انتشار سرمقاله شرق به قلم فرخ امیر فریار که در راهک نیز بازنشر شد (+) دو مخالف جدی پیدا کرد که هر دو اهل کتاب و رسانه هستند. ببینیم آنها در چه چیزی با امیر فریار که خود از کتابشناسان باسابقه است مخالفت دارند (فریار از نویسندگان ثابت نشر دانش و جهان کتاب است. فهرست کارهایش را در نورمگز ببینید). بهمن دارالشفایی با تندی قلم بیشتری حرف فریار را نفی می کند و آمار او را مشکوک قلمداد می کند. مصطفی قوانلو قاجار سعی می کند عوامل مختلفی را که ممکن است اسباب خطای محاسبه فریار شده برشمارد از جمله اینکه مدل مصرف کتاب تغییر کرده است. مطالب آنها را با کامنتهایی از من می خوانید. – م.ج
چگونه از یک خط آمار مشکوک، یک سرمقاله تهیه کنیم؟
سرمقاله امروز روزنامه شرق را آقایی نوشته به نام فرخ امیریار (امیر فریار البته. ظاهرا بهمن ف. ا. فریار را نمی شناسد). این سرمقاله را تا این ساعت چند سایت بازنشر کردهاند که به نظرم دلیل اصلی توجه به این یادداشت همان پاراگراف اولش بوده: «خرید کتاب از کتابفروشیهای تهران در یکی، دو ماهه گذشته کاهش شدیدی یافته است. به نقل از برخی کتابفروشیهای معتبر در راسته دانشگاه و کریمخان، فروش کتاب در این کتابفروشیها در برخی روزها تنها ۱۰ تا ۱۵ جلد بوده است! بهخاطر این وضعیت کتابفروشان از گرفتن کتابهای تازه انتشاریافته خودداری میکنند و این خود به کاهش تولید و عرضه کتاب تازه منجر شده است.»
بقیه این یادداشت کوتاه یک سری کلیگویی است و آخرش هم به نتیجهای غیر از بدیهیات نمیرسد. یعنی کل یادداشت همین یک جمله است. من این روزها با یکی دو تا از فروشندههای راسته کریمخان صحبت کردهام. هیچکدام از رکوردی غیرعادی حرف نمیزدند. آمار فروش نشر ماهی (که بهمن دارالشفایی در آن کار می کند) را هم کمابیش میدانم و تا جایی که من میدانم فروش این تابستان به طرز معنیداری کمتر از تابستانهای قبل نبوده (البته کلا تابستان فصل رکورد کتابفروشیهاست).
نمیخواهم درباره رکود کتابخوانی یا کتابفروشی یا نشر در ایران نظری بدهم. ممکن است اوضاع همینقدر که این آقا نوشته بد باشد. شاید واقعا بعضی کتابفروشیها روزی ۱۰-۱۵ کتاب بفروشند. اما حداقل من شواهدی از رکود غیرعادی در هفتههای اخیر نمیبینم و به نظر نمیرسد نویسنده این یادداشت هم تحقیق خاصی کرده باشد و شاید حتی اطلاعاتش محدود باشد به نالیدن یکی از کتابفروشها و تعمیمش به یک راسته و یک صنعت. (این کاملا خطا ست! فریار سی سال است در عرصه کتاب قلم می زند. چطور جوانهای صنف قدیمی ها را نمی شناسند؟)
اینکه یک نفر یکجا (مثلا در فیسبوک) حرف بیاساس بزند یک چیز است، اینکه یک آمار مشکوک به همراه یک سری جمله کلی و بدیهی بشود سرمقاله یکی از روزنامههای اصلی کشور یک چیز دیگر. الان دیدم مصطفی قوانلو قاجار هم نقدی بر این سرمقاله نوشته است.
نقدی بر سرمقاله روزنامه شرق/ کاهش فروش کتابفروشی ها چگونه و چرا؟
موضوع کاهش سرانه کتابخوانی ایرانیان و به طبع (تبع / پیرو) آن کاهش فروش کتابفروشی ها یکی از موضوعاتی است که همواره موضوع بحث محافل فرهنگی بوده است. اما روز چهارشنبه ۱۸ شهریور سرمقاله نویس روزنامه شرق طی نوشته ای از «کاهش شدید فروش کتاب» سخن گفته و «اینترنت و بهویژه شبکههای اجتماعی» را به عنوان مهمترین مقصر ماجرا معرفی کرده است. اولین نکته ایراد ژورنالیسیتی است که به نام گذاری و جایگذاری این مطلب وارد است. این نوشته بیشتر به یادداشت نزدیک است تا سرمقاله. به طور طبیعی هنگامی که شما سرمقاله ای می خوانید انتظار دارید که نویسنده در ابتدا مفروضاتی را مطرح کند و سپس برپایه استدلال، به مفروضات خود پاسخ روشنی بدهد. در حالی که در این سرمقاله یادداشت گونه، نویسنده مفروضاتی را طرح می کند و در انتهای مطلب خود مفروضات را بدون پاسخ می گذارد و یافتن سوال به گفته وی «بحران کاهش شدید فروش کتاب» را به تشکیل جلساتی حواله می دهد، که تازه «شاید» از میان آنها بتوان به پاسخ هایی رسید. این در حالی است که اگر با یک سرمقاله مستدل رو به رو بودیم، ابتدا باید نویسنده موضوع « کاهش فروش کتابفروشی ها» را مطرح می کرد، عوامل متغیر در آنها را شرح می داد و در نهایت درست یا غلط، خواننده را به یک جمع بندی متقن می رساند.
اما به محتوای سرمقاله نیز اشکالات بسیار زیادی وارد است. ایشان گفته است « خرید کتاب از کتابفروشیهای تهران در یکی، دو ماهه گذشته کاهش شدیدی یافته است.» این سوال مطرح می شود که آیا به طور مثال وضعیت فروش کتاب در ماه های اردیبهشت (همزمان با نمایشگاه بین المللی کتاب) و خرداد بهتر از دو ماه اخیر بوده است؟ آیا اصولا بحران فروش کتاب تنها منحصر به همین دوماه می شود؟ یا ماه های قبل نیز وضعیت فروش به همین ترتیب بوده است؟ در نهایت یک سوال بزرگتر مطرح می شود که اصولا کدام حوزه اقتصادی در وضعیت امروز به غیر از رونق نسبی در برخی بخش های خدماتی مانند صنعت غذا در رکورد و بحران به سر نمی برد. واضح و مبرهن است که رکود فعلی نه تنها دامن صنعت نشر را گرفته، بلکه در همه حوزه های اقتصادی جاری و ساری است. بنابراین محدود کردن رکورد و بحران به یکی دوماه اخیر غیر منطقی به نظر می رسد.
از سوی دیگر ایشان در بخش دیگری از یادداشت خود ناشران را نقد کرده که با حس و شم اقتصاد نشر را دنبال می کنند. این در حالی است که ایشان در ابتدای مطلب هم برپایه همین حس و شم و سوال شفاهی صحبت از کاهش فروش کتابفروشی ها در راسته کریمخان و انقلاب کرده است. این در حالی است که ایشان هیچ گونه آماری از فروش کتابفروشی ها ارائه نداده و با سوال از چند کتابفروشی، این رکود را به کل کتابفروشی ها تعمیم داده است. اگرچه هیچ گونه آماری از وضعیت فروش کتابفروشی ها در دسترس نیست، اما ایشان می توانست حداقل سری به کتابفروشی ها بالای شهر بزند و ببیند که وضعیت آنها به کلی با کتابفروشی های قدیمی تفاوت دارد. در وضعیت فعلی کتابفروشی های کوچک توان رقابت با کتابفروشی ها بزرگ و شهرکتاب ها را ندارند و مشتریان کتاب اکنون ترجیح می دهند که به کتابفروشی ها بزرگ سر بزنند، بنابراین بازار تقاضا حداقل در تهران دچار چرخش مکانی شده است و این عاملی برای رکود در راسته کریمخان و انقلاب است.
نکته بعدی مقصر قلمداد کردن اینترنت و شبکه های اجتماعی است. مشخص نیست که سرمقاله نویس محترم با کدام آمار به این نتیجه رسیده است. آیا اگر اینترنت و شبکه های اجتماعی از زندگی ایرانیان حذف شود، مردم کتابخوان می شوند؟ آیا در کشورهای دیگر اینترنت و شبکه های اجتماعی وجود ندارد؟ براساس آماری که شرکت zenithoptimedia ارائه داده، از سال ۲۰۱۰ تا سال ۲۰۱۴ تغییرات عظیمی در گرایش مصرف کنندگان رخ داده است. استفاده از اینترنت ۸۳ درصد رشده کرده و به ترتیب منفی ۲۵ درصد روزنامه ها، منفی ۱۹ درصد مجلات و منفی ۶ درصد تلویزیون با کاهش مشتری و مصرف کننده رو به رو بوده اند. بنابراین در صنعت نشر نیز وضع به همین منوال است.
بسیاری از ناشران بزرگ جهان مانند پنگوئن، وایلی به استفاده از شبکه های اجتماعی و اینترنت برای جلب و جذب مشتری روی آورده اند. استفاده از اپلیکشین های کتابخوان در جهان پدیده ای جاری و رایج است. بسیاری از مردم ترجیح می دهند که بر روی تبلت یا موبایل کتاب بخوانند. در ایران نیز هم اکنون این پدیده آرام آرام در حال شکل گیری است و مصرف کنندگان از اپلیکشین های کتابخوان نظیر فیدیبو، طاقچه و غیره استفاده می کنند. بنابراین در این میان باید تغییر مدل مصرف را در این بازار در نظر گرفت. در ایران هم اکنون سایت ها و شبکه های اجتماعی بسیار فعالی در زمینه کتاب شکل گرفته است، سایت های فراوانی نیز وجود دارند که مصرف کننده می تواند مانند پیتزا، کتاب سفارش دهد و سپس کتاب را دم در منزل خود دریافت کند. اینها همه عواملی است که سرمقاله نویس روزنامه شرق آن ها را نادیده گرفته است.
اما بزرگترین عامل و مهمترین دلیل رکورد بازار کتاب را باید در رکورد اقتصادی کاهش قدرت خرید مردم جستجو کرد. (مصطفی اینجا روشن نمی کند که بالاخره رکود در بازار کتاب هست یا نیست) بسیاری می پرسند، هنگامی که کاربران این مقدار در شبکه های اجتماعی کتاب فعالند، چرا پس به همان نسبت رونقی در فروش کتاب دیده نمی شود. در این میان جواب را باید در جیب های خالی ایرانیان ناشی از کاهش نقدینگی و رکود اقتصادی دنبال کرد. همه امیدواریم که پس از توافق هسته ای، آرام آرام وضعیت اقتصادی کشور بهبود پیدا کند و اثر آن در بخش های مختلف اقتصادی، صنعت نشر و درنهایت جیب مردم نیز دیده شود.
به امید آن روز