در سال ۲۰۰۱ من چند ماهی در اوترخت در هلند بودم. روزی شنیدم که نصر ابوزید که به خاطر عقایدش از کشورش مصر به هلند پناهنده شده بود می خواهد در لایدن سخنرانی کند. از اوترخت به لایدن رفتم. جمعیت زیادی آمده بودند. سخنرانی به زبان انگلیسی بود و من از شنیدن آن خوشنود نشدم. احساس کردم که آمدنم به لایدن فایده ای نداشته است. شاید توقعم زیادی بود. کسی را هم ندیدم که از آن سخنرانی راضی برگشته باشد.
ترجمه خوب معنای متن
این یکی دو ماه که در بارۀ تاریخ تفسیر صوفیانۀ دو آیه از قرآن کار می کردم به کتاب «معنای متن» ابوزید در کتابخانه ام برخوردم. ترجمۀ آقای مرتضی کریمی نیا، از عربی به پارسی، که الحق باید بگویم ترجمۀ خوبی است. آنچه برایم جالب بود بخش دوم کتاب است که در بارۀ تاویل است. و بخش سوم کتاب با عنوان «تغییر مفهوم و کارکرد متن». همین بخش سوم است که نویسنده در آن دیدگاه خود را در بارۀ اسلام و تفسیر و تاویل و بضاعت علمی خود را در این موضوعات نشان می دهد. در همان ابتدا می نویسد وحی در آغاز انسان را از آن نظر که عضوی از جامعه است در نظر داشت و هدفش تجدید و تغییر واقعیت برای تحقق مصالح انسان و برآورده ساختن نیازهای مادی و معنوی او بود، لیکن حرکت انسان در دیدگاههای صوفیه به قصد نجات شخصیت فردی با رسیدن به مطلق و فنای در او بود. پیروان این گرایش در فرهنگ اسلامی متن قرآنی را سمت و سوئی دیگر بخشیدند و برای تحقق چنین کارکردی دیدگاهی تازه در شناخت آن بنا کردند.
تصوق از آستین اشاعره بیرون آمد؟
برداشتی که مرحوم ابوزید از اسلام دارد درست عکس آن چیزی است که در واقع بوده است، به این معنی که اسلام در اصل همان چیزی بوده است که وی به صوفیه نسبت می دهد. تصوف، در اصل، مذهبی متفاوت و جدای از بدنۀ اصلی اسلام اهل سنت و حدیث نبوده است. ما در قرون اولیه مذاهبی داشتیم که راه خود را از بدنۀ اصلی اسلام جدا کردند. شیعیان اسماعیلی با اهل سنت فرق داشتند و خودشان هم می دانستند. خوارج فرق داشتند. ولی صوفیه نه. تصوف از دل تدین سفت و سخت اسلامی بیرون آمد و ایده آل آن زهدی بود که ابوبکر و عمر و علی داشتند. به همین جهت هم زهد همواره یکی از لوازم ذات تصوف بوده است. ولی آقای ابوزید می گوید تصوف «از آستین اشاعره بیرون آمد». اگر یک دانشجوی مبتدی این حرف را می زد می گفتیم کتاب نخوانده و سواد ندارد. ولی وقتی ابوزید این حرف را می زند چه باید گفت؟
اشعریت نبود و مذهب اهل حدیث بود
حارث محاسبی در نیمۀ دوم قرن دوم متولد شده و در نیمۀ اول قرن سوم فوت کرده است. ابوالحسن اشعری بیش از نیم قرن بعد از محاسبی آمده است. اشتباه ابوزید همان برداشت محدودی است که خیلی ها از تاریخ کلام دارند و فکر می کنند که دو حرکت کلامی در اسلام پدید آمده یکی اعتزال و دیگر اشعریت. در حالی که نقطۀ مقابل اعتزال و به طور کلی عقل گرائی (که شامل جهمیه و فلاسفه هم می شده است) از ابتدا اشعریت نبوده بلکه مذهب اهل حدیث بوده که بعدا ابوالحسن اشعری و ماتریدی سعی کردند محتوای عقاید خود را (نه روش خود را) با آن مطابقت دهند.
ابن عربی عطسه ای است در تاریخ تصوف
از همۀ اینها گذشته اصلا چرا مؤلف به سراغ محاسبی رفته است؟ این همه صوفی بوده اند و بیشتر آنها هم اهل حدیث و بعضا در دوره های متأخر اشعری بودند، چرا آنها را نام نبرده است؟ برای این که اطلاعات ابوزید در بارۀ تصوف بسیار اندک است. اصولا عربهائی که با فرهنگ زبان فارسی و اسلام ایرانیان بیگانه اند با شصت –هفتاد در صد تاریخ تصوف بیگانه اند. مهمترین شخصیتهای عالم تصوف برایشان ابن عربی است در حالی که ابن عربی عطسه ای در تاریخ تصوف بیش نبوده است، عطسه ای که بعدا پژواک زیادی داشته و سر و صدا راه اندخته است.
ابوزید صوفیان ایرانی را نمی شناسد
تصوف را باید در قرنهای نخستین تاریخ تصوف بررسی کرد و اکثر صوفیان هم در این عصر و اعصار بعدی ایرانی بوده اند. ابوزید تنها دو سه تا اسم را می شناسد، محاسبی، غزالی و ابن عربی. و خیال می کند که غزالی نگاه خاص خود را به اسلام تحمیل کرده است. او بحث نسبتا مفصلی در بارۀ غزالی و نظر او در بارۀ قرآن و تفسیر پیش کشیده ولی یک کلمه در بارۀ «زبان حال» که اصل نظریۀ تأویل نزد غزالی است نگفته است. غزالی می گوید کسی که «زبان حال» نداند نمی تواند قرآن را تفسیر کند و ابوزید اصلا این قضیه را ندیده است.
اسلام دین آخرت است
اشکال کار ابوزید اصولی است. او معتقد است که قرآن آخرت نگری را رواج نداده است بلکه حتی گفته است که نصیب خود را از دنیا فراموش مکنید (ص ۴۰۴) ولی غزالی و صوفیان دیگر، بنا به گفتۀ ابوزید، آمده اند وآخرت نگری را رواج داده اند. ولی ابو زید اشتباه می کند. همان طور که گفتم اسلام در ابتدا آخرت نگر بوده است. دنیا از نظر قرآن دار غرور است و مؤمنان باید در حد ضرورت و قضای حاجت به آن روی آورند. به همین جهت دینداران حقیقی راه زهد را در پیش گرفتند. اولین ژانری که در اسلام پدید آمد کتابهای زهد بود.
بعضی ها گمان می کنند چون پیغمبر در خانۀ عثمان مظعون با رهبانیت مخالفت کرد پس اسلام با زهد مخالف بوده است. در حالی که اصلا چنین نیست . این داستان ساختگی اگر هم صحت داشته باشد فقط مخالفت اسلام را با نوع خاصی از زندگی رهبانیت نشان می دهد، رهبانیت مسیحیان گنوسی و مانوی. داستان هم احتمالا در قرن دوم ساخته شده است، وقتی مسئلۀ زنادقه و راه و روش زندگی آنها مطرح شده بود.
به هر حال این داستان آخرت نگری را در اسلام نفی نمی کند. بر عکس، اثبات می کند. دینداران و مبلغان اسلام، به خصوص در عصر حاضر، بودند که برای جلب جوانان به اسلام این فکر را رواج دادند که اسلام انسان را به عنوان عضوی از جامعه تلقی می کند و برای اصلاح جامعه سعی می کند راه صحیح زندگی دنیوی را به انسان بیاموزد، نه این که هدفش رستگاری انسان در آخرت باشد. ولی همان طور که گفتم، اسلام حقیقت را در آخرت می داند. زندگی دنیوی مقدمه است برای آخرت. انسان باید طوری در دنیا زندگی کندکه به سعادت اخروی برسد.. به جهنم نرود، بلکه به بهشت برود. از طعام بهشتی بخورد. از شراب طهور بنوشد. و سر انجام به دیدار خدا نائل شود.
مدرنیت ابوزید
شما مسلما هریک از این دو دیدگاه را اختیار کنید در نگاه شما به وحی تاثیر می گذارد. مسلما کسانی که می خواهند بگویند اسلام می تواند مسائل جامعۀ جدید را حل کند و می تواند جامعۀ جدید را اداره کند، اسلام را دینی تعریف می کنند اجتماعی و وحی از نظر آنها برای اصلاح جامعه نازل شده است و فرد را به عنوان عضوی از جامعه تلقی می کند، در حالی که کسانی که می گویند که اسلام به نجات و رستگاری فرد توجه دارد و اصل برای او آخرت است نه دنیا، طور دیگری به دین نگاه می کنند.
کسانی که بخواهند کلام الهی را تفسیر کنند باید تاریخ اندیشه را بدانند و اول ببینند که در عصر نزول وحی مردم چگونه می اندیشیدند و جهان بینی آنان و ایده آلهای آنان چه بوده و از دین و پیغمبر چه توقعی داشتند. حتی مفهوم وحی و نزول آن و مفهوم نبوت و مفهوم زندگی و مرگ و مفهوم دنیا و دهر و جهان بعد از مرگ همه تابع عصری است که این مفاهیم در آن مطرح شده است. اول باید دید در هنگام نزول وحی و قبل از آن مسائل اصلی دینی چه بوده است. مسئلۀ نجات و رستگاری انسان در کجا قرار می گرفته است. باید دید پیام یهودیت و مسیحیت و مانویت و ادیان دیگر ی که قبل و بعد از آن بوده است چیست.
اصالت دادن به زندگی دنیوی و جامعۀ انسانی در دنیا متأثر از افکار جدید از جمله مارکسیسم است و مرحوم ابوزید هم از این لحاظ شخص مدرنی بوده است.
————–
تیترها از راهک