راهنمای کتاب

Search
Close this search box.

اهل نظر؛ داندی‌ایسم بودلر و ظریفان قدیم

نصرالله پورجوادی

در مجلسی که به مناسبت رونمائی کتاب «جنون هوشیاری»، به قلم داریوش شایگان (تهران: نشر نظر، ۱۳۹۴)، برگزار شد یکی از سخنرانان به مفهوم «داندی ایسم» از نظر بودلر اشاره کرد. کوتاه ترین تعریفی که می توان از این مفهوم کرد آراستگی ظاهر است. داندی [یا گالانت] کسی است که خوش لباس است و کردار و رفتارش با دیگران مقبول و پسندیده است. شایگان در کتاب خود فصلی را به این موضوع اختصاص داده و در آن خصوصیات داندیها را از نظر بودلر شرح داده است. در یک جا می نویسد: «داندی در برابر آینه زندگی می کند نه این که بخواهد مدام به تماشای خود بنشیند بلکه باید همواره صفت قهرمانانه داشته باشد و در برابر جهان اطوار عبت پیشه نکند… داندی حتی حین رنج بردن باید لبخند بزند. داندی در صدد این نیست که برتری خود را به رخ دیگران بکشد. در چنین مرتبتی باید بزرگ مرد و قدیس برای خود باشی. داندی در همه چیز کوشش و مهارت و خبرگی … می بیند» (ص ۱۲۳). از نظر بودلر که خودش را داندی می دید، آنچه طبیعی است و مردم در جامعۀ متمدن خود از آن پیروی می کنند نکبت بار و بد است و داندی باید با مهارت از این ضعف طبیعی و نقصان اجتماعی فراتر رود و در ظاهر و باطن خود را آراسته تر نماید. لباس خوب بپوشد، برخورد خوب داشته باشد، با اتیکت باشد و با اخلاق نیکو، به طوری که وقتی دیگران او را می بینند متعجب شوند (ص۱۳۱).

اشارۀ کوتاهی که به داندی ایسم نزد بودلر شد مرا به یاد ظرفا انداخت، مردانی که در قرن سوم در جامعۀ اسلامی، در بین النهرین و برخی از شهرهای ایران ظهور کردند و تا اواسط قرن پنجم حضور داشتند ولی بعد از بین رفتند. به این اشخاص «ظریف» می گفتند و مرام آنان را « ظرف» یا «ظریفی» می خواندند. ظریفی در خوش لباسی و آراستگی ظاهر خلاصه نمی شد. ظریفها اهل فرهنگ بودند. با ادبیات و شعر آشنا بودند و برخی از آنان شعر می گفتند. الموشی (al-movashshaa) کتابی در بارۀ ایشان تالیف کرده به نام «الظرف و الظرفا». و ابن سینا هم در رسالۀ عشق خود به آنان اشاره کرده است.

داندی ایسم بودلری و ظرفای قرن سوم و چهارم از ذهن من بیرون نرفته بود که وقتی به خانه آمدم و شمارۀ اخیر مجلۀ «اندیشۀ پویا» را باز کردم از اتفاق با مقالۀ هوشنگ شهابی با عنوان «موسی صدر، امام دندی» (همچنین در اینجا) روبرو شدم. در این مقاله شهابی ابتدا داندی ایسم را به طور کلی و از دیدگاه بودلری تعریف کرده و سپس سعی کرده است نشان دهد که امام موسی صدر داندی بود. همان طور که داندی باید خوش لباس باشد موسی صدر هم خوش لباس بود. از لحاظ رفتار و کردار و اخلاق هم موسی صدر از نظر شهابی داندی بود. من با داندی بودن یا نبودن موسی صدر کاری ندارم. چیزی که در مقالۀ شهابی توجه مرا به خود جلب کرد همان مشابهت میان داندیها و ظرفا بود. شایگان در کتاب خود به این موضوع نپرداخته ولی شهابی اشاره ای گذرا به آن کرده است. عجیب است که مطالبی که در کتاب شایگان در بارۀ داندی ایسم آمده است بسیار نزدیک به مطالب مقالۀ شهابی است، شاید به خاطر این که که آنها هر دو در این باب به سخنان بودلر رجوع کرده اند، مانند جمله ای که بودلر در باره آینه گفته است. «دندی باید در پی متعالی شدن باشد و باید خواب و بیدار در برابر آینه زندگی کند.» هر دو نویسنده پدیدۀ داندی ایسم را جهانی و اصل آن را به قرن هجدهم انگلیس نسبت می دهند. شهابی به مشابهت داندیها با ظرفا هم اشاره ای مختصر کرده و گفته است که محمد فرید غازی در مقاله ای که در بارۀ ظرفا نوشته و در استادیا اسلامیکا ( ۱۹۵۹) چاپ کرده ظریف را به داندی ترجمه کرده است. شهابی اگر قدری در بارۀ ظرفا مطالعه کرده بود به مشابهت های زیادی میان مفهوم ظرف و داندی ایسم بر می خورد. در اینجا من به چند مورد اشاره می کنم.

ظرفا مانند دندیها به ظاهر اهمیت می دادند و در واقع معتقد بودند که حسن صورت نشان از حسن سیرت دارد. به همین جهت است که فلاسفه ای که اهل ظرف بودند معتقد بودند برای پی بردن به مجردات و روحانیات باید از خوبی منظر و مسموعات دلکش و مذوقات دلچسب آغاز کرد. ظریف به ظاهر نگاه می کند ولی در عین حال به باطن توجه دارد. به همین دلیل او با چشم محبت به زیبائیهای ظاهری می نگرد و الحان زیبا و موسیقی دل انگیز را دوست دارد. او می خواهد از راه ادراکات حسی به کلیات عقلی برود. موضوع ظرف زمانی در جامعۀ اسلامی مطرح شد که موضوع عشق در ادبیات و شعر و فلسفه و عرفان مطرح گردید. ظرفا مانند ادبا و عرفا اهل عشق بودند، همان عشقی که برای فارابی و اخوان الصفا و ابن سینا عشق افلاطونی بود. به همین جهت ظرفا مانند داندیها اهل زن و بچه نبودند. عشقی که مردم عادی به دنبال آن بودند در واقع هوا و هوس بود و این مطلوب داندیها نبود (شهابی، ص ۹۶). ظرفا نیز، چنان که ابن سینا در رسالۀ عشق می گوید، به دنبال شهوترانی نبودند. شهوت راندن، به قول ابن سینا، مطلوب نفس حیوانی است و ظریف دنبال چیزی است که مطلوب نفس ناطقه یا عاقله باشد و آن «نظر» است، نظر به روی زیبا. معانقه و بوسیدن هم تا جائی که شهوانی نباشد مطلوب ظریف است. از اینجاست که ظریف را باید گفت اهل نظر است، البته نه فقط نظر عقلی بلکه نظر حسی نیز هم. همین نوع تفکر است که در قرنهای بعد در اهل فتوت و تصوف تاثیر گذاشته است. نظر بازی شاعرانی چون سعدی و حافظ نیز می توان میراث عشق ورزی ظرفا دانست.

ظرفا در اعمال و کردار هم سعی می کردند که دل وجان را از محسوس به معقول یا از صورت به معنی و سیرت یا از عالم جسمانی به عالم روحانی هدایت کنند. به همین دلیل برخی از مشایخ صوفیه با ظرفا همدلی داشتند. برداشتی که مشایخی چون جنید و ابوسعید ابوالخیر و باباطاهر همدانی و ابوالحسن پوشنگی از ظرف داشتند گاهی همان برداشتی است که از خود تصوف داشتند. برخی از تعریفهائی که از ظرف شده نزدیک به تعریفهای تصوف است. همان طور که صوفیانی بودند که جوانمرد خوانده می شدند، صوفیانی هم بودند که ظریف خوانده می شدند. صوفیان ظریف کسانی بودند که ظاهری آراسته داشتند و اهل نزاکت بودند. خواجه عبدالله انصاری از شخصی به نام ابوالحسن حداد هروی یاد می کند و می گوید «سید بوده، درویش ، مجرد، ظریف، از ظرفاء صوفیان.» (طبقات، ص ۶۰۸). ابوسعید ابوالخیر هم یکی از عقلای مجانین را نمونۀ کامل یک ظریف معرفی کرده است، و همین هم خود نشانه ای بود از ظریفی. در عنوانی هم که شایگان برای کتاب خود انتخاب کرده است «ظریفی» یا «داندی ایسم» نهفته است.

دندی ایسم هر چند که اصلا انگلیسی دانسته شده ولی در حقیقت پدیده ای جهانی است. مرام ظرف هم در بسیاری از سرزمینهای اسلامی وجود داشت. شهابی می نویسد که در میان جوانمردان سرزمینهای دیگر، از جمله ژاپن و بوئنوس آیروس و کنگو برازویل و حتی سرخ پوستان آمریکا هم نوعی داندی ایسم وجود داشته است. در گذشته نیز، در قرون وسطی، نوعی داندی ایسم وجود داشته. فرهنگهای قرون وسطا خیلی به هم نزدیک بودند، به طوری که برخی معتقدند که ما در قرون وسطی یک فرهنگ مشترک داشتیم. فلسفه و کلام و عرفان و ادبیات قرون وسطی هم در میان مسلمانان و هم یهودیان و هم مسیحیان از یک ویژگی خاص برخوردار بود. تفکر و مرام ظریفی هم به نحوی در کشورهای مختلف قرون وسطی وجود داشته است، درست مانند همان چیزی که در زبانهای اروپائی به آن عشق درباری (امور کورتواز یا کورتلی لاو) می گویند.
یکی از ویژگیهای دندی ایسم این است که گفته اند در دوران گذار ظاهر می شود. در اروپای قرن نوزدهم که اریستوکراسی در حال زوال بود و دموکراسی در حال ظهور و بروز، داندی ایسم ظهور کرد (شهابی، ص ۹۸). ظرفا هم در قرن سوم که قرن گذار و تحولات اجتماعی بود ظهور کردند و تا اواسط قرن پنجم که رنسانس ایرانی-اسلامی ادامه داشت مرام ظرفا هم به حیات خود ادامه داد.

به رغم همۀ شباهتهائی که میان مرام ظرف یا ظریفی و داندی ایسم وجود دارد یک اختلاف اساسی هم میان آنها هست. شهابی از قول بودلر می نویسد: «دندی وظیفه ای جز این ندارد که زیبائی را در ظاهرشان پرورش دهند و [موسی] صدر هم مصداقی از این خصلت بود» (ص ۹۷). من نمی دانم این قضاوت در حق صدر درست است یا نه، ولی ظریفی در جامعۀ اسلامی فقط این وظیفه را نداشته است. ظریفی در جامعۀ اسلامی از همان ابتدا حرکتی بود معنوی که هم فلاسفه و هم عرفا به آن تعلق خاطر داشتند. (در بارۀ رابطه ظرفا و اهل تصوف من در کتاب بابا طاهر بحث کرده ام). ابوسعید ابوالخیر می گفت ظریف کسی است که پاکیزه باشد و پاکیزه هم کسی است که نه فقط ظاهر جسمانی او از چرک و کثافت پاک باشد بلکه باطن او هم پاک و آسمانی باشد، یعنی تعلق به هیچ کس و هیچ چیز نداشته باشد. «غلام همت آنم که زیر چرخ کبود / ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است» یا جنید می گفت: «ظریفی عبارت است از دوری جستن از خلق و خوی بد و داشتن خلق و خوی نیکو و ظریف کسی است که هر چه می کند برای حق باشد و در کردار خویش خود را نبیند.» (بابا طاهر، ص ۱۰۹). سؤال اینجاست که بودلر تا کجای این تعریف می توانست پیش برود؟ در قرن سوم که مرام ظریفی در تمدن اسلامی پیدا شد چه بسا در ابتدا بیشتر همان جنبۀ ظاهری را داشت، جنبه ای که صفت اصلی داندی ایسم اروپائی بود. ولی این مرام خیلی زود به واسطه اهل باطن، از صوفیان و جوانمردان گرفته تا فلاسفه و برخی از ادبا و شعرا، به یک مرام معنوی تبدیل شد، البته نه برای همه. جنبۀ عمومی ظرف همان جنبه های ظاهری، یعنی خوش لباسی و خوشرفتاری و خوش کرداری باقی ماند و همین جنبه بود که مرام ظریفی را شبیه به مرام داندیها می کرد.

————–

*عکس از متین خاکپور

همرسانی کنید:

مطالب وابسته