صالح تسبیحی

به روایت سعید نفیسی
به کوشش علیرضا اعتصام
تهران: نشر مرکز، ۱۳۹۰، ۸۰۲ صفحه (مشخصات در فروشگاه شهر کتاب)

خاطرات سعید نفیسی خیلی خواندنی ست. جذاب و قصه پرداز و تصویرساز. نفیسی از آدم‌هایی که با آن‌ها زیسته، از ادیب المملک و ایرج میرزا و عشقی تا تیمورتاش و عارف قزوینی چنان تصویر جانداری ارائه داده است که خواننده را با خود به فضای خاطره می‌برد و در محیط تهرانِ سالهای سی و دو سه رهایت می‌کند بچرخی.

یکی از نکات جالبی که نفیسی به صراحت بیان کرده رفتار نا خوشایند شاعر کامل، ملک الشعرای بهار در برخورد با پدیده‌های سیاسی و اجتماعی ست. بهار از هزینه دادن برای ایده و اندیشه‌اش پرهیز داشته و همواره آدم‌های های تند و تیز را جذب خودش می‌کرده و حرفی که نمی‌خواسته خودش بزند در دهان آن‌ها می‌گذاشته. بدیهی ست که دردسر و کتک خوردن و حتا قتل، متوجه آن جوان بخت برگشته می‌شده و بهار از خطر می‌رهیده.

نمونه‌ی واضحی که نفیسی نقل می‌کند میرزاده‌ی عشقی ست. جوانی پر شور و نابغه اما کم سواد که به نقلِ نفیسی قربانی مخالفت پنهانِ بهار و دیگر محافظه کاران با جمهوری رضا خانی شده است.

این نمونه در حال حاضر هم کم نیست. کسانی که برای رساندن صدای خود از دهان و تریبون دیگران استفاده می‌کنند و زیرکانه خود را مبرا می‌کنند و خلاص. آن‌ها بازی دو سر برد راه می‌اندازند: اگر حرف به کرسی نشست استفاده‌اش را می‌برند و اگر نشد چیزی از دست نداده‌اند و کس دیگر هزینه‌اش را می‌دهد. نمونه ای از رفتار کاسب کارانه‌ی وطنی که علاجش معلوم نیست.

این کتاب را سهند ایرانمهر چندی پیش در صفحه‌اش معرفی کرده بود و رفتم خواندم و از او ممنونم.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته