کتابسازی به سبک جناب حجت الاسلام ـ ۲
نکاتی دربارهی مطلب قبلی + پاسخ اول آقای زمانی و توضیحات من
۱. یادداشت «کتابسازی به سبک جناب حجتالاسلام» در عرض چند ساعت بازتاب بسیاری در شبکههای مجازی یافت. بازتابی که بیرون از تصور من بود. بسیاری آن مطلب را خواندند و بسیاری آن را در صفحات خودشان بازنشر کردند و بسیاری دربارهی آن نظر دادند. اغلب همدلانه و برخی هم ناهمدلانه. از همهی این عزیزان سپاسگزارم که رسانه شدند و کمک کردند این مطالبه و حقخواهی، بیشتر دیده و شنیده شود. امیدوارم این موج کوچکی که راه افتاده، ثمرهی مبارکی داشته باشد و فارغ از مصداق کتاب من، توجهات را به زشتی پدیدهی «کتابسازی» ـ که درحقیقت نوعی «کتابسوزی» است ـ بیشتر جلب کند و هزینهی این کار ناروا را لااقل بالاتر برد.
۲. برخی از دوستان خرده گرفتند و یا برایشان سؤال شده بود که چرا من در یادداشت از آقای منصور ارضی نام بردهام و به اعتقاد آنها ایشان را متهم کردهام. در پاسخ این دوستان باید عرض کنم که اولاً من سابقه و عقبهی تولید و انتشار کتاب مورد نقدم را بیان کردم. این کتاب که یک جلد از مجموعهای ۲۱ جلدی است یک پروژهی «سفارشی» است. یعنی کتابهایی نیستند که نویسندههاشان خودانگیخته نوشته باشند و برای نشر رفته باشند سراغ قدیمالاحسان. بلکه کتابهایی اند که به سفارش آن مرکز تولید شدهاند. طبیعتاً در این موارد ناشر سهم بیشتری از مسئولیت کار برعهدهاش است. چون هم کارفرماست و هم ناشر. لذا من ناگزیر از ذکر نام نهاد کارفرمای کار که زیرنظر مداح مذکور است بودم. ثانیاً این کتابها به نام و اعتبار ایشان منتشر شده. یک شاهد آنکه در پشت جلد کتابهای این مجموعه از جمله همین کتاب «تاریخ عزاداری» جملاتی از وی نقل شده است. این حرف که ایشان خبر نداشته یا به ایشان چه ربطی دارد، به نظرم قابل قبول نیست.
۳. خوب میدانم که برخی از توجهات به یادداشت من، صرفاً بهسبب ربط ماجرا به آقای ارضی است. (تأکید میکنم “برخی” که خدای نکرده نسبت به آن اکثریت دیگر، بیانصافی یا ناسپاسی نکرده باشم.) بهعبارت دیگر برخی کاربران محترم، به قول معروف «نه از حب علی، که از بغض معاویه» از مطلب من استقبال کردهاند. احتمالاً حرف اصلی من و کتابم برایشان چندان موضوعیت نداشته و بیشتر یافتن فرصتی برای «رسواکردن» آن مداح برایشان جذاب بوده. این را از نوع مواجهه و استفاده از یادداشتم میگویم. طبیعتاً نمیتوانم با این سوءاستفادهها موافق باشم. بهنظرم این برخوردها خود ظلم دیگری است هم به من، هم به طرف مورد اعتراضم. آقای منصور ارضی ـ خوشمان بیاید یا نه ـ یک مداح سرشناس و بانفوذ است که بین طیف وسیعی از مخاطبان مجالس مذهبی محبوبیت بالایی دارد. خود من هم گرچه با مواضع سیاسی و برخی اقدامات دیگر ایشان مخالفم، اما جزو مصرفکنندگان کالای مداحی ایشان خصوصاً مناجاتخوانیهاشان هستم. متأسفانه بعضی کاربران ـ انشاءالله از سر خیرخواهی نادرست و نه از سر حقد و کینه ـ انتقاد من به یکی از اقدامات مجموعهی تحت مدیریت ایشان را به خود ایشان و کل آن مجموعه تعمیم دادهاند و با تعابیر زنندهای مثل «سرقت حاجمنصور و شرکا» و نظایر آن از این یاد کردند. این برخورد بههیچوجه پذیرفته نیست و من با آن مخالفم. بحث انتقاد و مخالفت از آقای ارضی و مجموعهاش بحثی است متفاوت با مدعای من. من دنبال احقاق حق خودم هستم و ادعایم اینست که به من ظلم شده. بدترین و ناعادلانهترین دفاع از یک مظلوم، آن است که با طرف مقابلش ظالمانه برخورد شود. لطفاً اگر قصدتان کمک به بنده است این ظلم را نکنید. و اگر قصدتان چیز دیگری است دنبال محمل دیگری برای انتقامگرفتن از ایشان باشید.
۴. مجموعهی «قدیمالاحسان» فعالیتهای مختلف دیگری دارد. اعتراض من مشخصاً به یک مصداق خاص از یکی از فعالیتهای آن مرکز است. نه کل حیثیت آن. همچنین آقای محمدزمانی آثار و نوشتهها و بهخصوص اشعار ارزندهی فراوانی دارند. اتهام من متوجه یکی از آثار ایشان است. نه همهی آثار یا شخصیت ایشان.
۵. یکی از برکات انتشار این بحث در شبکههای اجتماعی این بود که اعتراض به گوش مؤلف کتاب برسد و ایشان را به پاسخگویی وادارد. در یک گروه واتسآپی به لطف ادمین گروه این فرصت فراهم شد که ایشان حرف بنده را بشنوند و پاسخ دهند. متن کامل پاسخ ایشان را در اینجا نقل میکنم. با این توضیح که این متن را کاربران دیگری هم بهعنوان پاسخ ایشان همخوان کردهاند. البته این نخستین عکسالعمل رسمی ایشان به اتهام بنده است و احتمال دارد در آینده پاسخهای دیگری هم بدهند که در آنصورت به آنها هم خواهم پرداخت. ابتدا پاسخ ایشان را بخوانید و در ادامه توضیحات مرا:
«باسلام خدمت اعضای فرهیخته ومحترم گروه
درابتدا عذر خواهی میکنم که چندان در شبکههای اجتماعی فعال نیستم. درباره آنچه اطلاع یافتم مطالبی عرض میکنم:
نخست آنکه در کتاب «تاریخ عزاداری» مرحلهی فیشبرداری برعهده برخی از عزیزانم بوده ومرحله تدوین و تکمیل را حقیر انجام دادهام. بهرغم آنچه گفته شده از کتاب «رسانه شیعه» در متن نام برده شده که نمونهاش صفحه ۱۴۳ کتاب است. منتها در «کتابنامه» مثل چند کتاب دیگر جا افتاده که مستحضرید در بسیاری از کتب اتفاق افتاده. کتاب انبوهی از مطالب را داراست که در «رسانه شیعه» موجود نیست که این بیش از نیمی از کتاب است. آنچه مورد شکوه آقای حسام مظاهری است مطالب کتاب خودشان نیست، بلکه برخی از مطالب منقول ایشان از کتابهای دیگر است که مالک حقیقی نویسندگان آنها هستند نه ایشان والبته در کتابها و پژوهشهای دیگر نیز بسیاری وجود دارد و من چون فیشبرداری نکردهام اطلاع واثق از همه آنها ندارم. اما فرق فراوانی است بین مطالب ایشان ومطالب منقول ایشان از مثلاً شهید مطهری و دکتر شریعتی و… ضمن [آنکه] انبوهی از مطالب کتابم قبل از چاپ به دلیل ضرورت موجزبودن جزوه حذف شد و ضمن آنکه مطلعم این کتاب و چند کتاب دیگر به منظور پالایش مطالب غیرآموزشی و غیرضروری بازنگری خواهد شد. دیگر انکه من عضو موسسه قدیم الاحسان (ناشر این کتابها) نیستم اما اولاً بسیاری از آنها را خدوم و دارای نیت پاک میدانم. و ثانیاً وقتی یک دستگاه عریض و طویلی مثل سازمان تبلیغات پس از سی سال نتوانسته جایگاه و محبوبیتی در میان مداحان وهیئتیها داشته باشد و بهرغم بودجههای کلان نتوانسته چند کتاب درخور در این عرصه چاپ کند وبا این همه محافل مذهبی را ملک طلق خود میداند، مسلم است تلاش یک موسسه خصوصی را که ممکن است چند نفر مثل من به آن نقدهایی داشته باشد برنتابد. همه آنچه گفتم برای رفع شبهه اخلاقی بود. به دور از تعارف برای آقای حسام مظاهری و دیگر خادمان این عرصه دعا میکنم.
ارادتمند ـ جواد محمد زمانی»
من اگر بخواهم پاسخ ایشان را تقریر کنم این میشود:
۱. ایشان گفتهاند که در تدوین کتاب همکارانی داشتهاند که آنها فیشبرداریهای مرحلهی تحقیق کتاب را انجام دادهاند و خود ایشان از کیفیت کار آنها اطلاعی نداشته و صرفاً «تدوین و تکمیل» کار را برعهده داشتهاند. این توجیه بههیچوجه قابل قبول نیست. زیرا حتی اگر بپذیریم که گناه کپی مطالب را همکاران فیشبردار ایشان مرتکب شدهاند، باز نافی مسئولیت ایشان نیست. کتاب مشخصاً به نام یک مؤلف (آقای زمانی) منتشر شده و در هیچکجای کتاب نامی از سایر پدیدآورندگان نیامده است. طبعاً مسئولیت همهی کتاب برعهدهی مؤلف است. اینکه ایشان بگوید فیشبردارانش خطا کردهاند، مصداق عذر بدتر از گناه است.
۲. ایشان گفتهاند برخلاف ادعای بنده، در کتابشان به رسانه شیعه ارجاع دادهاند. بله اما فقط در یک جای کتاب! صفحهی ۱۴۳ و در پاورقی بهعنوان منبع یک جمله پیرامون پیشینهی قمهزنی. همین و والسلام. ظاهراً ایشان یا متوجه حرف بنده نشدهاند یا تغافل میکنند. ادعای من اینست که قریب نیمی از کتابشان کپیشده از کتاب من است بدون ارجاع به آن. آنوقت ایشان ارجاع یک جمله از کتاب را بهعنوان نقض مدعای بنده ذکر کردهاند. قریب نیمی از کتاب کجا و یک جمله کجا؟
۳. ایشان گفتهاند نام کتاب رسانه شیعه در کتابنامه آخر کتابشان جا افتاده! مانند چند کتاب دیگر که جا افتاده است. و این اشتباهی است که در خیلی از کتابهای دیگر هم رخ میدهد. این هم از آن حرفهای عجیب است! اولاً رسانه شیعه هموزن آن چند کتاب دیگر که جا افتاده نیست. منبع ـ طبق ادعای من ـ قریب نیمی از کتاب ایشان است! ثانیاً «جاافتادن» حتی اگر سهوی باشد، باز خطاست و نیازمند عذرخواهی و جبران. ثالثاً چطور آنهمه کتابی که جزو منابع کتاب من بودهاند و هیچ ربطی به مطالب کتاب ندارند (مثل «تجدد و تشخص» گیدنز و «فردایی دیگر» آوینی و «فرهنگ اندیشه نو» پاشایی و «شهرنشینی در خاورمیانه» کاستللو و بسیاری دیگر) از کتابنامهی رسانه شیعه کپی شدهاند، جا نیفتاده و فراموش نشدهاند؛ آنوقت کتاب منبع اصلی جا افتاده؟! ثالثاً این حرف که بگوییم خیلیهای دیگر چنین اشتباهی میکنند، من هم کردم درست مثل آن است که یک متهم به قتل بگوید خب خیلیهای دیگر هم آدم میکشند! خیلیهای دیگر هم اگر چنین کاری بکنند، اشتباه کردهاند.
۴. گفتهاند: «کتاب انبوهی از مطالب را داراست که در رسانه شیعه موجود نیست که این بیش از نیمی از کتاب است». این روشنترین و صریحترین اعتراف ایشان است. بهعبارت دیگر من میگویم قریب نیمی از کتاب ایشان از کتاب بنده است، ایشان فرمودهاند نخیر. کمتر از نیمی از مطالب اینگونه است! بله کتاب ایشان «انبوهی مطالب» دارد که در کتاب من نیست. سلمنا. آن انبوهی مطالب بیش از نیمی از کتاب ایشان است. باز هم فرضاً سلمنا (گرچه به نظر من بیشتر است). خب بعدش؟ آن کمتر از نیمی چه؟ از این سخن ایشان میشود چنین استنباط کرد که اختلاف بر سر کپیشدن «قریب به نیمی» از مطالب است با «کمتر از نیمی»!
۵. گفتهاند مطالب مورد ادعای من مطالب کتاب خودم نیست، «بلکه برخی از مطالب منقول ایشان از کتابهای دیگر است که مالک حقیقی نویسندگان آنها هستند نه ایشان». این حرف شاهدی است بر ناآشنایی ایشان با بدیهیات روش تحقیق و نگارش. اولاً ادعای بنده بیشتر از صرف ذکر نقلقولهای من در کتاب ایشان بدون واسطهی کتاب خودم است. من مدعیام فارغ از این موضوع که در کتاب ایشان به کرات رخ داده، از مطالب به قلم خود من هم ایشان کپیبرداری کرده است. ثانیاً وقتی من مطلبی را از منبعی نقل میکنم، چون در کتاب من است و ناقلش من هستم، آن مطلب هم میشود جزو مطالب کتاب من.
آقای الف مطالبی نوشته با ارجاع و نقل قول از مثلاً ۱۰ منبع. آقای ب اگر بخواهد در مطلبی از آن نقل قولها و ارجاعات استفاده کند یا باید به نقل از مطلب آقای الف باشد یعنی بنویسد (به نقل از:…) که میشود منبع دست دوم. یا باید خودش به آن منبع اصلی و دست اول مراجعه کند که در آنصورت هم باز چون این مراجعه به واسطهی مطلب آقای الف بوده، باید به عنوان منبع نامش ذکر شود. در کتاب ایشان هیچکدام از این دو اتفاق نیفتاده. دهها ـ نه یکی دو مورد ـ نقل قول مستقیم من از دهها منبع ـ باز نه یکی دو مورد ـ مستقیماً به خود آن منابع ارجاع داده شده است؛ بدون آنکه به خود آن منابع ولو به شکل صوری مراجعه شده باشد.
۶. یک شاهد آنکه همهی نقلقولها دقیقاً و فقط همانی است که من آوردهام. بدون افزود و کاست. دوم آنکه در همهی این نقل قولهای کپیشده دقیقاً همان مشخصاتی (سال و شماره صفحه) که من ذکر کردهام، آمده است. سوم آنکه به برخی منابع، ایشان و فیشبردارانشان اساساً نمیتوانستهاند دسترسی داشته باشند. یک مثال به گمانم کفایت کند: یکی از منابع من کتاب «صراط النجاه» شیخ مرتضی انصاری بوده. من به نسخهی چاپ سنگی این کتاب ازطریق نوادهی ایشان جناب آقای شیخ محمدحسن انصاری ـ که از بستگان نزدیکم هستند ـ دست یافتم و چون مشخصات کتابشناختی جدید نداشت در کتابنامه اینگونه آوردم:
«انصاری، مرتضی [شیخ] (بیتا)، صراط النجاه، تهران: [بینا]، نسخهی چاپ سنگی، کتابخانهی شخصی حجتالاسلام محمدحسن انصاری.»
طنز ماجرا اینجاست که این مشخصات دقیقاً با همین شکل در کتابنامهی کتاب ایشان کپی شده است! این فقط وقتی میتواند پذیرفته باشد که ایشان به کتابخانهی شخصی آن فامیل بنده دسترسی داشته باشند که چنین نبوده است.
۷. گفتهاند مطالبی که از کتاب من کپی شده، در منابع دیگر هم هستند. خب باشند. ربطش به موضوع چیست؟ ایشان از منبع من کپی کردهاند و باید این واسطه را ذکر میکردند. اگر از آن منابع هم کپی میکردند باز باید مشخصات آن منابع ذکر میشد.
۸. گفتهاند که انبوهی از مطالبشان قبل از چاپ و بهجهت رعایت ایجاز از سوی ناشر حذف شده. خب شده باشد. به من و اعتراض من چه ربطی دارد؟ گرچه فایدهی این حرف آن است که بر نقش و مسئولیت بیشتر ناشر در این اشتباه تأکید میکند.
۹. گفتهاند که بسیاری از اعضای مؤسسه قدیم الاحسان را «خدوم و دارای نیت پاک» میدانند. من قضاوتی دربارهی اعضای آن مجموعه نکردهام و ندارم. دربارهی خدومبودن یا نبودن و پاکی و ناپاکی نیتهایشان هم حرفی نزدم. من فقط معترض یک اشتباه در یک کار آن مجموعه هستم. همین و نه بیشتر. آدم میتواند خدوم و دارای نیت پاک باشد، اما درعینحال دانسته و ندانسته مرتکب اشتباه بزرگی شود. چارهاش عذرخواهی است و جبران.
۱۰. در پایان اتهاماتی هم متوجه سازمان تبلیغات اسلامی کردهاند و دفاعیاتی از موسسه قدیمالاحسان که هیچکدام به من ربطی ندارد. من نه مدافع سازمان تبلیغاتم و نه مخالف قدیم الاحسان. این به نظرم طفرهرفتن از پاسخ است. البته از این بخش پاسخ ایشان تلویحاً میشود برداشت کرد که ایشان بهجای پاسخگویی من را متهم به عامل سازمان تبلیغات بودن کردهاند. وگرنه طرح دعوای سازمان تبلیغات و قدیم الاحسان در وسط پاسخ به بنده که نه نمایندهی سازمانم و نه چیز دیگر، چه وجهی دارد؟ من البته با حسن ظن این برداشت را نمیپذیرم. انشاءالله که منظورشان این نبوده.
در مجموع چنانکه به تفصیل گفته شد من پاسخ اول ایشان را غیرقابل قبول و صرفاً توجیهاتی نادرست و تنها متضمن اعتراف تلویحی به اشتباه رخداده ارزیابی میکنم. البته متأسفانه بدون آنکه نشانهای از پذیرش اشتباه و ابراز ندامت از آن باشد.