راهنمای کتاب

Search
Close this search box.

سفرنامه روزنامه‌نگار بی‌.بی‌.سی در جستجوی زرتشت

اکبر معارفی
مترجم کتاب
رادیو زمانه

کتاب حاضر نتیجه مشاهدات، مطالعات، تحقیقات و شنیده های آقای پال کریواژیک (=پل کریواچک) در خصوص دین زرتشت، اصول اعتقادی آن و تاثیراتش بر فرهنگ جهانی است، خصوصاً برداشتهای انسان امروز از مقولاتی چون نیکی، بدی و اصول اخلاقی. در این بررسی، نویسنده به سفری طولانی در بعد زمان و مکان میرود تا رد پای زرتشت را از زمانهایی دور و سرزمینهای دوردست تا زمان کنونی و محل زیست ما، در هر گوشه ای از جهان که اقامت گزیده ایم، پیدا کند.

در این سفر او از دوره معاصر آغاز می کند. ابتدا شیفتگی برخی ازآهنگ سازان و فیلم سازان را به زرتشت یاد آور می شود و سپس در جستجوی علت این شیفتگی با نیچه روبرو می شود. ولی درمی یابد که شیفتگی نیچه نیز به زرتشت ریشه در یک سری وقایع تاریخی داشته است. آنگاه در ردیابی این وقایع ما را به قرن هجدهم می برد و ما را با دوپرون فرانسوی آشنا می کند. او اولین اروپایی بود که در پی سفری هفت ساله و پر ماجرا در سال۱۷۷۱ موفق به ترجمه و انتشار کتاب اوستا گردید. شیفتگی دوپرون به زرتشت که چندین بار نزدیک بود او را به کام مرگ برد ناشی از احترامی بود که نویسندگان دوران باستان به زرتشت داشتند و این طرز تلقی آنان در دوران رونسانس دو باره مورد توجه محافل روشنفکری قرار گرفته بود.

پس از ردگیری جای پای زرتشت از عصر حاضر تا دوران رنسانس طبیعی است که کریواژیک سفرش را تا دوران قرون وسطی ادامه بدهد. ولی او قبل از این سفر برای آمادگی بیشتر به عصر حاضر باز می گردد. از انگلیس به یوگوسلاوی سابق و فرانسه می رود تا آگاهی بیشتری از کاتارها و بوگومیلها کسب کند که در قرون وسطی شدیداً مورد غضب کلیسا قرار داشتند. از آنجا سفرش را به قرون وسطی ادامه میدهد و در آنجا نشانه هایی می یابد که در او شک وجود رابطه ای را بین نگرش کاتارها و بوگومیلها با دین مانی تقویت می کند. برای درک بهتری از این رابطه، جهشی تاریخی و جغرافیایی کرده به عصر مانی در دوران حکومت ساسانیان می رود و از ایران دیدار میکند. تحولات دین مانی، زندگی شخصی او و عناصر اعتقادیش را مورد ارزیابی قرار می دهد. در دین مانی نیز رد پایی از زرتشت پیدا می کند. ولی تشابه ظاهری بین اصول اعتقادی مانی و کاتارها اثبات کننده رابطه بین آنان نمی تواند باشد. لذا چند قرنی به جلو باز می گردد و ما را با مردمی که مخلوطی از ایرانیان و هونها بودند و خود را بلغار (احتمالاً به معنی مخلوط) می نامیدند آشنا می کند. این گروه صحرانشین در قرن هفتم میلادی پس از شکست سختی که بر امپراطوری روم وارد می کنند رسماً صاحب تمام قلمرو بیزانس در شمال کوههای بالکان می شوند و اولین امپراطوری بلغار را ایجاد می کنند. از اینجا است که اعتقادات این مردم به تدریج در اروپای شرقی رسوخ می کند.

پس از شناسایی رابطه بین بلغارها (مردم مخلوط از ایرانیان و هونها) و اصول اعتقادی که تحت نامهای گوناگون در اروپای شرقی شکل گرفته بود نویسنده به جستجوی رابطه بیشتری بین بلغارها و دین زرتشت می رود. ولی ناگهان پدیده عجیب دیگری توجه اش را به خود جلب می کند. پیدایش اسرار آمیز آﺋﯿﻦ میترا و افول اسرار آمیز تر آن در اروپا امری ساده نبود که بتوان از آن گذشت. آیا این همان میترا یا مهر است که در میان اقوام هند و ایرانی قبل از ظهور زرتشت به عنوان یکی از ایزدان شناخته می شد؟ میترایی که مقامش توسط زرتشت تا حد یکی از یاری دهندگان اهورمزدا تنزل داده شده بود.

تشابه بین آﺋﯿﻦ میترا در اروپا و میترای قوم هند و ایرانی اندک و تفاوت بسیار است. علاوه بر آن، آﺋﯿﻦ میترا زمانی در امپراطوری روم رواج پیدا کرد و مذهب عمده مردم اروپا شد که امپراطوری ساسانی خطرناکترین رقیب امپراطوری روم محسوب می شد. چگونه ممکن بود امپراطور روم مذهبی را بپذیرد که ریشه در مذهب خطرناکترین رقیب خود داشت. معمایی که موجب شده است بسیاری از محققین به این نتیجه برسند اساساً رابطه ای بین آﺋﯿﻦ میترا در اروپا و دین زرتشت وجود نداشته است. ولی پاسخ این محققین او را قانع نمی کند. مطالب ضد و نقیض به حدی است که باید سفر دیگری بکند.

کریواژیک به قرن پنجم قبل از میلاد میرود و از طریق هرودوت با سکاها آشنا می شود. سکاها قومی ایرانی بودند که بر تمام علفزارهای آنسوی شمال فلات ایران از مرز چین تا مرز یونان حکومت می کردند. با زنان جنگجوی سکاها آشنا می شود که در میان یونانیان به زنان آمازون به معنی پستان بریده مشهور بودند. زنانی که برای دقت بیشتر در تیر اندازی از روی اسب، یک پستان خود را میبریدند. می بیند این قوم ایرانی که در جنگجویی همتایی نداشته بالاخره مغلوب قوم ایرانی دیگری می شود که از فلات ایران به علف زارهای شمالی هجوم برده بود. این قوم غالب با فرهنگ و اسلوب پیشرفته تر خود سکاها را سر انجام تا قرن اول میلادی در خود حل میکند و قوم جدیدی را به وجود می آورد که در تاریخ به نام سرمتیان مشهورند. سپس با قبایل مختلف این قوم چون آلانها آشنا می شود که در شاهنامه فردوسی از آنان به عنوان یکی از یاری دهندگان گشتاسب اولین پادشاه زرتشتی ایران یاد شده است. شاهد امتزاج سرمتیان با یکی از اقوام اسکاندیناوی در قرن دوم و سوم میلادی به نام گوتها می شود که از سرزمینشان با کشتی به سواحل دریای بالکان کوچ کرده بودند. این قوم جدید سوای تعلق قومی شان بعد ها همگی به نام گوتها شناخته می شوند.

کریواژیک رد پای آلانها را در اروپا تا تشکیل اولین حکومت سلطنتی در فرانسه دنبال می کند. مهاجرت گوتها را به قلمرو امپراطوری روم در اثر یورش هونها شاهد می شود و نابودی امپراطوری روم به دست گوتها (سرمتیان) را که وارد ارتش روم شده بودند برای ما شرح می دهد. شاید ورود گوتها به ارتش روم موجب گسترش آﺋﯿﻦ میترا در قلمرو امپراطوری روم شده بود.

در پایان این سفر، دیگر رد گیری جای پای زرتشت نویسنده را ارضاء نمی کند. باید خود زرتشت را پیدا کند و با خود او آشنا شود. ولی زادگاهش را نمی شناسد. ناگهان به عصر و سرزمینی نامعلوم سفر می کند. بر طبق ارزیابی گویش مردم حدس میزند که تاریخ ظهور زرتشت حدود ۳۵۰۰ سال پیش است. برخی از شواهد چون تقدس گیاه هوم در میان پیروان زرتشت او را قانع می کند که محل زادگاهش آسیای مرکزی است. زیرا قبلاً هرودوت در باره تقدس گیاه هوم در میان سکاها شرح مبسوطی به او داده بود. در این مقطع نامعلوم زمانی و مکانی با زرتشت جوان در میان قومی روحانی به نام اسپیتاما آشنا می شود. ولی قبیله او تنها قوم روحانی نبود. اقوام روحانی دیگری نیز چون قوم هوم و کاراپانها وجود داشتند که هر کدام دکان مذهبی را به راه انداخته بودند و ایزدی را می پرستیدند. این شرایط با روحیه زرتشت و اعتقادات او همخوانی نداشت. او در این بازار آشفته دین فروشان اعلام می کند که تنها یک خدا وجود دارد و ایزدان دیگری که ایرانیان با آن خو گرفته بودند یا مظاهر زندگی خاکی اند و یا فرشتگان بارگاه توحید. این طرد سنتهای کهن قوم موجب طرد او از میان مردمش می شود. نزد دربار یکی از پادشاهان ایرانی به نام گشتاسب که احتمالاً حاکم بلخ بوده می رود. در آن جا موفق می شود که ابتدا همسر شاه را به پذیرش دین جدید قانع کند و بعد از آن تمام درباریان منجمله خود شاه به دین او می گروند. زرتشت با بسیاری از روشهای دین فروشان به مخالفت بر می خیزد و آنها را تقبیح می کند. او با قربانی کردن، تاسیس معبد و تشکیل طبقه ای تحت نام روحانی به مخالفت بر می خیزد. این تبلیغات شدیداً در تضاد با منافع روحانیانی بود که دکان دین فروشی شان دیگر از رونق افتاده بود. لذا یکی از کاراپانها با فرود آوردن خنجری بر پشت او، زرتشت را در سن هفتاد سالگی به قتل می رساند. همین روحانیانی که منافعشان در اثر گسترش دین زرتشت به مخاطره افتاده بود پرچم دار آﺋﯿﻦ زرتشت می شوند. بعدها توسط روحانیان دین فروش چنان تغییرات بنیادی در دین زرتشت به وجود می آید که تشخیص آن از آﺋﯿﻦهای قبل از زرتشت دشوار می شود.

در این سفر طولانی ۳۵۰۰ ساله پال کریواژیک، رد پای جهان بینی زرتشت را در چین، هندوستان، افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان، ایران، بین النهرین، اسراﺋﯿﻞ امروزی، کشورهای بالکان، اروپای شرقی، اروپای غربی و شمال آفریقا پیدا میکند و تاثیر بدون تردید تعالیم او را بر ادیان جهانی بر ما خاطر نشان می سازد. او شخصاً از بسیاری از نقاط جهان دیدار می کند، با مردم بسیاری به گفتگو می نشیند و تاریخ تحولات بسیاری از کشورهای جهان را مورد مطالعه قرار میدهد. نتیجه این بررسی، کتاب حاضر است.

یکی از دشواری هایی که هر محقق در بررسی دین زرتشت و تاریخش با آن روبرو می شود، تعابیر گوناگون از اصول اعتقادی آن و انبوه اسناد تاریخی ضد و نقیض است. لذا طبیعی است که جای بحث در باره برخی از یافته های نویسنده وجود داشته باشد. در طول کتاب هر جا که توضیحی بیشتر لازم دیده می شد این توضیحات را در میان خود متن داخل [ ] و یا در زیرنویس ها عرضه کرده ام. در یک مورد هم به دلیل اهمیت موضوع در خصوص نوروز و مراسم حول و حوش آن شرحی متفاوت را در ضمیمه کتاب تحت عنوان یادداشت مترجم اضافه کرده ام. امیدوارم که خوانندگان عزیر به همان اندازه از خواندن ترجمه این کتاب لذت ببرند که من از خواندن متن اصلی لذت برده ام.

در پایان لازم است از تعدادی از دوستانی که در انتشار این کتاب مرا یاری دادند سپاسگزاری کنم. قبل از همه باید یادآور شوم بدون یاری پر ارزش دوست عزیزم ایرج طبیب نیا در ویراستاری متن، برای من امکان اراﺋه این ترجمه با کیفیت حاضر وجود نداشت. از او سپاسگزارم. از دوست قدیمی ام ابوالفضل شانسی باید سپاس بسیار کنم که بار بزرگی را در تایپ این متن از روی دوشم برداشت. از دوست خوش ذوقم نصراله پورفتحی سپاسگزارم که با باز خوانی متن ترجمه شده و پیشنهادات اصلاحی اش در ارتقاء کیفیت متن ترجمه شده بسیار مؤثر بودند. و پیش از همه از همسرم زهره موعودی و فرزندانم سهند و سپهر سپاسگزارم که با شعله ور نگاهداشتن اشتیاقم به آینده، انگیزه بازنگری و ارزیابی تاریخ زادگاهم را در من همچنان زنده نگاهداشته اند.

زمانه: ترجمه فارسی “در جستجوی زرتشت” به قلم اکبر معارفی در سال ۲۰۰۴ در کالیفرنیا (ایالات متحده آمریکا) منتشر شده است. مترجم آن را برای نشر آنلاین در اختیار زمانه قرار داده است. سپاس فراوان از ایشان.

دریافت کتاب از طریق این لینک: فایل PDF

دو نمونه از مطالب کتاب به انتخاب راهک:

۱. بی.بی.سی و بخش فارسی آن در دهه ۷۰ میلادی

در اوایل سالهای ۱۹۷۰، بوش هاوس (Bush House) مرکز سرویس خارجی بی.بی.سی در لندن مکانی بسیار فوق العاده بود. این مرکز توسط آمریکائیان ساخته و به «دوستی مردم انگلیسی زبان» اهداء شده بود. در این مکان، در پناه ستونهای چشمگیرش چندین دوجین گروه تحصیلکرده، خوش صحبت و عموماً پناهنده های سیاسی کشورهای خارجی از میکروفن های بی.بی.سی چهره انگلیس بعد از عصر استعمار را برای جهانیان به مثابه نیرویی منصف و جانبدار حق ترسیم میکردند. در همین زمان برخی از این گروهها از طریق میکروفنهای بی.بی.سی طرح ایجاد تشویش و گاهی براندازی دولتهای خود را میریختند. گفته میشد که در هیچ ساختمان دیگری بر روی زمین به این تعداد انقلابیون و خرابکاران سیاسی در یکجا و یک زمان گرد نیامده بودند.

به نظر میرسید گروهی از آنان که هر روز ساعاتی را در کافه تریای بی.بی.سی به بحث و جدل میگذراندند، آماده شروع انقلابی جدیدند. بعد از کسب جرأت و شرکت در انقلابی نابهنگام، این تلاشها عموماً با نتیجه ای غم انگیز به پایان میرسید.

در بخش فارسی سرویس شرق بی.بی.سی که در آن زمان من مدیر مسؤول تولیدش بودم، عده ای ایرانی با اعتقاداتی راسخ ولی گوناگون کار میکردند. در میان آنها دولتمردان قدیمی محافظه کاری بودند که بر اثر اقامت طولانی در انگلیس به زندگی غربی عادت کرده و فقط طالب زندگی آرام بودند. در کنار آنها جوانهای پر شور، عموماً مارکسیست، نیز کار میکردند که به تشکلهای مخالف ضد شاه تعلق خاطر داشتند. گروه آرزومند دیگری رویای آمریکا، بازی در سینما و یا شهرت در موزیک را در سر میپروراندند. بعدها نیز دریافتیم که در جمع همکاران ما نیز اعضاء پلیس مخفی ایران بودند. هیچ یک از همکاران ما بطور آشکار از شاه طرفداری نمیکرد ولی ضمناً هیچکدام نیز پیدایش دولت اسلامی را پیش بینی نمی کرد.

یک گروه کوچک مهاجر که با هم کار میکنند، تحت تأثیر بدبینی، کشمکش های داخلی و حسودی های حقیر قرار میگیرند که این نیز به نوبه خود بر روابط آنها تأثیر میگذارد. چپی های پر شور از همکاران سالخورده به دلیل عدم صداقت و سازشکاری متنفر بودند. همکاران سالخورده چپی ها را به ناآگاهی، خیانت و حتی تروریسم متهم میکردند. هر گروه، دیگری را شارلاتان قلمداد میکرد. ولی همگی از مراسمی که شاه در تخت جمشید برگزار کرد شگفت زده شدند. در شرایط شومی که ایران بر لبه پرتگاه انقلاب میلغزید، شاه به این باور رسیده بود که تنها راه مشروع جلوه دادن حکومتش این است که خود را به عنوان ادامه سنت سلطنت در ایران معرفی کند. به همین جهت تصمیم گرفت که سالگرد ۲۵۰۰ سالگی پیدایش سلسله هخامنشی را که اولین بار برای ملت ایران شهرت و افتخار آفریدند جشن بگیرد. (ص ۲۴)

۲. نفی و طرد ترجمه اوستا در اروپا 

بالاخره در سال ۱۷۷۱ ترجمه اوستا، کتابی که جمع متون فقهی دین زرتشت است به قلم دوپرون در سه جلد منتشر شد. اگر او در انتظار ستایش عمومی از کارش بود قطعا ناامید شده بود. این جوان تازه کار که معلوم نبود از کجا آمده است منافع بسیاری از «نخبگان» شناخته شده را به خطر انداخته بود.

او ادعا میکرد متونی را ترجمه کرده است که بزرگترین فرهیختگان عصر آنروز از انجام آن عاجز شده بودند. ولتر  و دیدرو  هر دو به ضد او زبان انتقاد گشودند. آنچه که اوضاع را برای دوپرون بدتر کرد آن بود که در نوشته هایش مطالبی تند علیه انگلیسیها بطور عموم و توهینهایی خاص در مورد دانهای (Dons) آکسفورد ابراز کرده بود.

مطالب ضدانگلیسی دوپرون احساسات وطن پرستانه جوان بیست و چهار ساله ای به نام ویلیام جونز (William Jones) را که دانشجوی زبانهای شرق دور بود و به زبانهای لاتین، یونانی و عبری تسلط کامل داشت آزرده ساخت. این شخص به رغم تردیدهایی که درباره قابلیتش وجود داشت به دستور پادشاه دانمارک ترجمه کتابی را از زبان پارسی به فرانسه (درباره زندگی نادرشاه پادشاه ایران) در سال قبل به پایان رسانده و منتشر کرده بود. او درباره ترجمه دوپرون نوشته بود: فقط اعلیحضرت حق آن را دارد که درباره فرستادن کتاب اوستا به فرانسه تصمیم بگیرند. – البته چه خیال باطلی. این شخص که بعدها عنوان Sir را که مخصوص نخبگان انگلیس است، دریافت کرد سالها بعد یکی از معتبرترین شرق شناسان عصر خود شد و خدمات گرانبهایی در شناساندن فرهنگ و ادبیات ایران و هندوستان انجام داد. او که به تحمل نظر مخالف، روشنفکری و مخالفت با برده داری مشهور بود زندگی حرفه ای خود را با انتشار پرسر و صدای نامه ای سرگشاده به دوپرون آغاز کرد.

در آن نامه ترجمه کتابی را که به زرتشت منسوب شده بود به نقد کشید. زبان شناس مشهوری بعدها درباره این حملات نوشت: «این تهمت های نیش دار و پر از سم اساساً شایسته نبود که از قلم نویسنده محترم آن تراوش کند.»

حملات جونز علیه دوپرون و ترجمه اش به آنجا رسید که اساس صحت ادعاهای او را به زیر سؤال برد. او نامه سرگشاده و طعنه آمیز خود را چنین آغاز کرد: «اجازه بدهید که کشف پراقبالتان را به شما تبریک بگویم. شما جان عزیزتان را به مخاطره انداختید. از اقیانوسهای پرتلاطم عبور کردید، کوههای پر از پلنگ را در نوردیدید، چهره خود را در اثر تحمل سختیها از ریخت انداختید. چهره ای که به گفته خودتان، روزگاری چون برگ گل لطیف بود.» و نامه اش را با حملات بیرحمانه ذیل به پایان رساند: «…باور نمی کنیم که بی تجربه ترین شارلاتان ها هم بتوانند خزعبلاتی را بنویسند که شما در کتب خود گنجانده اید. .. یا زرتشت از عقل سلیم برخوردار نبود یا او کتابی را که شما به او منسوب کرده اید ننوشته.»

در قرن هجدهم همچون قرون قبل از آن تصور عمومی بر آن بود که کتب مذهبی همگی به دست پیامبرانی نوشته شده اند که این کتابها به آنها منسوب اند. در نتیجه اوستا نیز میبایست نوشته شخص زرتشت باشد. ولی این اعتقادات عمومی با آنچه که دوپرون مدعی بود همسویی نداشت. محتویات کتابی که دوپرون ترجمه کرده بود برای کسانی که از متون کلاسیک آموخته بودند که زرتشت پیامبر ایرانی بزرگترین متفکر مذهبی عصر عتیق بود قابل پذیرش نبود. اگر زرتشت نویسنده این کتاب بود قطعاً میبایست دارای عالیترین ارزش ادبی باشد. میبایست محتویات آن سرشار از نکته بینیهای موزون و اندیشه های اخلاقی والا باشد. در حالیکه آنچه که برای خواننده اروپایی عرضه شده بود مملو بود از سرهم بندی تعدادی از اعتقادات بی اصالت، داستانهای باورنکردنی، قواعد ابلهانه و خدایان و شیاطین عجیب و غریب.

آنها نمیدانستند که در واقع اوستا همچون بسیاری از کتب مذهبی مجموعه ای است از متون مختلف از منابع مختلف مربوط به زمانهای مختلف که در مدت زمانی طولانی جمع آوری شده است.

ویلیام جونز بعدها تحصیلات خود را در رشته حقوق به پایان رساند، به هندوستان سفر کرد، در آنجا زبان سانسکریت را آموخت. بنیانگذار و اولین رئیس انجمن سلطنتی آسیا شد و لقب «نایت» (Knight) را دریافت داشت. در مقایسه، دوپرون اگرچه به نشر کتب و مقالات خود ادامه داد اما در گمنامی باقی ماند. تجارب زندگی در هندوستان بر او تاثیری عمیق بخشیده بود به طوری که به دین هندو شدیداً علاقه مند شد. باقی عمر را چون یک مرتاض هندی با روزی چند فرانک ناقابل به سر گذراند.

سالها گذشت تا ویلیام جونز به نتیجه گیری های شگرفی درباره توسعه زبانهای آسیایی برسد. او در یکی از خطابه های خود در انجمن سلطنتی آسیا نوشت: «زبان سانسکریت با هر قدمتی که برای آن منظور شود دارای ساختاری شگفت انگیز است، بطوری که کاملتر از زبان یونانی، جامع تر از زبان لاتین و پالایش ظرافتمندانه تری از هر دو دارد. با این حال هم از لحاظ ریشه فعلها و هم از لحاظ شکل دستور زبان دارای چنان شباهتی با این دو زبان است که نمیتوان آنرا تصادفی دانست. این شباهت و نزدیکی آنقدر قوی است که وقتی یک زبانشناس هر سه این زبانها را مطالعه میکند ناگزیر به این نتیجه میرسد که این زبانها از یک زبان مشترک دیگر منتج شده اند. البته زبان پارسی کهن را نیز میتوان به این شجره زبانها افزود.»

سر ویلیام جونز با این سخنرانی نام خود را به عنوان پایه گذار زبانشناسی تطبیقی به ثبت رساند. در طول یک قرن بعد زبانشناسان دیگری بر پایه استوار این نوع بررسی شواهد بیشتری را در تایید نظرات جونز عرضه کردند. بطوری که اکنون تقریبا همه بر این باورند که اکثر زبانهای اروپایی، ایرانی و نیمی از زبانهای هندی از یک زبان مشترک هند و اروپایی مشتق شده اند. در مرکز این ادعا کتاب زرتشتی بود که دوپرون با خود به اروپا آورده بود و نهایتاً اصالت آن در سال ۱۸۲۰ از سوی یک زبانشناس شهیر دانمارکی به اثبات رسید.

در اواخر دهه ۱۸۵۰ و نیمه اول دهه ۱۸۶۰ کتب مذهبی زرتشتی موضوع اصلی صحبت دایره زبانشناسان بود. و این درست زمانی است که ما نیچه جوان را در مدخل ورودی دانشگاه بن قبل از شروع سال دوم رشته زبانشناسی رها کرده بودیم. اجازه بدهید که باقی ماجرای نیچه را از اینجا دنبال کنیم. (ص ۷۳)

———————-

* در باره زندگی و شخصیت پل کریواچک این مقاله گاردین که پس از مرگ او در سال ۲۰۱۱ منتشرشده توصیه می شود.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته