باخ، بتهوون و باقی بر-و-بچه‌ها؛ طنز و موسیقی

مریم طهماسبی
قفسه
به نقل از مجله‌ روشن (شهریور ۱۳۹۴)

باخ، بتهوون و باقی بروبچه‌ها
نویسنده: دیوید دبلیو باربر David W. Barber
مترجم: پیام روشن
تهران: انتشارات ماهور، ۱۳۸۶
مشخصات نسخه اصلی در آمازون

شاید گوش‌سپردن به موسیقی کلاسیک خسته‌کننده به نظر بیاید و حتی شاید بین آن کودکی که به بتهوون گوش می‌دهد و ما اندر خم کوچه پاشایی‌ مانده‌ها تفاوت زیادی باشد اما اگر نگاه‌مان را با آن کودک هم‌سو کنیم و دست از پافشاری بر پیچیدگی این موسیقی و احتمالا فرازمینی‌ بودن اصحابش برداریم، قول می‌دهم بدون آن‌که درگیر مساله سختی شویم، بتوانیم از آن لذت ببریم.

اما برای لذت‌بردن از آنچه عمری به عنوان یک هنر تشریفاتی و نه مردمی شناخته‌ایم نیاز داریم به کسی که دستمان را بگیرد و ابراهیم‌وار به بت‌خانه بتهوون و دوستان ببرد و چهره معمولی‌تری از آنچه درباره این آدم‌ها در ذهنمان نقش بسته است نشانمان بدهد. شاید اگر بدانیم موتسارت همه پول‌هایش را در بیلیارد و قمار می‌باخته و یکبار هم از اسقف اردنگی خورده بتوانیم دست روی شانه او بگذاریم و بگوییم: «هی رفیق! حالا بگو ببینیم این سمفونی‌هایی را که می‌گویند قلب را از کار می‌اندازند، کجا می‌توان پیدا کرد؟»

یا شاید اگر بفهمیم «چایکوفسکی» نابغه موسیقی روس تا ۲۱سالگی حتی نمی‌دانسته بتهوون چند سمفونی دارد و احتمالا اگر الان بود مورد شماتت یوسف اباذری قرار می‌گرفت، نفس عمیقی بکشید و احساس کنید که با او همذات‌پنداری می‌کنید.

احتمالا فکر می‌کنید که یاوه می‌بافم و اساسا آشتی با چنین آدم‌هایی شدنی نیست؛ آدم‌هایی که همیشه از بالا نگاه‌مان کرده‌اند و موسیقی‌شان فضای سالن‌های مجلل و تماشاچی‌هایی با لباس‌های باشکوه را در ذهن‌مان مجسم می‌کند. اما بد نیست بدانید دیوید دبلیو باربر، روزنامه‌نگار، محقق و نویسنده کانادایی در این زمینه کاری کرده است کارستان. او کتابی تالیف کرده به نام باخ، بتهوون و باقی بروبچه‌هایا تاریخ موسیقی آن‌گونه که باید آموخته شود که محتوایش مثل اسمش ساده و سرشار از طنزهای ظریف است و حسابی هم می‌توان به اطلاعاتش استناد کرد.

آن‌چنان که آنتونی برجس، نویسنده سرشناس انگلیسی در مقدمه‌ای که بر این کتاب نوشته می‌گوید: «همه آنچه شما به آنها خواهید خندید حقایق تاریخی هستند. حتی یک نتِ خارج نیز در این ضبط تاریخی موجز وجود ندارد.» اینکه برجس لفظ «موجز» را به کار می‌بندد، ابدا اغراق نیست و باربر در تنها ۱۳۰صفحه زندگی کل موسیقی‌دانان معروف را از دوره‌های باروک، کلاسیک، رومانتیک، موسیقی انگلستان و روسیه برایمان تعریف می‌کند.

کتاب لحنی بسیار شیرین و کاملا طنز دارد و همین شیرینی مانع آن می‌شود تا از دست خواننده‌اش بیفتد. مثلا جایی درباره ویوالدی می‌نویسد: «کسانی که موسیقی او را بیش از حد تکراری می‌یابند دوست دارند بگویند، او یک کنسرتو را ۴۵۰بار نوشته است. این اظهارنظر اصلا منصفانه نیست. او دو کنسرتو نوشت و هر کدام را ۲۲۵ بار تکرار کرد.»

جدای از محتوای عجیب‌وغریب و بامزه، کتاب یک نقطه قوت مهم دیگر هم دارد و آن جملاتی است که در پاورقی‌هایش آورده است؛ جملاتی که برخلاف پاورقی‌های معمول چیزی به اطلاعات‌مان اضافه نمی‌کنند ولی به‌شدت جذاب‌اند. خود باربر در این باره بهترین توضیح را دارد: «برخی دوستان خیرخواه بنده گفته‌اند که پاورقی تمرکز و توجه خواننده را از بین می‌برد. اگر شما هم این مشکل را دارید می‌توانید آنها را کلا فراموش کنید اما هشدار بدهم به این ترتیب بهترین قسمت‌های کتاب را از دست خواهید داد.» و در پاورقی همین جمله می‌نویسد: «یا برعکس، فقط پاورقی‌ها را بخوانید و متن اصلی را کنار بگذارید، هرطور که دل‌تان می‌خواهد.»

دیوید باربر درباره ویوالدی معتقد است، حتی کسانی که موسیقی کلاسیک را دوست ندارند، «چهارفصل» او را دوست دارند و این نشان می‌دهد که ویوالدی کارش را درست انجام داده. می‌خواهم این جمله را درباره خودش به کار ببرم و بگویم حتی اگر دوست ندارید تغییری در ذائقه موسیقایی‌تان ایجاد شود، خواندن این کتاب باز هم لذت‌بخش است و این نشان می‌دهد که باربر کارش را به‌درستی انجام داده است. باخ، بتهوون و باقی بروبچه‌ها را پیام روشن به‌خوبی ترجمه کرده و نشر ماهور انتشار داده و چند سالی است که در بخش موسیقی همه کتابفروشی‌ها یافت می‌شود.

 

همرسانی کنید:

مطالب وابسته