کات تا کات، از تدوین تا ترجمه: بررسیهای اشتباهات فاحش و حذفیات ترجمههای پیمان خاکسار.
متن زیر بررسیایست که با مهرداد رحیمی در مورد دو کتاب از ترجمههای پیمان خاکسار (از نشر چشمه) انجام دادهایم. کتاب اول عامهپسند نوشتهی چارلز بوکوفسکی و کتاب دوم جزء از کل نوشتهی استیو تولتز. بدون هیچ توضیح اضافهای میرویم سراغ اشتباهات کتاب اول یعنی عامهپسند:
۱- «زندگی عجیب است، مگر نه؟ آنها همیشه مرا آخرین نفر برای تیم بیسبال یارکشی میکردند. چون فقط من بودم که آن عوضیها را آنهمه راه تا دنور با ماشین میبردم. راسوهای حسود!» صفحهی ۱۶
Life’s strange, isn’t it? They always chose me last on the baseball team because they knew I could drive that son-of-a-bitch out there, all the way to Denver. Jealous chipmunks, that’s what they were!
گویا فعل drive شده پاشنهآشیل مترجمهای فارسی. اینجا drive اصلاً ربطی به رانندگی و کسی را با ماشین جایی بردن ندارد و اشاره دارد به ضربه زدن به توپ. جملهی ترجمه شده کاملاً بیمعنیست و معلوم نیست چرا ویراستار هم متوجه این موضوع نشده. به صورت کلی جمله این معنی را میدهد: زندگی چیز عجیبیست، همیشه توی بیسبال مرا آخر از همه میکشیدند چون ضربههای من خیلی قوی بود و آنها به من حسودیشان میشد. اگر جمله را با ساختار انگلیسیش به فارسی برگردانیم میشود: زندگی عجیب است، مگر نه؟ آنها همیشه مرا در بیسبال آخرین نفر یارکشی میکردند، چون میدانستند میتوانم جوری به آن توپ مزخرف ضربه بزنم که برود تا دنور. موشهای حسود.
۲- «باران که قبلاً نمنم میبارید حالا شدید شده بود و من که شکمم رو به آسمان بود داشتم به صدای باران گوش میکردم.» صفحهی ۱۶۴
The light rain had become a hard rain and I sat there listening to it belt against the roof.
و اما شاهکار ترجمهی کتاب عامهپسند. این ترجمه دانش مترجم از گرامر انگلیسی را با تردید جدی مواجه میکند. جملهی شکمم رو به آسمان بود حاصل همین دانش گرامریست. اولاً در این جمله belt به صورت فعل یعنی ضربه زدن باران به پشت بام به کار رفته ولی در ترجمه نه تنها به صورت اسم ترجمه شده، بلکه مترجم آنرا به معنای شکم(کمربند؟) در نظر گرفته. به علاوه مترجم ظاهراً تفاوت roof و ceiling را هم نمیدانسته، چون منطقاً غیرممکن است کسی توی اتاق خوابیده باشد و در عین حال شکمش رو به roof(پشتبام) باشد. بگذریم که مترجم همان را هم آسمان ترجمه کرده گوییکه سقف خانه سوراخ است و اما ترجمهی این بخش: باران که قبلاً نمنم میبارید حالا شدید شده بود و من آنجا نشسته بودم و به صدای بارانی که با شدت به پشتبام میخورد گوش میدادم.
۳- «راه افتادم و سرعتم را از شصت بالاتر نبردم. فکر کردم، سیندی! واقعاً باید تاوان پس بدی! بعد رفتم طرف دوربرگردان بزرگراه هاربر و با سرعت صد و ده به سمت جنوب رفتم. اصلاً نمیدانستم دارم کجا میروم.» صفحهی ۴۳
I pulled into traffic, then kept it at 60. Cindy, I thought, you’re really going to pay now! I’m going to nail your ass like it has never been nailed! Then I got to the Harbor Freeway turnoff, took 110 south and just drove along, hardly knowing where I was going.
اینجا صد و ده به اسم جاده اشاره دارد، نه سرعت ماشین.(برای اطلاعات بیشتر Interstate 110 and State Route 110 را گوگل کنید) نکتهی جالب اینجاست که دو جمله آنطرفتر راوی گفته سرعتم را از شصت بالاتر نبردم و بعد دوباره مترجم نوشته با سرعت صد و ده رفتم به سمت جنوب.
۴- «همانطور که انگشتهای پایش از کفش بیرون زده بود روبهروی من نشست.» صفحهی ۷۰
He walked with his toes out, sat down.
walk with toes out نوعی راه رفتن است که در آن پاها به سمت بیرون گذاشته میشود به عبارت سادهتر راه رفتن چارلی چاپلینی یا راه رفتن مثل اردک. با این ترجمه شخصیت توصیف شده نابود و تبدیل به موجود فلکزدهای شده که انگشتان پاهایش از کفشهای پارهاش زده بیرون.
۵- «خیلی چیزها هست که آدم را غمگین میکند. مثلاً تصور این کلههای بینوا داخل سوپی در حال قلقل کردن.» صفحهی ۱۸۳
So many things to make a man sad. The poor boiled those skulls for soup.
در این قسمت از داستان نیکی بلان در کنار یک قصابی که در آن سرهای خوک گذاشته شده، قراری گذاشته و بعد از دیدن این سرها جملهی بالا را میگوید. اینجا باز هم دانش ضعیف گرامری مترجم کار دستش داده. The poor در این جمله صفت جمجمهها یا کلههای خوک نیست و اشاره به فقرا دارد. در واقع بلان دلش برای فقرا میسوزد که با این سرها سوپ درست میکنند و میگوید: چیزهای زیادی هست که آدم را غمگین میکند. فقرا آن سرهای خوک را میجوشاندند و با آن سوپ درست میکردند. با ترجمهی ارائه شده شخصیت اول داستان تبدیل به آدم پروانهایای شده که با کلههای خوک داخل سوپ هم همدردی میکند، دقیقاً برعکس شخصیت واقعیش.
۶- «همانطور که با سوت برای خودش آهنگی از دیکسی میزد رفت توی آشپزخانه.» صفحهی ۴۷
He walked into the kitchen, whistling Dixie.
whistling Dixie اصطلاحیست به معنی بیش از اندازه خوشحال بودن یا سرخوش بودن در این جمله نزدیکترین اصطلاح فارسی به آن کبکش خروس خواندن است. ریشهی این اصطلاح از آهنگ دیکسی یا سرود ملی ایالات موتلفهی آمریکا آمده ائتلافی که در جنگهای داخلی آمریکا شکست خورد و عملاً در حال حاضر وجود خارجی ندارد. ریتم شاد این آهنگ و همان شکست و نابود شدن این ائتلاف باعث شده که این اصطلاح برای سرخوشی باب شود. مترجم حتی در ترجمهی کلمهبهکلمهی اصطلاح هم ناموفق بوده و جوری جمله را نوشته که گویی دیکسی اسم یک آهنگساز یا خواننده است.
۷- «تصمیم گرفتم به کتابفروشی رِد بروم. همیشه وقتی رانندگی میکردم قیافهام طوری به نظر میرسید که انگار یا جریمه شدهام یا زیادی پول پارکینگ ازم گرفتهاند.» صفحهی ۱۸
I decided to walk to Red’s. When I drove I always seemed to get a parking ticket and the lots charged more than I could afford.
تمامی این چند جملهی کوتاه غلط ترجمه شده، اولاً اینجا seem ربطی به قیافه ندارد. از طرف دیگر نیکی بلان به خاطر اینکه جریمه نشود تصمیم گرفته پیاده برود تا کتابفروشی رد که اصلاً در ترجمه نیامده، در واقع مترجم وقتی معنی جملهی دوم را نفهمیده فکر کرده با جملهی اول تناقض دارد و همان جملهی اول را هم اشتباه ترجمه کرده. در جملهی آخر هم بلان میگوید هزینهی گذاشتن ماشینش در پارکینگ از حد توانش بیشتر بوده، نه اینکه زیادی از او پول گرفته باشند. پس با این توضیحات این بخش باید به این صورت ترجمه میشد: تصمیم گرفتم تا کتابفروشی رد پیاده بروم. هر وقت که با ماشین بیرون میرفتم به خاطر جای پارک جریمه میشدم و وسعم هم نمیرسید که ماشینم را در پارکینگ بگذارم.
۸- «همونجا وایسا تامی وگرنه قد بازیکنای تیم جرزی خون بالا میآری» صفحهی ۲۵
Hold it, Thomas, or you’ll be spouting more red than the jerseys of the Stanford football team!
Jersey یعنی لباس تیمهای ورزشی، ولی مترجم تصور کرده اسم یک تیم است. تیم فوتبال استنفورد از ترجمه حذف شده. لباس تیم فوتبال آمریکایی استفورد قرمز رنگ است و نکتهی این جمله همینجاست که کلاً از ترجمه حذف شده. ترجمهی ارائه شده این تصور را به وجود میآورد که تیمی وجود دارد به اسم جرزی که بازیکنانش مدام خون بالا میآورند.
ترجمهی پیشنهادی: همونجا وایسا توماس وگرنه اینقدر ازت خون فواره میزنه که قرمزی لباس تیم فوتبال استنفورد در مقابلش کم میاره.
۹- «اگر منصفانه قضاوت کنیم کاملاً بیشعور [بود]. » صفحهی ۳۵
[He] was fairly dumb.
fairly در این جمله دخلی به انصاف و قضاوت ندارد، فقط قیدیست که میزان احمق بودن شخص مورد نظر را نشان میدهد، به معنی مقداری یا تا حدودی معنی درست جمله این است که او تا حدودی احمق بود.
۱۰- «روز بعد رفتم به موسسهی کفن و دفن بندرگاه نقرهای تا ببینیم اوضاع از چه قرار است. کار و کاسبی دیگر کساد نبود.» صفحهی ۹۲
The next day I went down to the Silver Haven Mortuary to check things out there. Damn good business to get into—no slack periods.
نیکیبلان اینجا رفته به یک موسسهی کفن و دفن، و میگوید توی کار کفن و دفن بودن شغل خیلی خوبیست، چون هیچ وقت بازارش کساد نمیشود. مترجم باز هم معنی جمله را نگرفته و متن را برای خودش جور دیگری تفسیر کرده.
۱۱- «وقتی منشی در را باز کرد آدمی را دیدم که خیلی از زندگی راضی بهنظر میرسید و پیراهنی سبز و ژاکتی شُل و ول و نارنجی رنگ با دکمههای باز به تن داشت و پشت میز نشسته بود. پردهّها سیاه بودند و یک سیگار روشن در زیرسیگاری بود.» صفحهی ۹۹
She opened a door and here sat this very satisfied looking guy behind his desk, dark green shirt, unbuttoned floppy orange sweater. Dark shades, smoking a cigarette in a holder.
در کلِ این جملات ظاهر یک نفر توصیف میشود ولی در آخرین جمله مترجم میزند توی جادهخاکی و شروع میکند به توصیف اتاق. اتفاقاً همین دو جمله مهمترین بخش توصیفاند که در آن خواننده متوجه میشود با چه جور شخصیتی طرف است. اولاً dark shades اینجا یعنی عینک دودی. holder هم یعنی چوب سیگار، نه زیر سیگاری. معنی صحیح جمله: عینک دودی زده بود و داشت با یک چوبسیگار، سیگار میکشید.
۱۲- حذف کامل پاراگراف زیر. در این پست، بخشهایی که به دلیل ممیزی حذف شدهاند را نیاوردهایم، ولی به نظر نمیرسد دلیلی برای سانسور این بخش وجود داشته باشد.
It didn’t take. Everybody was screwed. There were no winners. There were only apparent winners. We were all chasing after a lot of nothing. Day after day. Survival seemed the only necessity. That didn’t seem enough. Not with Lady Death waiting. It drove me crazy when I thought about it.
۱۳-«گفت: «باشه.» و یورتمه دور شد.» صفحهی ۱۴۲
“Oh,” he said. Then he trotted off.
Trot off فعل عبارتیایست به معنی به سرعت دور شدن. جداً مترجم و ویراستار کتاب برای استفاده از فعل مهمل «یورتمه دور شدن» شایستهی تقدیرند.
۱۴- «بابی تاتیتاتی کنان دور شد.» صفحهی ۱۷۸
Bobby toddled off.
باز هم ترجمهی کلمهبهکلمهی یک phrasal verb معنی درست toddle off جایی را ترک کردن، رفتن یا همان دور شدن است. تاتیتاتی کنانی که این وسط اضافه شده، باعث شده یک مرد بزرگسال تبدیل شود به یک کودکی که انگار تازه راه افتاده و تاتیتاتی میکند.
۱۵- «برنی صدایی شبیه به صدای غرغره کردن از خودش درآورد. دژا گفت: منو نکش. لطفاً منو نکش.» صفحهی ۱۵۴
Bernie made a gurgling sound. “Don’t kill him!” said Deja. “Please don’t kill him!”
اونو نکش، ترجمه شده منو نکش. بلان، تفنگ را داخل دهان برنی کرده و دژا از بلان خواهش میکند که برنی را نکشد. بیدقتیای که خواننده را موقع خواندن داستان گیج میکند. چون اصلاً قرار نبوده بلان، دژا را بکشد.
۱۶- «دور و بر میزهای قمار بگردم و ادای آدمهای عاقل را دربیاورم. احمقهایی را نگاه کنم که دنبال پول مفت میگردند.» صفحه ی ۱۶۰
Hanging around the gaming tables, looking wise. Watching fools blow fortunes.
blow fortunes یعنی به باد دادن پول، نه دنبال پول مفت گشتن. وارونگی معنا در یک جملهی ساده.
۱۷- «این دفعه سندرسون یک کت سبک ارغوانی پوشیده بود.» صفحهی ۱۷۹
This time Sanderson was dressed in a light purple suit.
اینجا light اشاره دارد به سیر و باز بودن رنگ purple نه سبک و سنگینی کت. ضمن اینکه بحث سر مسخره بودن رنگ لباس است که بنفش خیلی بهتر این حس را میرساند تا ارغوانی. به هر حال اینجا سندرسون کتی پوشیده بوده که رنگ بنفش کمرنگ(یا همان ارغوانی کمرنگ) بوده نه کت سبک.
۱۸- «هی رفیق، یه دلار داری باهاش آبجو بخرم، زبونم از تشنگی افتاده بیرون.» صفحهی ۱۸۳
Hey, buddy, you got a dollar for a beer? My damned tongue is hanging out.
باز هم ترجمهی کلمهبهکلمهی یک اصطلاح. در فارسی از تشنگی لهله میزنند، نه اینکه زبانشان بیفتد بیرون.
۱۹- «آخرین چیزی که دربارهاش میدانستم این بود که پنج سال بعد از طلاقمان با مردی به اسم سامی که در وگاس تابلوساز بود غیبش زده بود.» صفحهی ۱۹۱
Last I knew, 5 years or so ago, after our divorce, she had vanished off into somewhere with a guy who worked the tables at Vegas, a Sammy.
در اینجا منظور از worked at the tables at Vegas این است که سامی مسئول میزهای قمار در وگاس بوده، که به طرز عجیبی تابلوساز ترجمه شده. شاید این نکته به ذهن برسد که به خاطر سانسور این اتفاق افتاده اما در طول داستان چندین بار از قمار کردن صحبت شده و در ترجمه بدون هیچ مشکلی آمده مثلاً در پایین صفحهی ۱۵۹ کتاب: دوست داشتم بازنشسته شوم. مثلاً بروم به یک جایی مثل وگاس. دور و بر میزهای قمار ول بگردم و ادای آدمهای عاقل را دربیاورم.
۲۰- «به خودم که آمدم دیدم در میدان اسبدوانی هستم. پارک هالیوود، هیچ اسب درست و حسابییی آنجا نبود. برده بودند به اُک تری. مسابقات روی صفحهی تلویزیون هم نمایش داده میشود و ما هم طبق معمول شرطبندی میکردیم.» صفحهی ۸۱
I found myself at the racetrack. Hollywood Park. There were no live horses. They were at Oak Tree. The races were telecast and you bet as usual.
live horse اینجا یعنی اسب واقعی و در مقابل telecast آمده یعنی اسبهایی که مسابقاتشان از تلویزیون پخش میشود ولی به اشتباه اسب درست و حسابی ترجمه شده. در متن اصلی گفته شده که اسب واقعیای در کار نبود و اسبها را برده بودند میدان اک تری. و مسابقاتِ آنجا برایمان از تلویزیون پخش میشد و ما میتوانستیم مثل همیشه روی اسبها شرط ببندیم. مترجم برای اینکه ثابت کند نفهمیده اوضاع از چه قرار است نوشته مسابقات روی صفحهی تلویزیون «هم» نمایش داده میشد گویی که مسابقات به صورت زنده هم در همان میدان در جریان است.
۲۱- «دستمزد یک ماهم رو پیشکی میخوام. / یک ماه؟ فکر کردم خودت بیشتر از من دوست داری دنبال این پرونده باشی.» صفحه ۷۸
“I’ll need a month in advance.” “A month? I thought you were hot on it.
اگر چه to be hot on sth به معنی علاقهمند به چیزی بودن هم هست اما در این دیالوگ با مفهوم دیگرش یعنی در مورد چیزی اطلاعات زیاد داشتن به کار رفته. در این بخش کارآگاه خصوصی داستان پس از اینکه ادعا کرده کلی سر نخ و اطلاعات در مورد پروندهی مشتریش پیدا کرده تقاضای یک ماه پول پیش میکند و مشتری از این مسئله تعجب میکند و میگوید یک ماه؟ فکر کردم تو تهوتوی همه چیزو درآوردی.
۲۲- «هر دو پنجره سوراخ شده بود. گلوله از یک پنجره وارد و از آن یکی خارج شده بود. پشت سرم را نگاه کردم. سرم را تا رسیدن به یک خروجی پایین نگه داشتم. بعد دوباره عقب را نگاه کردم.» صفحهی ۱۸۶
There was a bullet hole in each of my windows, one made going in, the other out. I didn’t look back. I had it to the floor. I kept it there until I got to my exit.
I didn’t look back. ترجمه شده پشت سرم را نگاه کردم. اینجا شخصیت اصلی وقتی دیده که به سمتش تیراندازی شده حتی پشت سرش را هم نگاه نکرده و فرار کرده که برعکس ترجمه شده. همین پشت سر را نگاه نکردن نشاندهندهی ترس شخصیت است که در ترجمه منتقل نشده.
۲۳- «ذهنم بین سیندی باس و جینی نیترو اینطرف و آنطرف میپرید: فکر لذتبخشی بود.» صفحهی ۱۱۲
My thoughts jumped between Cindy Bass and Jeannie Nitro. It was pleasant thinking. Anyhow, it beat sitting in a duck blind waiting for them to fly over
جملهی آخر یعنی بعد از anyhow حذف شده. متن در این جمله کمی سخت شده و مترجم راحتترین راه یعنی حذف کردن را انتخاب کرده. اما در مورد معنی جمله، اولاً برای ترجمهی این جمله باید در نظر داشت که گویندهی آن کارآگاه خصوصیایست که تلاش میکند دو زنی که در جملات قبلی در موردشان حرف زده را گیر بیندازد و در این راستا مجبور به کمین کردن و انتظار کشیدن برای حرکت اشتباهی از آنهاست. حالا راوی این کار را با کار خستهکنندهی کمین کردن شکارچیان اردک و انتظار کشیدن برای پرواز اردکها مقایسه میکند و میگوید: فکر کردن به جنی و سیندی لذت بخش بود. هر چه که بود بهتر از این بود که مثل شکارچیان اردک در یک کمینگاه منتظرشان شوی تا گیرشان بیندازی.
۲۴- «بازی داشت خستهام میکرد. بعضی وقتها هیجان لازم است. نه خیلی. یک کم.
چیز قابل شنیدنی نیست. سه بار ازدواج، سه بار طلاق» صفحهی ۱۱۳
The game was getting to me. At one time there had been some excitement. Not much, but some. You don’t want to hear it. Married three times, divorced three times.
at one time اینجا یعنی یک زمانی، قدیمها یا در گذشته، در واقع راوی میگوید: «یک زمانی زندگیام یک مقدار هیجان داشت. خیلی زیاد نه، اما مقداری.» و در ادامه در مورد بعضی از اتفاقات زندگیاش مینویسد مثل ازدواجها و طلاقهایش. اما در ترجمه به اشتباه نوشته شده بعضی وقتها هیجان لازم است. ضمناً همین کژفهمی مترجم باعث شده احساس کند بقیهی جملات دیگر ربطی به این پاراگراف ندارد و آنها را برخلاف متن انگلیسی به یک پاراگراف جدید منتقل کند.
۲۵- «توی خیابان ایستادم و رفت و آمد آدمها را تماشا کردم. بعد رفتم به یک بار و روی صندلی نشستم.» صفحهی ۱۱۳
Out on the street I just stood there watching them walk around. My gut began to turn and I walked half a block down to a bar, The Eclipse, walked in, took a stool.
باز هم حذف. جملهی my gut began to turn به معنی دلم آشوب شد یا کمکم احساس اضطراب کردم به کلی حذف شده.
۲۶- «خانم گفت: تو هنوز آخرین کار منو ندیدی. خانم مرگ بود.
ببینید خانم، مگه قرار داد ما تموم نشده؟» صفحهی ۱۱۲
“You haven’t seen the last of me,” the Lady said. It was Lady Death. / “Look, baby, can’t we cut a deal?
دو اصطلاح در همین چند جملهی کوتاه آمده که هر دو اشتباه و باز هم کلمهبهکلمه ترجمه شده. اولاً to see the last of someone یعنی کسی را برای آخرین بار دیدن، اینجا به صورت منفی آمده، پس خانم مرگ گفته: بازم قراره تو منو ببینی. یا این جملهی سرراستتر: هنوز کارم باهات تموم نشده. اما اصطلاح دوم یعنی cut a deal به معنی به توافق رسیدن است که مترجم با دیدن cut آن را تمام شدن قرارداد ترجمه کرده در حالیکه معنی درست جمله به این صورت است: «ببین عزیزم، نمیتونیم در موردش توافق بکنیم؟» یا «نمیتونیم در موردش مذاکره بکنیم؟»
۲۷- «مایک خله که دیروز تو میدون بود دور اول رو تو بیست و یک ثانیه دوید. بیست هزار دلار روش شرط بسته بودند. فقط یک متر و نیم عقب موند. حالا پونزده هزار دلار بیشتر روش شرط نمیبندن. روی همچین تیزپایی. بهتره که روش شرطبندی کنی رفیق.» صفحهی ۴۸
Loco Mike. Ran the other day. Speed like a leper’s tongue on a virgin tit—ran the first quarter in 21.0. Came blazing into the stretch with a 5 length lead, 20 thousand dollar claimers, only got beat by a length and a half. Now he’s dropping down against 15 thousand claimers. Rabbit like that, at 6 furlongs. All they’ll see is his asshole. The Racing Form has him listed at 15 to 1! A steal! I’m cutting you in on the action, good buddy.
اولاً اینجا ۲۰ thousand dollar claimers اشاره به گونهای از مسابقات اسبسواری به نام claiming race دارد که اسبهای شرکتکننده در آن قابل خریداریاند و اسبهای قیمتگذاریشده در یک رده با هم رقابت میکنند. یعنی مثلاً بیست هزار دلاریها با بیستهزاردلاریها، پونزده هزاریها با پونزدههزاریها. و این اسب هم از ردهی بیستهزاردلاریها سقوط کرده به پونزده هزاردلاریها، نه اینکه قبلاً بیست هزار دلار رویش شرط بسته باشند و حالا شده باشد پونزده هزار دلار. بخش The Racing Form has him listed at 15 to 1 هم حذف شده که اشاره به روزنامهی “ریسینگ فرم” دارد که در آن ارزش شرطبندی روی اسبّها را مشخص میکند که در اینجا پونزده به یک بوده یعنی چنانچه این اسب در مسابقات برنده شود کسی که روی آن شرط بسته به ازای هر یک دلار، پونزده دلار هم سود میکند.
و حالا کتاب دوم یعنی جزء از کل:
جزء از کل : ۴۰۰۰۰ تومان برای ۴۰ صفحه سانسور
“هیچی مثل سانسور فروش کتاب رو بالا نمی بره.” _ص ۱۷۱ جزء از کل._
به نظر میرسد خط مشی کلی ناشر و مترجم در ترجمهی کتاب جزء از کل پیروی از نقل قول بالا و همچنین اسم خود کتاب بوده چون در نهایت کتابی که منتشر شده جزئی است از کل کتاب. در ترجمهی جزء از کل انواع و اقسام سانسورها از قبیل حذف، تغییر، تحریف و وارونهنمایی وقایع دیده میشود به صورتیکه در نهایت ۴۰ صفحه از کتاب سانسور شده. اگرچه نمیتوان در شرایط کنونی مترجمین یا ناشران را مقصرین امر ممیزی دانست و اتفاقاً این اقشار بیشترین صدمه را از سانسور دیدهاند، اما انتخاب کتابی که در نهایت قرار است مثله شود و چاپ آن به هر قیمت ممکن است این شبهه را به وجود می آورد که فروش کتاب بیش از وفاداری به متن برای ناشر و مترجم اهمیت داشته. البته سانسور این کتاب متفاوت از سانسور دیگر کتاب هایی است که خواندهاید. از آنجایی که مترجم این کتاب یک تدوینگر هم هست، به خوبی از پس بریدن و دوختنهای قطعات برآمده به طوری که هرگز فکر وجود سانسور در کتاب به ذهن خواننده نمیرسد.
علیرغم تمجید و تعریف های روزنامهنگاران و گزارشگران ادبی از کتاب آن هم بدون تطبیق آن با متن انگلیسی، خوانندهی کتاب باید بداند که در چنین شرایطی اخلاق حرفه ای ایجاب میکند که مترجم در مقدمه ی خود به سانسور گسترده اشاره کند. کمااینکه در برخی کتابهای چاپ شده مترجمان دیگری بابت وجود اندکی سانسور در ترجمه از خوانندگان خود عذرخواهی کرده و یا حداقل به آن اشاره کردهاند. علاوه بر این، حداقل کاری که یک مترجم در این عصر می تواند برای خوانندگان خود انجام دهد این است که وقتی مدام در اینترنت تبلیغ کتابش را میکند در کنارش به آنها توضیح دهد که کتاب ناقصی را تحویلشان داده.
برای درک این نکته که تدوینگری تا چهاندازه به کار ترجمه میآید پاراگراف زیر را بخوانید :
***دوید سمتم و بغلم کرد. بعد خودش عقب کشید و به چشمان هم نگاه کردیم.کل ماجرا باورنکردنی بود. بعد ناگهان پسم زد و جیغ کشید(داریم چه کار می کنیم!)) و قبل از این که بتوانم جواب بدهم گریه کنان از اتاق دوید بیرون.***
در این پاراگراف به گونه ای که خواننده هرگز گمانش را نمیبرد حذف گستردهای صورت گرفته و مضمون پاراگراف کاملاً تغییر یافته است.
She ran over and hugged me. Then she pulled away and we looked into each other’s eyes and breathed into each other’s nostrils. Then she kissed me with her eyes closed— I know because mine were wide open. Then she opened her eyes too, so I shut mine quickly. The whole thing was unbelievable! My hands went for her breasts, something I’d wanted to do even before she had them. Her hands, meanwhile, went straight for my belt, and she fumbled to undo it. For a split second I thought she wanted to hit me with it. Then I got into the swing of things, and reached up her skirt and pulled off her underpants. We crashed on the bed like fallen soldiers. There we struggled together, laboring to rid ourselves of unwanted garments, until she suddenly pushed herself from me and screamed, “What are we doing!” Before I could answer, she ran out of the room crying.
تغییرات داستان گاهی اوقات یادآور تغییرات صورت گرفته در سریالهای پخش شده از تلویزیون نظیر اوشین و فوتبالیستهاست مثلاً جاسپر شخصیت اصلی داستان که حاصل رابطهای نامشروع است وسط داستان توسط خود مترجم تبدیل به یک حلالزاده می شود چگونه؟ بخوانید :
صفحه ی ۲۲۴ کتاب جاسپر از پدر خود می پرسد “ازدواج نکرده بودین؟”
و جواب می گیرد “چرا. ازدواج کرده بودیم.”
در حالی که در نسخه ی اصلی کتاب می خوانیم:
“Oh God, no. I’ve never even gone near an altar.”
مارتین دین در جواب پسرش می گوید : نه هرگز من حتی نزدیک محراب کلیسا هم نشدهام.
حتی در میان این روابط پیچیده شجرهنامه ی خانوادگی دین نیز دست کاری شده است مثلا هیچ نشانی از مادربزرگ جسپر در کتاب دیده نمی شود.
Dad switched to a photograph of a young woman with a plain, oval face and a weak smile. “This is your grandmother,” he said before he flipped through the photographs as if he were being timed. What glimpses of the monochromatic past I caught were puzzling. Their expressions were unchanging; my grandfather wore a permanently angst-ridden grimace, while my grandmother’s smile looked more depressing than the saddest frown. Dad pulled out another photograph. “This is father number two. My real father. People always think biological is more ‘real’ than a man who actually raised you, but you’re not raised by a potent drop of semen, are you?” He held the photograph under my eyes. I don’t know if faces can be the polar opposite of each other, but in contrast to the solemn face of the first grandfather, this one grinned as if he’d been photographed on the happiest day of not just his life but all life everywhere. He wore overalls splattered with white paint, had wild blond hair, and was streaming sweat.
در پایان باید گفت به نظر می رسد این کتاب خیلی سریع و بدون ویرایش چاپ شده است تا به فروش رسد و ناشر و مترجم انگیزه ی چندانی برای بهبود کیفیت نهایی کار نداشتهاند. در ادامه نمونههایی از اشتباهات ترجمهی کتاب را میبینید:
۱-«پدرم برای دادگاه های مختلفی عریضه نوشت و با خیلی از وکلا مشورت کرد ولی بالاخره فهمید پسرش را پیچیده در نوار چسب سرخ از دست داده.» صفحه ی ۱۰۲
My father petitioned the courts and consulted numerous lawyers but soon realized he’d lost his son in a tangle of red tape.
در این بخش از کتاب تری یکی از شخصیتهای داستان روانهی تیمارستان شده و حالا پدر او برخلاف تمام تلاش هایی که میکند موفق به آزادی او نمیشود: اینجا اصطلاح Red tape به قوانین دست و پاگیر اداری در یک نظام بوروکراتیک اشاره دارد. ترجمهی درست این اصطلاح کاغذبازیست و نه نوار چسب سرخ. البته بین اصطلاح بوروکراسی و Red tape فرق هست اما در فارسی برای هردوی اینها از واژهی کاغذبازی استفاده میشود. پس درواقع اینجا تری قربانی کاغذبازی می شود نه نوار چسب سرخ آن هم با حالت پیچیده.
۲- «در سکوت از پله ها بالا می رفتند و به دوردستترین نقاط کهکشان سیخونک میزدند.» صفحه ی ۱۱۱:
They stepped up silently, poked around in the farthest reaches of our galaxy…
این جمله در جایی از کتاب گفته شده که مردم با تلسکوپ کهکشان را سیر میکنند. اما در مورد ترجمه poke around یک فعل عبارتی است و معنای آن جستجوکردن و تلاش برای یافتن چیزیست. معنی اینگونه افعال اغلب با آنچه که خواننده از آن انتظار دارد تفاوت دارد. مترجم بدون توجه به این نکته با توجه به معنی کلمهی poke و تحت تاثیر ترجمهی فیسبوک از پوک کردن، از اصطلاح عجیب سیخونک زدن استفاده کرده. پس مردم به کهکشان سیخونک نمیزدند بلکه سرگرم جستجو در دوردستترین نقاط کهکشان بودند.
۳-« می خواست مرگ را ببیند.» صفحهی ۴۹۹
He was looking to catch a glimpse of Death red-handed.
Red-handed زمانی به کار میرود که کسی را سر صحنه ی جرم گیر بیندازند. در اینجا راوی میگوید می خواست مرگ را در حال کشتن ببیند اما مترجم که احتمالا متوجه اصطلاح red handed نشده به راحتی آن را حذف کرده.
۴-« با سر شیرجه رفتم در استخر افسردگی» صفحهی ۱۲۳
plunged into a deep depression.
Plunge into نیز یکی از همان Phrasal Verb هایی است که در چند جای کتاب به اشتباه شیرجه رفتن ترجمه شده. معنی این اصطلاح تجربه ی ناگهانی حالتی روانی همچون افسردگی و … است و نه شیرجه رفتن.
۵- «هیچ کار نکردنم به اندازه ی راه رفتن روی سقف بازار بورس نیویورک در صبحی که بازار سقوط کرده بود پرسروصدا بود.» صفحهی ۱۲۴
ابتدا بیایید بازار بورس نیویورک را در صبحی که بازار سقوط کرده است ببینیم :
http://media-3.web.britannica.com/…/…/۷۹۵۱۸-۰۵۰-2B05479A.jpg
اما جمله ی اصلی کتاب :
Doing nothing is as tumultuous for me as working on the floor of the New York Stock Exchange on the morning of a market crash.
تفاوت مابین این جمله و ترجمه زمین تا آسمان است. جسپر دین می گوید برای من کار نکردن به اندازهی کار کردن در بورس نیویورک صبح روزی که بازار سقوط کرده است سخت و طاقت فرساست.
۶-«تری نه فقط مدت ها پیش از بین انگشتانش لغزیده بود…» صفحهی ۱۹۷
Terry had not only slipped through her fingers long ago
slip through sb’s fingers دقیقاً اصطلاحی است که در بررسیهای قبلی هم آن را سایر مترجمها اشتباه ترجمه کرده بودند. این اصطلاح زمانی به کار میرود که شما یک فرصت مناسب یا یک شخص خاص را از دست می دهید. از بین انگشتان لغزیدن گرته برداری نامفهومی است که درک آن نیز دشوار است.
۷-علاوه بر ۴۰ صفحه سانسور، مترجم برخی جملات و اصطلاحات را در سراسر کتاب حذف کرده. برای مثال صفحه ی ۲۱۸ کتاب، آنجا که مارتین خاکستر برادرش را در چالهی آب می ریزد با خود میگوید سوالی که هیچ کس از من درمورد تری نپرسید این بود که او به عنوان یک چاله چطور موجودی بود و جواب میدهد :
The answer: still, copper-brown, and surprisingly unreflective.
پاسخ : ساکن، به رنگ قهوهای تیره و به طرز شگفتآوری کدر. که این بخش در ترجمه حذف شده.
۸- «چرا این همه افکار زشت و منفی و مسخره و احمقانه در سر شناورند؟» صفحهی ۴۰۷
No, why air every ugly, negative, loopy, idiotic thought that floats through the head?
نویسنده میگوید چه لزومی دارد انسان تمامی افکاری را که در ذهنش شناورند لو بدهد و به همه بگوید یا به عبارت بهتر جار بزند. اما مترجم که احتمالا از فعل بودن air بی خبر بوده آن را حذف کرده.
۹- «بالاخره فهمیدم چرا غرور جزء گناهان کبیره است. نیروی نفرت انگیز زهرخندش مرا به این فکر فروبرد که چرا گناهان کبیره فقط هفت تا هستند؟ » صفحهی ۳۳۴
I finally understood why pride is one of the seven deadly sins, and such was the repellent force of his grin, I wondered why it shouldn’t be all seven.
جملهی انگلیسی بسیار ساده و واضح میگوید در عجب بودم از این که چرا همهی هفت گناه کبیره در غرور خلاصه نمیشود. اما مترجم در ترجمهی یک جملهی ساده اشتباه کرده و نوشته چرا گناهان کبیره فقط هفت تا هستند.
۱۰- «با صورت سربی رنگ انشای هملت را پسم داد.» صفحه ی ۳۵۴
He handed me back my Hamlet essay with a livid face.
Livid در اینجا به معنی رنگپریده از بهت و خشم خواندن انشا به کار رفته. اما مترجم موفق به تشخیص این نکته نشده و آن را صورت سربیرنگ ترجمه کرده گویی که در مورد بازیگران خیابانی نقش آدمآهنیها صحبت میکند.
۱۱- « پشت سالن ورزش سرم را میان دستانم گرفته بودم و نشسته بودم که بچه ی بی نقص مدرسه، یکجور هیتلر جوان و مهربان…» _ص ۳۸۲_
I was sitting behind the gym with my head in my hands when a school prefect, a sort of benign Hitler youth,
Hitler youth در اینجا هیتلر جوان نمیشود. جسپر میگوید آن قدر بی عیب و نقص بودم که شبیه یکی از جوانان هیتلری شده بودم. Hitler youth نام سازمانی بود که جوانان و نوجوانان رایش عضو آن بودند و اعضایش به گونه ای انتخاب میشدند که خصوصیات فیزیکیشان اعم از رنگ مو، چشم، پوست و غیره جلوهگر نژاد برتر باشد. مترجم متوجه پیشینه تاریخی این اصطلاح نشده است.
http://en.wikipedia.org/wiki/Hitler_Youth
۱۲- «چشمان پدرم دوباره به میان نوشته ها شیرجه زد.»_ص ۴۳۱_
Dad’s eyes dove back to his notebook
ضعف مترجم بازهم در ترجمهی اصطلاحات کار دستش داده. ترجمه ی درست dive back سریع بازگشتن است.
۱۳- «روح شان به دنده هایشان سقلمه می زد.»_ص ۳۱۶_
their psyches poking through like ribs.
در اینجا منظور نویسنده این بوده که دیوانگی از سر و روی ساکنان تیمارستان می باریده، اما مترجم پی به این معنا نبرده.
۱۴- «ایستاد چشمانش را گشاد کرد و با نگاهی که سوراخمان می کرد به تک تک مان خیره شد.»_ص ۳۷۶_
staring wide-eyed and penetratingly, singling out students with his eyes…
penetrating look به نوعی نگاه گفته میشود که شخص با آن گویی ذهن شخص مقابل را میبیند و او را معذب میکند یا نگاهی که تا اعماق ذهن میرود و یا خیلی سادهتر نگاه نافذ. با ترجمهی ارائه شده معلم تبدیل به آدم فضاییای شده که با اشعههای ساطع شده از چشمانش بقیه را سوراخ میکند.
۱۵- «قبلا بی نهایت خشمگین بود و حالا بی نهایت دور از دسترس.» _ص ۳۷۳_
he had been industrially furious and now he was utterly remote.
remote در اینجا معنی سرد و بیاحساس را میدهد. دور از دسترس واژه ی مناسبی برای این توصیف یک فرد نیست. مگر برای معشوقهای به دست نیامدنی که طبیعتاً ربطی به اینجا ندارد.
۱۶- « فکر کردم مردی که از بالای کوه پرت شده دوست دارد چی بخواند.»_ص ۳۱۶_
What does a man who’s fallen off the brink want to read?
Fall off the brinkدر اینجا به معنی به آخر خط رسیدن است. بازهم ترجمهی واژه به واژه کار دست مترجم داده. در صفحهی ۳۱۲ کتاب هم نویسنده با دو معنی fall off the edge بازی کرده که مترجم در ترجمهی آن نیز درست عمل نکرده و از آنجا که این از کوه پرت شدن چند بار تکرار میشود خواننده به شک می افتد که مبادا مارتین واقعا از کوه پرت شده باشد. جالب اینجاست که مترجم در طول ترجمه یک بار از خودش سئوال نکرده که چرا کسی که از کوه پرت شده را به جای بیمارستان به تیمارستان آوردهاند؟ و اینکه مثلا افرادی که از کوه پرت شدهاند چه تفاوتی با بقیه دارند که مهم است چه کتاب یا مجلهای برای آنها بخریم.
۱۷ –«مَجازاً غیرقابل دسترس» _همان صفحه_
Virtually inaccessible
مترجم در برخی موارد اصطلاح بسیار ساده را بسیار پیچیده معنی کرده.
Virtually اینجا معنی تقریبا می دهد نه مجازاً.
۱۸ – «موفقیت مرا از تعادل خارج کرده بود.» _ص ۴۹۶_
Success had thrown me off balance
Throw sb body off balance به معنی گیج شدن ناشی از تجربهی یک اتفاق غیرمنتظره است درواقع راوی از موفقیت روزافزون خود تعجب کرده و از آن سر در نمیآورد. اما اشتباه مترجم معنای جمله را عوض کرده.
۱۹- «رمزهای ساخت»_ص ۳۳۸_
the building codes
چیزی به اسم رمز ساخت وجود خارجی ندارد. کد در اینجا به معنی استانداردهای ساخت به کار رفته.