یزدان صفایی
ایران نبشت
زبان و ادبیات، تاریخنگاری و جغرافیا، فلسفه و نهضت ترجمه در ایران باستان، موضوعهای مورد بررسی در جلد پنجم تاریخ جامع ایران هستند که در واقع آخرین جلد از این مجموعه است که به طور کامل به دورۀ ایران باستان اختصاص دارد و به همین علت، آخرین جلد مورد بررسی توسط نگارنده نیز است.
عنوان فصل نخست «زبان ایلامی» (صص ۱-۱۶) است که مارگارت خاچیکیان نوشته است. این زبان در غرب و جنوب غربی ایران به عنوان زبان مادری ساکنان آنجا به کار میرفت. منبع اصلی برای پژوهش دربارۀ این زبان، متونی است که به «نظام نوشتاری واژهنگار- هجانگار اکدی» نوشته شده است. از عیلامی / ایلامی باستان، متن عهدنامۀ معروف میان نرمسین، شاه اکد و هیتَ شاه عیلامی باقی مانده است. متون عیلامی میانه از سدۀ سیزدهم قم پدیدار میشوند و بعد از وقفهای طولانی از حدود سدۀ هشتم قم متون عیلامی نو و در نهایت متون عیلامیِ هخامنشی شامل کتیبههای شاهی و متون تخت جمشید و نامههای آرماویر وجود دارند. مقالۀ حاضر زبان عیلامی را از منظر آواشناسی، مصوتها، صامتها، فرآیندهای واژ- واجی، هجا، تکیه، ساخت واژه، واژهسازی، پسوندهای طبقهنما، اجزای کلام، ضمیر، فعل، قید، حرف ربط و نحو به اختصار معرفی میکند.
فصل دوم «از هندواروپایی آغازین تا ایرانی باستان» (صص ۱۷-۵۲) را حسن رضایی باغبیدی نوشته است که پس از بررسی تاریخچۀ کشف خانوادۀ زبانهای هندو-اروپایی به تشریح زبان هندو-اروپایی آغازین از نظر نظام آوایی و ساخت واژه میپردازد. در ادامه، گروه زبانهای آریایی تشریح میشود؛ همۀ این زبانها، بازماندۀ زبانی باستانی هستند که میتوان آن را آریایی آغازین نامید. زبان آریایی آغازین به دو شاخۀ نورستانی آغازین و هندو-ایرانی آغازین تقسیم میشود. منظور از نورستانی آغازین، مادر همۀ زبانهای نورستانی است که در در نورستان در کوههای شمال شرق افغانستان رواج دارد. از سوی دیگر هندو-ایرانی آغازین مادر همۀ زبانهای ایرانی، هندو-آریایی و دَردی است. در ادامه تحولاتی که از هندو-اروپایی آغازین تا هندو-ایرانی آغازین و از آن تا ایرانی باستان یا ایرانیِ آغازین صورت گرفته، بررسی شده است.
فصل بعدی «زبانهای ایرانی باستان» (صص ۵۳-۱۰۶) نیز به قلم حسن رضایی باغبیدی است. این اصطلاح برای مشخص کردن زبانهایی است که از هنگام جدایی اقوام ایرانی از دیگر آریاییان در هزارۀ دوم قم تا اندکی پس از سقوط امپراتوری هخامنشی در پهنهای گسترده رواج داشته و شامل اوستایی، سکایی باستان، فارسی باستان، مادی و همچنین چند زبان دیگر میشود که بر مبنای شواهد بعدی میتوان آنها را بلخی باستان، خوارزمی باستان، سغدی باستان و پارتی باستان نامید. رضایی باغبیدی معتقد است زبان باستانی دیگری در شیراز نیز رواج داشته است که میتوان آن را شیرازی باستان نامید. در ادامه زبانهای اوستایی و فارسی باستان که از آنها متن باقی مانده است از نظر نظام آوایی و صرفی و واژهسازی بررسی شدهاند.
چنگیز مولایی فصل «سنگنبشتههای شاهنشاهان هخامنشی» (صص ۱۰۷-۱۳۰) را نوشته است که با بررسی تاریخچۀ رمزگشایی خط میخی فارسی باستان آغاز میگردد. در ادامه، مهمترین سنگنبشتههای فارسی باستان از نظر نویسنده معرفی شدهاند.
فصل پنجم «اوستا» (صص ۱۳۱-۱۷۶) به قلم محمدتقی راشد محصل است. راشد محصل ابتدا دربارۀ نسخههای خطی اوستا و تقسیمبندیهای آن در سنت زردشتی مینویسد و سپس از منظر علمی، آن را به اوستای کهن ( گاهان، یسن هفت ها، نمازهای چهارگانۀ زردشتی) و اوستای جدید (یسنا، ویسپرد، وندیداد، یشتها، خردهاوستا و متنهای پراکندۀ دیگر) تقسیم میکند و هر یک را بررسی میکند. پیشینۀ پژوهشهای اوستایی بخش بعدی مقاله است. نویسنده در بحث محتویات و پیام گاهان، آن را دارای مضامینی چند وجهی و اخلاقی، آیینی، ادبی و عرفانی میداند.
«زبان پارتی» (صص ۱۷۷-۱۹۰) عنوان فصل بعدی و نوشته حسن رضایی باغبیدی است. پارتی که از زبانهای ایرانی میانۀ شمال غربی است به پهلوانی و پهلوی اشکانی نیز معروف است. از صورت باستانی آن اثری باقی نمانده است هرچند که احتمالاً بتوان برخی از واژههای آن را بازسازی کرد. از پارتی آثاری باقی مانده است که شامل سفالنوشتههای نسا، آثار مانوی به زبان پارتی، چرمنوشتههای اورامان، سنگنوشتههای بسیار کوتاه در آرمازی در گرجستان، نوشتههای کوتاه بر روی سکهها، مهرها و جواهرات، کتیبۀ کوتاه بلاش چهارم و کتیبۀ همو بر مجسمۀ هرکول، کتیبۀ سنگ مزار خواسگ و آثاری که از دورۀ ساسانی به دست آمده است. باغبیدی در ادامۀ مقاله، نظام آوایی و نظام صرفی پارتی را بررسی کرده است.
مقالۀ «زبان فارسی میانه» (صص ۱۹۱-۲۰۰) نیز به قلم حسن رضایی باغبیدی است و طرحی مشابه مقالۀ پیشین دارد. فارسی میانه که از زبانهای ایرانی میانۀ جنوب غربی و بازماندهای از یکی از گونههای فارسی باستان است زبان رسمی شاهنشاهی ساسانی بود و در آن زمان، پارسیگ خوانده میشد. این مقاله به اختصار، آثار زبان فارسی میانه، نظام آوایی و نظام صرفی آن را بررسی کرده است.
رضایی باغبیدی «کتیبههای فارسی میانه» (صص ۲۰۱-۲۴۰) را نیز برای مجموعه تاریخ جامع نوشته است و در آن متونی را بررسی کرده که به زبان فارسی میانه بر روی سنگ، گل، آجر، گچ و فلز و چوب نوشته شده و همینطور متونی که با مرکب روی پاپیروس، پوست، سفال و دیوار نیز موجود است. سنگنوشتهها در دو گروه سنگنوشتههای شاهان و و بزرگان دربار بررسی شدهاند. همچنین کتیبهها شامل کتیبههای مزار، وقفی، و یادگاری میشوند. دیوارنوشتهها، سفالنوشتهها، پوستنوشتهها، پاپیروسنوشتهها، ظرفنوشتهها، سکهها، مهرها و مهروارهها و نشانها نیز به اختصار معرفی شدهاند.
«ادبیات فارسی میانه» (صص ۲۴۱-۴۳۰) به قلم مهشید میرفخرایی به معرفی متون مختلفی میپردازد که به فارسی میانه باقی ماندهاند و شامل ترجمه و تفسیر اوستا به پهلوی یعنی متون زند و پازند، آثار تألیف شده بر اساس زند یعنی دینکرد و بندهش و گزیدههای زادسپرم و آثار منوچهر (نامهها و دادستان دینی) و روایت پهلوی پرسشنیها و ورجرد دینی و متنهای پیشگویی مانند ارداویرازنامه و زند وهمن یسن و پیشگوییهای جاماسب (جاماسبنامه و یادگار جاماسبی) و بهرام ورجاوند و متون افسون و تفأل و تعبیر خواب و متون فلسفی و کلامی مانند شکند گمانیک وزار و گجستگ ابالیش و متون اندرز و متون چیستانی و دادستان مینوی خرد و متون مناظرهای و متون تاریخی که تنها شامل اثر نیمهتاریخیِ کارنامۀ اردشیر بابکان است و متن جغرافیاییِ شهرستانهای ایرانشهر و یک متن جغرافیایی دیگر و متون حماسی و متون حقوقی و تعلیمی و فرهنگها میشود. میرفخرایی همچنین به شواهد متون اندرزنامهای در میان منابع اسلامی و ادبیات اخلاقی نیز پرداخته است. نامههای سیاسی مانند نامۀ تنسر و همینطور شواهد خداینامه و آییننامه و تاجنامه و برخی داستانهای منثور و اسکندرنامه و کتابهای علمی دیگر انواع ادبیات هستند که در متون و منابع دورۀ اسلامی از آنها شواهدی وجود دارد.
فصل دهم «زبان سغدی» (صص ۴۳۱-۴۸۲) به قلم بدرالزمان قریب است. سغدی از زبانهای ایرانی میانۀ شرقی است از سدۀ نخست تا سیزدهم میلادی از دریای سیاه تا مرزهای غربی چین بدان گفتگو میشده است. قریب آثار مکتوب این زبان که شامل ادبیات بودایی، مانوی، مسیحی و کتیبههای مختلف و سکهها میشود را بررسی کرده است. آواشناسیِ سغدی و صامتها، مصوتها، نظام صرف، ضمیر، فعل، ستاک حال، گذشته و وجوه فعلی و شناسههای صرفی و واژهسازیِ آن نیز تشریح شدهاند.
ابوالقاسم اسماعیلپور فصل «ادبیات مانوی» (صص ۴۸۳-۵۱۵) را که به زبانهای ایرانی (پارتی، فارسی میانه، سغدی و بلخی) و غیر ایرانی (قبطی، چینی و ترکی اویغوری) نوشته شدهاند، تألیف کرده است. از مانی پارههایی از هفت کتاب در دست است؛ علاوه بر آنها مانویان آثار متنوعی به زبانهای پیشگفته از خود به جای گذاشتهاند که گنجینهای از آثار منظوم و منثور دینی، تعلیمی، عرفانی و غنایی است.
فصل «زبانهای سکایی: ختنی و تُمشُقی» (صص ۵۱۷-۵۳۲) را جان شلدون تألیف کرده است. اصطلاح سکایی را مؤلف برای دو زبان بسیار نزدیک به هم به کار برده است که در ختن و تمشق در صحرای تَکلَمکان بدانها سخن میگفتند. هر دو گویش سکایی از منظر آواشناسی بررسی شدهاند.
مهشید میرفخرایی فصل «ادبیات ختنی» (صص ۵۳۳-۵۷۶) را هم نوشته که تاریخ نگارش آثار این زبان از سدۀ پنجم تا دهم میلادی است و به دو خط رسمی و شکسته یا متصل نوشته میشده است. بخش اعظم ادبیات ختنی به نظم است و با توجه به گسترش کیش بودایی در ختن، بسیاری از متون ختنی در واقع تحت تأثیر این کیش قرار دارند.
محمود جعفری دهقی فصل «زبان بلخی» (صص ۵۷۷-۵۹۶) را با مروری بر پیشینۀ بلخ آغاز کرده است و در ادامه منابع و مواد زبان بلخی را بررسی کرده که شامل کتیبهها، سکهها و مهرها، دستنوشتهها (اسناد اقتصادی، حقوقی و غیره) میشود. آواشناسی، الفبا، صرف، ضمایر، صفت و فعل زبان بلخی بخشهای بعدی مقاله را شامل میشوند.
فصل «زبان خوارزمی» (صص ۵۹۷-۶۰۵) نوشتۀ حسن رضایی باغبیدی آخرین مقالۀ زبانشناختی این جلد است. آثار بازماندۀ این زبانِ ایرانیِ میانۀ شرقی به دو دستۀ آثار کهن خوارزمی به خط آرامی و آثار متأخر خوارزمی به گونهای به خط عربی تقسیم میشوند. آواشناسی، اسم و صفت، حروف، ضمایر، فعل و نحو خوارزمی بخشهای بعدی مقاله هستند.
فصل شانزدهم «شعر در ایران باستان» (صص ۶۰۶-۶۱۹) نوشتۀ کارلو جووانّی چِرِتی است. چرتی با تأکید بر سنّت شفاهی، وجود گروههایی از آوازخوانان را مسلم میانگارد. متون شعری شامل دو دستۀ شعرهای دینی و شعرهای غیر دینی (حماسهها و اندرزها) میشود. دستۀ نخست غیر قابل تغییر بوده ولی در دستۀ دوم دخل و تصرف میشد. مهمترین متن شعری گاهان است و افزون بر آن، یشتها دیگر متون منظوم دینی در زبانهای ایرانیِ باستان را تشکیل میدهند. در دورۀ میانه، از بلخی و خوارزمی هیچ نمونهای از یک شعر یافت نشده اما در ختنی شواهد نسبتاً زیادی وجود دارد؛ هرچند مشخص نیست که وزن شعرهای ختنی برپایۀ وزنی بومی بوده یا تحث تأثیر وزنهای هندی قرار داشته است. برخی شعرهای سریانی ترجمه شده و در متون سغدی مسیحی بازتاب یافتهاند. از فارسی میانه و پارتی، مستقیماً شعری باقی نمانده اما برخی متنهای منثور مشخصاً دارای اصلی منظوم بوده است. از سوی دیگر آثار منظومی نیز در ادبیات مانوی وجود دارد.
فصل «نامهنویسی در زبانهای ایرانی میانه» (صص ۶۲۱-۶۳۷) را شیما جعفری دهقی تألیف کرده است. به نظر میرسد که بهتر میبود به جای این فصل، فصلی دربارۀ نامهنویسی در ایرانی باستان نوشته میشد چرا که نویسنده علیرغم عنوان فصل، اشاراتی کوتاه به شواهد گلنوشتههای عیلامی تخت جمشید دارد که با توجه به نامههای آرشامه و اسناد تازهیاب آرامی بلخ که مؤلف از قلم انداخته است، پتانسیل لازم برای بحثهای مفصل وجود میداشت. به هر حال، زیرتیترهای مقاله عبارتند از: نامههای پارتی، نامههای فارسی میانۀ مانوی، پاپیروسنوشتههای مصر، رسالۀ آیین نامهنویسی، نامههای منوچهر، نامۀ تنسر، نامههای سغدی و نامههای بلخی و نامههای دورۀ ساسانی در آثار دورۀ ساسانی. مؤلف بار دیگر در برآیند سخن خود، نیمی از مطلب را به دورۀ هخامنشی اختصاص داده است حال آن که با انتخاب این موضوع برای این فصل، فرصت را برای بحثهای گسترده در دورۀ هخامنشی سوزانده است.
زهره زرشناس فصل «ادبیات شفاهی ایران باستان» (صص ۶۳۹-۶۷۴) را نوشته است. ادبیات شفاهی در ایران باستان غالباً از طریق انتقال سینه به سینه آثار دینی و ادبی تداوم مییافته است. زرشناس به گزارشهای مورخان یونانی دربارۀ وجود سنتهای سرودخوانی مغان و گزارشهایی از اشعار مادی و داستانهای حماسی و عاشقانۀ مادی ارائه میکند. مشخص نیست داستان سمیرامیس آشوری چرا حماسهای مادی دانسته شده است. داستانهای رستم و نرت جزئی از ادبیات شفاهی سکایی دانسته شده است. زرشناس براساس پژوهشهای شروو، کتیبههای فارسی باستان را متأثر از مضمونها و ساختارهای ادبیات حماسی شفاهی میداند. در ادامه به ادبیات حماسی و داستانهای اوستایی، و سپس تحول تاریخ ملی و اساطیری در دورۀ اشکانی و خنیاگران ساسانی پرداخته شده است.
ابوالفضل خطیبی فصل «خداینامه» (صص ۶۷۵-۷۰۳) را نوشته است که به اعتقاد او در دورۀ ساسانی براساس منابع مکتوب و منابع دیگر تألیف شده بود. تاریخچۀ خداینامه، محتوا و منابع آن، ویژگیهای اخبار خداینامه، ترجمهها و تحریرهای عربی آن، آثار منقول از خداینامه در منابع دورۀ اسلامی بخشهای مختلف مقاله هستند.
فصل «تاریخنگاری و جغرافیا در ایران باستان» (صص ۷۰۵-۷۲۲) را محمود جعفری دهقی نوشته است. در دورۀ هخامنشی مؤلف کوشیده است چند گزارش پراکندۀ منابع یونانی و کتاب استر را نقل کند و با توجه به وجود بایگانیهای اداری و کتیبههای شاهی به وجود تاریخنگاری در دورۀ هخامنشی تأکید میکند و معتقد است یورشهای مختلف به ایران باعث از میان رفتن شواهد مستقیم از این تاریخنگاری شده است. او پس از مرور شواهد دورۀ ساسانی، آثاری چون خداینامه، آییننامه، گاهنامه و غیره را آثار تاریخی دورۀ ساسانی میداند که اینک متأسفانه آنها را در اختیار نداریم. بخش جغرافیا در این مقاله دربارۀ جهانبینی ایرانیان به جغرافیاست حال آن که با توجه به بخش نخست مقاله که دربارۀ تاریخنگاری بود به نظر میرسید بهتر بود به جای تأکید صرف بر دیدگاه موجود در منابع زردشتی نسبت به جغرافیا، به صورتی جامعتر و با استفاده از همۀ منابع، به ویژه اسنادی که اطلاعاتی از جغرافیای اداری در ایران باستانمیدهند؛ دیدی فراگیر از این موضوع ارائه میشد.
محمود جعفری دهقی فصل «فلسفه و کلام در ایران باستان» (صص ۷۲۳-۷۴۷) را هم نوشته که با توجه به منابع چنین موضوعی، سرفصلهای آن عبارتند از: پرستش ایزدان، اصل دو بن، آفرینش، رستاخیز و تن پسین، وامگیری جهان غرب از جهانبینی ایرانی، نهضت فلسفه در عهد ساسانی و آثار فلسفی در عهد ساسانی. دهقی همچنین فهرستی از برخی اصطلاحات فلسفی در زبان فارسی میانه را ارائه کرده است.
فصل بیست و دوم «نهضت ترجمه در دورۀ ساسانی» (صص ۷۴۹-۷۸۰) را نیز محمود جعفری دهقی نوشته است. او معتقد است دو سنت شفاهی و کتبی در این خصوص به طور همزمان وجود میداشتند. عنوانهای این مقاله عبارتند از: روزگار ساسانی و نهضت ترجمه در ایران، گشایش مدارس علمی و تأثیر آن بر کار ترجمه، ویژگیهیا ترجمه در عهد ساسانی، انواع ترجمه در روزگار ساسانی (متون علمی، پزشکی، ستارهشناسی، سایر علوم و متون فلسفی و ترجمه متون دینی از اوستایی به پهلوی و غیره)، مترجمان روزگار ساسانی، مترجمان عرب در دبیرخانۀ دولت ساسانی و خاندان حماد بن زیاد. این خاندان که از مسیحیان حیره بودند از دبیران نامدار دبیرخانۀ دولتی ساسانی به شمار میآمدند.
——————–
*با اندک ویرایش