وحید سبزیان پور متولد ۱۳۳۷ در کرمانشاه و دارای دکترى زبان و ادبیات عرب از دانشگاه تربیت مدرس است. وی هم اکنون دانشیار گروه زبان و ادبیات عرب دانشگاه رازی کرمانشاه و عضو هیئت رئیسۀ انجمن ایرانی زبان و ادبیات عربی است. دکتر سبزیان پور در سالهای اخیر پژوهش های بسیاری در زمینۀ امثال و حکم و بررسی تطبیقی آن در متون فارسی و عربی انجام داده است. او در گفت و گو با مرکز پژوهشی میراث مکتوب معتقد است که تاکنون تحقیق منسجمی برای جمع آوری سخنان حکیمانه ایرانیان قبل از اسلام صورت نگرفته است.
شما به تازگی دربارۀ حکمتهای ایرانیان باستان در متون عربی تحقیقاتی انجام داده اید. دربارۀ این اثر صحبت کنید.
حفرۀ بزرگی که پس از شکست ایرانیان از اعراب، در ادبیات فارسی ایجاد شد، موجب گردید که به مدت دو تا سه قرن، به سبب عوامل سیاسی، اقتصادی، دینی و فرهنگی، گویندگان ایرانی به زبان فارسی چیزی ننویسند و شعری نسرایند. اگر چیزی نوشته اند و یا سروده اند به دست ما نرسیده است زیرا نه تنها حمایتی از آنها صورت نمی گرفت، چه بسا فارسی گویی موجب اتهام به زندقه و کفر آنها میشد. تغییر زبان و خط پهلوی به خط عربی از عوامل دیگری است که موجب بیگانگی ایرانیان با گذشته خود شد. اولین کتاب هایی که به زبان فارسی نوشته شد با فاصلۀ ۲۰۰ تا ۳۰۰ سال پس از اسلام بود. این موضوع چهرۀ ایران را در ابهام و غبار تاریخی قرار داد. در همین دوران که ایرانیان به گمان عده ای از حرکت و فعالیت علمی باز ایستادند رو به زبان عربی آوردند و کتابهای ارزشمندی را از زبان فارسی و پهلوی به عربی ترجمه کردند که از جمله مهم ترین آنها کلیله و دمنه؛ الادب الصغیر و الادب الکبیر؛ خداینامه ها؛ آیین نامه ها و دهها کتاب دیگر بود که وارد فرهنگ عربی شد و در متون عربی پراکنده شد. برخی را گمان بر این است که ترجمه متون ادب فارسی در دورۀ عباسی آغاز گشت، حال آنکه این نهضت به دستور هشام بن عبدالملک (۱۱۳هـ) با ترجمه کتابی از گنجینه شاهان ایران آغاز گردید.
این از باورهای نادرست است که ایرانیان پس از شکست از اعراب دست از فعالیتهای علمی برداشتند و سکوت پیشه کردند. حقیقت این است که هنگامی که دین اسلام از جزیره العرب خارج شد و گروههای دیگری غیر از عرب به این دین گرویدند، حکام عرب دریافتند که برای اداره چنین دولتی، تشکیلات ساده ای که خود با آن آشنا بودند کفایت نمیکند و باید از سازمانی مناسب و شایسته آن بهره ببرند؛ به همین دلیل به ایرانیان روی آوردند و از همان روزهای نخستِ حکومت خلفا در ایران، از تشکیلات سازمانی دوره ساسانی بهره بردند. از سلیمان بن عبدالملک نقل شده که گفته است: «از این ایرانیان در شگفتم، در طول تاریخ حکومت کردند و هرگز به عربها نیازمند نشدند و زمانی که عربها حکومت کردند از آنها بی نیاز نشدند.» بر اساس مستندات تاریخی، نخستین دیوان اداری، به دست هرمزان، که اسیری ایرانی بود، و در زمان خلیفه دوم تأسیس شد.
از جمله دلایلی که نشان از احتیاج عربها به ایرانیان دارد، موضوع دیوان خراج ایران است که در واقع ستون فقرات و ارکان اصلّی هر حکومتی را تشکیل میدهد. عربها شیوه، زمینه و حتّی واژگان لازم را برای تبدیل آن به زبان عربی نداشتند، نبودِ شخص باسوادی که بتواند این دیوانها را به عربی بازگرداند، موجب شد دستکم تا سال ۸۷ هجری دیوانهای خراج عراق به زبان فارسی باشد و پس از گذشت دهها سال به تدریج به زبان عربی نوشته شود. دیوان خراج خراسان تا سال ۱۲۴ هجری به فارسی باقی ماند، دیوان قم در زمان هارون الرشید به عربی برگردانده شد. بی تردید تغییر زبان فارسی دیوانهای اداری به عربی به کمک ایرانیانی صورت گرفته که برای آموزش عربی تلاش بسیار کرده اند.
اگر قرآن کریم را که کلام الهی است استثناء کنیم، اوّلین کتابی که در زبان عربی تدوین شد به دست ایرانیان سامان یافت. زیرا زبان عربی بنا به دلائل تاریخی، سیاسی و فرهنگی، به رشد لازم برای تدوین و کتابت نرسیده بود. زبان و ادب فارسی در این مرحله به ادب عربی کمک کرد تا بتواند اثری مدوّن به وجود آورد. ایرانیان از یک سو مهارتهای خود را در اختیار عربها قرار دادند و از دیگر سو با دقّت و باریک بینی در ادب عربی، قواعد و اصولی برای این زبان، استخراج کردند که یکی از نتایج آن، ظهور علوم ادبی چون، بلاغت، صرف و نحو و آثار ارزشمند ماندگاری شد که بعدها گسترش و توسعه یافت. این آثار با گذشت زمان، تبدیل به فرهنگ عربی شد و این گمان به وجود آمد که ادب فارسی و علوم ادبی مربوط به آن وابسته و برگرفته از ادب و فرهنگ عربی است.
اینکه گفته می شود آثار علمی و فرهنگی ایرانیان در کتابسوزیهای اعراب نابود شد جای تأمل دارد، زیرا این آثار در دوره های بعد به زبان عربی ترجمه شد، به رنگ و بوی اسلامی در آمد و موجب تحوّل فرهنگ و ادب اسلامی عربی شد. این فرهنگ به این سبب که از غربال ادب اسلامی عبور کرد و رنگ و بوی اسلامی پیدا کرد، نشانه های ایرانی خود را از دست داد و بعدها بخشی از فرهنگ اسلامی شد. ابن ندیم به نام بیش از ۳۰ مترجم ایرانی اشاره کرده که به شکل حرفهای متون ادب ایرانی را به عربی ترجمه کرده اند، یکی از آنها «محمّد بن خلف بن مرزبان» است که بر اساس گفته یاقوت به تنهایی بیش از ۵۰ کتاب را از فارسی به عربی ترجمه کرده ولی حتّی یک مورد از این ترجمه ها به دست ما نرسیده است.
اما درباره حکمتهای ایرانی، حقیقت این است که تا به حال تحقیق منسجمی برای جمع آوری سخنان حکیمانه ایرانیان قبل از اسلام صورت نگرفته است بود و تنها علی اکبر دهخدا، دکتر محمد معین، دکتر محمد محمدی ملایری، دکتر احمد تفضلی و دکتر آذرتاش آذرنوش در تحقیقات خود مباحث بسیار ارزشمندی دربارۀ فرهنگ ایرانیان باستان در متون عربی و علل و اسباب نفوذ آن آورده اند، ولی به شکل منسجم کتابی که این حکمتها را یکجا جمع کرده باشد، تدوین نشده است.
این در حالی است که حکمت ایرانى در عهد عباسى آنچنان با حسن قبول روبرو شد که خلفاى عباسى فرزندان خود را موظّف به یادگیرى آن مى کردند، از جمله هارون الرشید به کسایى، مربّى پسرش توصیه مىکند که پندهاى ایرانى را به او بیاموزد. مأمون فرزندان خود را به آموختن عهد أردشیر و کلیله و دمنه دستور میدهد. وقتى مأمون، کتاب «جاودان خرد» را مى بیند، مى گوید: «به خدا حکمت این است نه آنچه که در دهان ما بیهوده مى چرخد.»
از چه زمانی به حکمتهای ایرانی علاقمند شدید؟
من از حدود بیست سال قبل به متون بازمانده از پهلوی مانند مینوی خرد، دینکرت و … علاقه مند شدم ولی احساس کردم این ها نارساست و برای نشان دادن تمدن باشکوه ایران قبل از اسلام بسیار ناقص است تا اینکه متوجه شدم در متون ادب عرب، حکمت های فراوانی از ایرانیان باستان به شکل پراکنده وجود دارد. این حکمت ها آنقدر در حاشیه قرار دارد که پیدا کردن آنها در متون عربی مانند پیدا کردن سوزن در انبار کاه است. در نهایت تحقیقات پراکنده و مقالات من در یک پایان نامه دکتری ادبیات عرب در دانشگاه رازی با یک کار شبانه روزی در طی چند سال، با عنوان “حکمت های ایرانیان باستان در متون عربی” تکمیل گردید که امیدواریم به زودی به کسوت چاپ درآید. ما در این تحقیق حدود ۱۰۰۰ حکمت و سخن حکیمانه از ایرانیان باستان در متون عربی پیدا کردیم. سخنانی که از ۴۳ شخصیت ایرانی از جمله انوشروان و بزرگمهر نقل شده است.
موضوع این حکمتها چیست؟
حکمتهای موجود در منابع عربی از لحاظ مضمون، بر اساس بسامد، به ترتیب عبارتند از:
امور سیاسی؛ شامل موضوعاتی چون بایسته های پادشاهی مانند دادورزی، مشورتخواهی، عفو، لزوم نظارت بر کار کارگزاران و…
امور اخلاقی؛ شامل پرهیز از ناشایستهایی چون هوای نفس، بخل، خودپسندی، دروغ و… و دعوت به شایستهایی چون راستی، صبر، قناعت و…
امور دینی؛ پیرامون موضوعاتی مانند پرهیز از گناه، بیاعتباری دنیا و بیارزشی آن در مقایسه با آخرت، پرهیز از غفلت و شک به خداوند و…
امور اجتماعی؛ شامل موضوعاتی چون آیین دوستی، تشویق به کار، لزوم رسیدگی به خانواده و…
از آنجا که بسیاری از این مضامین حکمی در منابع عربی، تکرار شده است، حکمتها را از منابعی نقل کرده ایم که از لحاظ تاریخی، مقدّم بر منابع دیگر است و در موارد بعدی به منابع قبل ارجاع داده ایم.
ویژگی برجستۀ این سخنان حکیمانه چیست؟ و چه ارزشی برای فرهنگ و ادب ما دارند؟
وقتی یک اثر تاریخی مثل یک کانال آبرسانی، قبرستان و یا بقایای یک ساختمان باستانی کشف می شود، خبرگزاریها آن را پخش می کنند، بسیاری شگفت زده میشوند، احتمالا در رسانه های خارج از کشور منتشر میگردد، مسئولین این اماکن را در معرض دید مردم قرار خارج میدهند و آثار به دست آمده را در موزه ها نگهداری می کنند. اگر سودجویان قصد دستیابی و فروش آنها را داشته باشند، از آن جهت که تعلق به ملت و گذشته آنها دارد به شدت با آنها برخورد میشود. وقتی شنیده میشود یک اثر تاریخی ایرانی از فلان موزه خارج از کشور به موزههای داخلی منتقل شده است، همگی احساس رضایت و موفقیت میکنند. دلیل این امر افتخار این مردم به گذشته باشکوه و تمدن نیاکان خود است. زیرا همه آحاد بشر و همه ملل دنیا دوست دارند که ریشه هایی استوار و محکم داشته باشند، از اینکه بی اصل و نسب باشند خجالت میکشند و افتخار آنها به اجداد بزرگ و گذشته باشکوه است. میراث فرهنگی گذشتگان دریچه ای است به دنیای پر رمز و راز ایرانیانِ قبل از اسلام و تأکید بر این نکته که گذشتگان آنان دارای تمدن بوده، از فرهنگ و اندیشه و خرد برخوردار بوده و از اصول و مبانی شهرنشینی و یک زندگی پیشرفته آگاه بوده اند و آنها را در زندگی خود به کار می برده اند.
اگر کشف یک سکه باستانی نشان از نوع داد و ستد و روابط اقتصادی گذشته دارد؛ اگر یک تار نخ، نوع پوشش، هنر و صنایع اجداد ما را معین میکند و اگر در یک قطعه سفال و یا مفرغ نشانه هایی از ابزار و وسایل زندگی و نوع معیشت ایرانیان باستان دیده میشود، آگاهی از مضامین اخلاقی و حکمی رایج در میان آنها، دریچه ای است برای آشنایی با فرهنگ، اخلاق، روابط انسانی و نگرش آنان به هستی و انسان. بنابراین با توجه به اهمیت فرهنگ و دیدگاه های یک ملت نسبت به هستی و روابط انسانی، کشف این نوع مبانی و اصول اخلاقی نباید اهمیت کمتری نسبت به کشف ابزار و وسایل زندگی آنها داشته باشد.
نکته قابل تأمل اینکه در شرح و تحلیل آثار گویندگان و شاعران فارسی زبان، یک موضوع فراموش شده و آن فرهنگ ایرانی است که به شکل سینه به سینه و یا در حافظه جمعی آنان وجود دارد ولی در شرح متون ادبی و یا پژوهشهای تطبیقی به ندرت دیده میشود. نگرش ایرانیان باستان به هستی و انسان و روابط انسانی چگونه بوده و تا چه میزان اندیشه های آنان بر فرهنگ و ادب این مرز و بوم تأثیر گذاشته است؟
نکتۀ جالب توجه اینجاست که در تمام این سخنان حکیمانه یک صحبت نامعقول نمی بینیم و گویی این سخنان امروز گفته شده است. سخنانی که از تجربه، آگاهی، درایت و واقع بینی خاصی به زبان آمده است به گونه ای که انسانهای خردمند را به تحسین وامیدارد و شنونده با جان و دل احساس می کند که از منشأ اصیلی صادر شده است. این سخنان از قرن دوم به بعد وارد ادب عربی شده است. بسیاری از این سخنان در منابع اولیه به نام بزرگمهر و انوشروان است که پس از گذشت چند سال در منابع بعدی ابتدا به ایرانی تغییر یافته است و بعد از گذشت روزگار از حکما نقل شده و بعدها تبدیل به ضرب المثل عربی شده است.
رابطه این سخنان حکیمانه با فرهنگ اسلامی و دیگر فرهنگهای بشری چگونه است؟
این سخنان حکیمانه چند دسته هستند. یک دسته در احادیث معصومین و سخنان حضرت علی (ع) و حکمت های یونان، دیده می شود. به نظر می آید این ها منشأ عقلانی دارند که تنها اختصاص به ایرانیان باستان ندارد. مثل حُسن و قُبح های اخلاقی. اگر در فرهنگ مردم آفریقا و اسکیموها نیز جستجو کنید، قطعاً با این نوع سخنان حکیمانه مواجه میشوید. ولی نکتۀ مهم این است که ما تا سند مکتوبی نداشته باشیم نمی توانیم بگوییم این ملت یا این فرهنگ به این حد از رشد و کمال دست یافتهاند. به تعبیر دیگر هر ملتی که میتواند اثبات کند که در دوران تاریخی از فرهنگ و معرفت برخوردار بوده باید به خود ببالد.
برخی این پرسش را مطرح می کنند که حکمتهای ایرانی که عام و اخلاقی هستند چه ارزشی دارد؟ در پاسخ باید گفت یک نکتۀ بسیار مهم در این سخنان این است که پیشینیان ما در حدود ۲۰۰۰ سال قبل به این نکات اخلاقی رسیده اند و به قدری بر آنها تأکید داشته اند که علاوه بر اذهان عمومی در منابع عربی به نام آنها ثبت شده است. به علاوه دسته دیگری از این سخنان حکیمانه به گونه ای است که نمیتوان آنها را حکمتهای عمومی بشری دانست بلکه به سبب ویژگی خاص میتوان یقین حاصل کرد که منشأ آن ایران است و در دوران بعد به ادب عربی و سپس ادب فارسی منتقل شده است. متأسفانه بیشتر شارحان ادب فارسی به گونهای مینویسند و سخن میگویند که نتیجه آن این است که ادبیات فارسی مدیون ادب عربی است. البته تردیدی نداریم که شاعران ما متأثر از فرهنگ عربی بوده اند ولی نادیده گرفتن سهم ایران و تأثیرات فرهنگ ایران ستمی بزرگ به فرهنگ و آیین این کشور است.
فایده این سخنان برای نسلهای کنونی و آینده چیست؟
تجربه ها و حوادث تاریخی چون جنگ تحمیلی نشان میدهد که نادیده گرفتن پیشینه درخشان فرهنگی و تمدن پرافتخار ایرانی که امروز در محاصره دشمنان قرار گرفته ابدا به مصلحت ملت بزرگ ایران نیست، زیرا در روزگار ما زمینه های خطرناکی به سبب بدخواهی دشمنان فراهم شده، تنوع مذاهب و نژادهای گوناگون در ایران نیز مزید بر علت است.
بدیهی است که ما در کنار اعتقادات اسلامی نیازمند محورهای مستحکم ملی هستیم تا اتحاد و یکپارچگی این ملت حفظ گردد، کاری که مدتها مورد غفلت قرار گرفته و امروز اندک توجهی به آن صورت گرفته است. جای تأسف است که کمتر ملتی چون ایرانیان دست به تخریب بنیادهای فرهنگی و تاریخی خود زده اند، زیرا نتیجه بسیار بد آن را در بحران های سیاسی و نظامی میبینیم. بسیاری از ایرانیان خارج از کشور با دیدن انسجام ملی و فرهنگی دیگر ملل دنیا که سابقه تمدن آنها به چند قرن نمیرسد، جای محورهای مستحکم ملی را در میان ایرانیان که باید از همه قویتر و پررنگتر باشد خالی می بینند.
لازم است مهندسان فرهنگی کشور ما شیوه های ایجاد و تحکیم محورهای مشترک ملی را در برخی از کشورهایی که پیشینه تاریخی ندارند، مورد تأمل قرار دهند تا اهمیت مشترکات ملی، تاریخی و فرهنگی را هرچه بیشتر دریابند. این محورها چون قطبهای مغناطیسی، نژادها، مذاهب و اقوام مختلف ایرانی را به طرف خود جذب کرده موجب همسویی و همدلی و احساسات مشترک میشود و چون ملاطی محکم آجرهای پراکنده را به هم می چسباند تا در برابر تهاجم فرهنگی و نظامی بدخواهان و دشمنان حصاری استوار تشکیل دهد.
تأثیر فرهنگ ایران باستان در چه پدیدآورندگانی از ادب عربی بیشتر دیده می شود.
در اشعار عربی دست کم صد مضمون حکیمانه وجود دارد که خود شاعر می گوید این سخن، سخن بزرگمهر یا سخن انوشروان است. ابن مقفع بزرگترین عامل انتقال فرهنگ و اندیشۀ ایرانی به ادب عربی بوده است ولی به سبب موقعیت خاصی که حاکم بر سیاست آن روزگار بوده، نامی از حکیمان ایرانی نیاورده و لازم است که آثار ابن مقفع به شکل دیگر بررسی شود. غیر از ابن مقفع اولین نویسنده و مؤلف عرب که نامی از ایرانیان برده است جاحظ و بعد از جاحظ، ابن قتیبه است. در آثار جاحظ گاه جمله هایی می بینیم که به زبان فارسی آمده است.