان چوپانی

در تاریخ ادبیات فارسی، طنز پردازی پیشینه‌ای دیرینه دارد. شاید اشتهای سیری‌ناپذیر طنز منثور و منظوم ما، بیش از همه با عبید زاکانی تحریک بشود، پس از آن «چرند و پرند دهخدا»، و «التفاصیل فریدون توللی» و «الاراجیف مهدی سهیلی». این روزها طنز منظوم بر طنز منثور پیشی گرفته است یا شاید باید گفت در بازار انتشار، آثار منظومِ طنز، اقبال بیش‌تری نسبت به آثار منثور نظم  دارند.

لغت‌نامه‌ها، «متلک…» را «سخنی که از روی شوخی و طعنه به کسی گفته می شود»، معنا کرده‌اند؛ گونه‌ای از طنز رایج و محاوره‌ای‌، که خاستگاه آن را می‌بایست در ادبیات فلکلوریک یا به روایتی ادبیات کوچه جست‌وجو کرد و این که این‌گونه از طنز در دوره‌های گوناگون تاریخ سیاسی، اجتماعی و ادبی چه سرنوشتی را پشت سر گذاشته، مجال دیگری می‌خواهد. آن چه مسلم است، گزین گفته‌های مریم رئیس‌دانا در کتاب «متلک پتلک» که نشر آمازون در کالیفرنیا در ۲۰۱۵ میلادی منتشر کرده در جرگه‌ی طنز منثور ادبیات ما گنجانده می‌شود.

مریم رییس‌دانا، نویسنده و مترجمی‌ست که در عرصه نقد و داستان و شعر کار و تالیف و ترجمه کرده است و توجه خاصی به صادق هدایت دارد. تا پیش از این، مجموعه داستان عبور در سال ۸۲، نوشته‌های فراموش شده‌ی صادق هدایت در سال ۷۶، صادق هدایت در بوته‌ی نقد و نظر در سال ۷۷ ،ارزیابی آثار و آرای صادق هدایت در سال ۷۶ و ترجمه شعر های ژاک پره‌ور از زبان فرانسه به فارسی در سال ۸۷ در ایران منتشر کرده است.

رییس دانا سالیانی است که از کشور زادگاهش مهاجرت کرده است، و با این حساب انتشار «متلک پتلک» را می‌بایست در زمره ی آثار ادبیات مهاجرت به حساب آورد. «متلک پتلک» نگاه طنزآلود نویسنده است با زبانی تلخ و زخم‌زننده و گاه  عریان پیرامون تولد و مرگ،  فلسفه و تاریخ، سیاست و هنر و … مفاهیمی که از نگاه طنزآلود و زبان گزنده‌ی رییس‌دانا در امان نمانده‌اند و عنوان‌هایی از این قبیل دارند:

نسل‌ها و کلاس‌ها

از کوتوله‌هاى ادبى تا آمریکاى جهان‌خوار

انقلاب‌ها، بن‌بست تمدن، خط قدرت

اسلاحات / اصلاحات، بودن یا نبودن، مارکس، انگلس، انگلیس و هایزنبرگ

سالارها، احترام هیتلر به زنان، پاپ و میکل‌آنژ

زن اسیرى، یک شعر سرخ و سیا، بزرگتر از دوست داشتن

Season of love, the masques

جلسه‌ى معارفه، سوءِ تفاهم، تکرارْ پایان ، روزها و دیوارها،

کاخ تنهایى، شهر شیزوفرنی‌ها

خردک امیدى هست هنوز، یک صبحانه ى کامل

بابا زرتشت، اتاقِ جهان

زیباترین‌شان، تولیدمثل، ضرورت زن و مرد بودن

فرزند، دشک

مرد نکونام نمیرد هرگز؟

نیوتن و میرشکاک و بودا و کنت ساندویچ وعلى دایى

آتش مقدس داگ‌ویل، حبس ابد در کافی شاپ

کارمان تمام است، مومنان، سؤال ابدى

خسیس، شرح حال یک مریض در وقت مرگ،

سنگى بر گورى، بازگشت مسیح

شاید باید گفت؛ مریم رئیس‌دانا در این کتاب، ادبیات کوچه و بازار را روایت نمی‌کند بلکه کوچه و بازارِ ادبیات را روایت می‌کند یا حتا متلک‌پرانی می‌کند. او شماری از رخدادها، سیاست‌ها، بدعت‌ها، کج‌بینی‌ها، کج‌فهمی‌ها، تبعیض‌ها، قضاوت‌ها و … که در جای‌جای تاریخ می‌توان به دست آورد و تاثیر مخرب آن را تا به امروز دید، گردآوری کرده و با طنزی تلخ و شیرین و اغلب گزنده، گزین گفته‌ای درباره‌اش نوشته است.

به متلک چهارم این کتاب که واژگونیِ مفاهیم در روزگار معاصر را به خواننده گوش‌زد می‌کند، توجه کنید:

کلمه و ترکیبات تازه،

بخش نخست

کشورهاى درحال توسعه = کشورهاى درمانده در توسعه

پررو = کسى که چند رو دارد و زیر ندارد

زخم روحى = گیر کردن خوشى در گلو

پارکینگ = تهران

قربانى = گذشتن از سنت به مدرنیته

ترس = گرسنگى

ترسناک‌تر از گرسنگى = ترس

و  یا متلک ششم که همین رفتار را در واژگونی مفاهیمِ واژه های آشنا و پر مصرف به ما نشان می‌دهد:

کلمه –یک

نفت – حراج

خاک – فروش

آب – هرز

طلا، آهن، اورانیوم-  فروش

سنگ، زن – فروش

خون-  جارى

زندگى-  حرام

مرگ – حلال

انقلاب – تاریخ

انقلاب ـ تکرار

ایستگاه – انقلاب.

یا متلک دهم که ادبیات و ادبیات‌چی را با قاعده‌های ریاضیات به مسخره می‌گیرد و سرتا پای کاسب کاری‌های ادبی را به باد متلک‌پرانی:

کلاس ریاضىِ یک

تقسیمِ ادبیات

دنیا تقسیمات کم ندارد:

تقسیمات ارضى، تقسیمات ارزى.

تقسیمات ادبی، بی‌ادبی.

و اما تقسیمات ادبیات:

مدیر ادبیات: سازمان‌ها.

کارمند ادبیات: آن‌ها که شغل دارند در روزنامه و مجله.

مجرى ادبیات: دستوربگیران، سفارش‌نویسان.

سرمایه‌دار ادبیات:جاى بحث دارد.

سرمایه‌گذار ادبیات:جاى بحث دارد.

کاشف ادبیات: اولین نویسنده‌ها و شاعران، بنا به روایتی انسان‌های نئوندرتال.

کاشف در ادبیات: آنان که فلک را سقف می‌شکافند و طرحى نو در می‌اندازند.

طفیلى ادبیات: مرده‌خواران، کتاب‌سازان.

قصاب ادبیات: ناشران بی‌صلاحیت، صاحب سرمایه و سانسورچی‌ها.

دزدان ادبیات: کپى‌کاران.

بازیگران ادبیات: آنان که درواقع همانا قهوه‌چى، قاچاقچى، خان و قاتل‌ند.

کارگران ادبیات: پژوهش‌گران، محققان.

فقراى ادبیات: همانا نویسندگان.

نویسنده گاه با متلک؛ نشتری بر زخم‌های دیرین روزگار ما می‌زند، زخم‌های به جا مانده از کوتاه‌نگری و تعصب، همچون گزین گفته‌ای که در متلک چهاردهم کتاب با عنوان «داس و یاس» آورده:

داس و یاس

در جامعه عقب‌افتاده

همه یاس‌ها باید هم‌قد و هم‌اندازه باشند

والاّ با داس‌های حسادت کوتاه می‌شوند.

و گاه حقیقت فراموش شده‌ای را گوش‌زد می‌کند. حقیقتی که هست، حضور دارد و حتا تکرار آن از پستوی فراموشی بیرونش نمی‌کشد، مانند گزین گفته‌ی «مرگ و نویسنده» در متلک پانزدهم:

چرا کسى کتاب نمی خوانَد؟

واژه‌هاى دستمالى‌شده!

چه وقت کتاب می‌میرد؟

تجدید چاپ نشود!

نویسنده چه وقت می‌میرد؟

کتابش خوانده نشود!؟

یا متلک شانزدهم که نگاهی ظریف‌تر و رندانه‌تر به مقوله‌ی ادبیات و کتاب دارد:

بقالى ادبیات

او هنر می‌فروشد

هنرمند نیست

ادب می‌فروشد

ادیب نیست

کتاب می‌سازد با نام این و آن

هی می‌سازد هی می‌فروشد

بساز بفروش کتاب

معروف است.

گدایى در لباس نویسنده

زالوى فرهنگى

چاپچی شعر و داستان دیگران است

به ازاى دستمزدى از شرف‌شان.

فروتن نیست

تواضع می‌فروشد

بهار نیست

باغ می‌فروشد

رییس‌دانا در متلک پرانی‌های این کتاب در برابر مهاجرت هم کوتاه نیامده، او در متلک هژدهم از کتاب، مهاجرت را خطری برای فروپاشی یک کشور می‌داند:

نقشه جغرافیایى جهان تغییر مى‌کند

ـ چه خبر؟

ـ از کجا؟

ـ از دنیا!

ـ قرار است ایران از روى نقشه جغرافیا حذف شود.

ـ چه طور؟ بمب اتم؟ آمریکا، اسراییل!

ـ ساده‌تر از این حرف‌ها.

ـ انقلاب؟

ـ ساده‌تر.

ـ اصلاحات؟

ـ ساده‌تر.

ـ مهاجرت؟

ـ اووم.

«متلک پتلک»، اگرچه از حیث حوزه‌ی پردازش در مسیر طنز منثور حرکت کرده، اما نوع نگاه نویسنده‌‌ی آن و بافتاری که برای هر  موضوع در نظر گرفته، و شکلی که برای روایت متلک‌ها برگزیده، گامی نو و تازه از راه رسیده در قالب طنز منثور است. نگاه نهفته در کالبد متلک‌های رییس‌دانا؛ نگاهی رنج‌دیده، زخم‌خورده و حتا نوستالژیک است، نگاهی که بیش از هر چیز به خواننده یادآوری می‌کند که نویسنده با این که سال‌هاست دور از وطن زندگی می‌کند، اما دغدغه‌های وطنی را از یاد نبرده است. دغدغه‌هایی که با بغضی که از سوی نویسنده  بر متلک صد و هفدهم آوار شده، با گوشت و پوست و استخوان خواننده لمس می‌شود.

متلک صد و هفدهم

سنگى بر گورى

این جا کسى آرمیده است که هیچ چیز نشد.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته