راهنمای کتاب

Search
Close this search box.

به بهانه چاپ «آکواریوم شماره چهار»

سهیلا سجادی
روزنامه فرهیختگان

میترا داورمیترا داور نویسنده‌ نسلی از داستان‌نویسی است که میراث‌دار استادانی چون گلشیری و چوبک است، با داستان به مخاطب تلنگر می‌زند و درنهایت قرار بر این است که بعد از خواندن ورقی، صفحاتی بسیار در ذهن مخاطب رقم بخورد. سبک روان امروزی داستان‌نویسی میترا داور با مخاطب ارتباطی صمیمی و آشنا برقرار می‌کند. این گفت‌وگویی است کوتاه با او درباره چهارمین مجموعه‌داستانش.

داستان‌های شما، در همین کنار ما، در کوچه‌ها و شهر‌ها اتفاق می‌افتد و قرار نیست، داستانی جادویی رخ بدهد.
خود زندگی و آدم‌های معمولی آنقدر جذابیت دارند که زیاد هم احتیاج به نوشتن افسانه‌ها و داستان‌های جادویی نیست. اما بعضی‌ وقت‌ها هم انگار داستان‌هایی هستند که می‌طلبند در فضای جادویی نوشته شوند، همچنان‌که بخشی از دنیای ما در همین فضای ناشناخته شکل می‌گیرد و به همین جهت آن قسمت هم نوشته می‌شود. انتخاب این نوع زبان عامه برعکس ظاهر ساده‌ای که دارد بسیار حساس است. کافی است سازه های زبانی آن قشر یا جغرافیای خاص را رعایت نکنید که با پس‌زدن مخاطب روبه‌رو ‌شوید. زبان عنصر بسیار مهمی در داستان‌نویسی است. مخاطب باید بتواند با داستان ارتباط برقرار کند و خود داستان هم باید بر ستون‌های محکمی استوار باشد که ماندگار بماند.

آیا می‌توان نوع داستان‌پردازی شما را با زبان ساده‌ای که دارد برگرفته از داستان‌نویسی مدرن دانست؟
طبعا دنیای مدرن ابزارهای خودش را دارد، یکی همین سادگی است. ما نمی‌توانیم در دنیای مدرن زندگی کنیم و مثلا زبان فردوسی را در نوشته‌هایمان به‌کار ببریم. خواننده مدرن، به دنبال هنر است، اما هنری که در عین ساده‌بودن با دنیای پیچیده امروز مطابقت داشته باشد. آن زبان سهل و ممتنع، زبانی‌ست که من سال‌ها در جست‌وجویش بوده‌ام.

داستان آکواریوم، سبک و سیاق سوررئال  به خود گرفته، مثل استفاده از انسان به‌جای ماهی در آکواریوم، اما سازه های مدرنیسم هم در آن به چشم می‌خورد، این نوع تقابل سبک‌ها به‌عمد صورت گرفته است؟
به نظرم تقابل سبک‌ها نیست، در عین حال که مدرنیسم با سوررئال مغایرت ندارد، آنچه در این داستان رخ می‌دهد، رئال هم می‌تواند باشد. آن تمساح را من در واقعیت هم دیده ام. به جزیره کیش که رفته بودیم، باغ پرندگان، ورودی‌اش یک تمساح خوابیده بود که دهانش باز بود. واقعا حرکتی نداشت. وقتی برمی‌گشتیم هم درهمان زاویه با همان شکل خوابیده بود. یک‌بار من دیدم که چشمش حرکت کرد. به نظر شما اگر آدمی را بگذاریم توی یک آکواریوم بزرگ و به او دستگاه وصل کنیم تا نفس بکشد، سوررئال است؟ می‌توان گفت سوررئال است، چون تا به‌حال کسی این کار را نکرده، اما می‌تواند در فضای واقعی هم صورت بگیرد.

جواد اسحاقیان نقدی بر این داستان نوشته‌ که آکواریوم را تراژدی کمدی دانسته‌ است. شما فکر می‌کنید کمدی‌بودن آن می‌چربد یا اصلا قبول دارید این داستان کمدی است؟
من خودم هربار، آن مردی را که بلوز قرمز پوشیده و دارد عکس می‌گیرد، دوباره می‌خوانم، این وجه کمدی‌بودنش در ذهنم غالب می‌شود. چون اگر توجه کرده باشید، چنین آدم‌های زرنگی در این مواقع به فکر ترفندهای اقتصادی خودشان هستند و خوب هم پول در می‌آورند، نزدیک بهشت‌زهرا، گل‌فروش‌ها به فکر فروش گل هستند و اینکه زندگی‌شا‌ن را بگذرانند و خوبی زندگی شاید به همین است؛ به خاطر چند‌وجهی بودنش. همیشه عشق و مرگ و زیبایی و زشتی پابه پای هم جلو می‌روند. در داستان مار هم، شما این جانبداری را نسبت به بچه‌ها دارید، منتها اینجا بچه‌ها بزرگ شده‌اند، اما باز حس ناامنی هست؛ به‌خصوص برای دختر خانواده. من فکر می‌کنم باید مسائل تربیتی بیشتر مورد توجه قرار بگیرد. متاسفانه تبعیض بین بچه‌ها خیلی اثر مخربی دارد؛ تبعیض بین دختر و پسر، تبعیض بین پسر بزرگ‌تر و کوچک‌تر. خوشبختانه الان وضعیت کمابیش فرق کرده و خانواده‌ها به مسائل تربیتی علاقه نشان می‌دهند.

این مارشدن چگونه در ذهن‌تان شکل گرفت؟
دوران کودکی تابستان‌ها به ییلاق می‌رفتیم و واقعا مارها را می‌دیدیم که دسته‌جمعی درهم می‌لولیدند. اولین‌بار خیلی دچار ترس شدم، اما پدرم خیلی عادی با این مساله برخورد کرد و همین باعث شد دیگر نترسم. زیاد می‌شنیدم که مارها تو چادر هستند، از بالای سرمان می‌گذرند و واقعا هم بودند. برای همین من حس دوگانه‌ای به مارها داشتم، هم احساس می‌کردم نباید ازشان بترسم و هم اینکه می‌دانستم اینها همیشه در چادر هستند و بعد این‌گونه در نوشتن تغییر شکل پیدا کرد.

در نقدهایی که روی کتاب جدیدتان نوشته شده به مساله تاثیرپذیری از کافکا زیاد اشاره کرده‌اند.
طبعا یک نویسنده از نویسندگان گذشته الهام می‌گیرد. از خود بیگانگی درد انسان مدرن است. گاهی واقعا دلم برای خودم تنگ می‌شود و خودم را نگاه می‌کنم در آینه… همه ما این احساس را داریم، حالا کافکا اوج این احساس را به همه ما نشان داده و باعث شده این مسیر زودتر خودش را نشان بدهد.

استعدادها و پتانسیل کنونی داستان‌نویسی ایران را چگونه می‌بینید؟
نظر دادن در این مورد الان سخت است. باید زمانی بگذرد تا نسل آینده قضاوت کند. چون بسیاری از کارهای جدید دیده نشده است. اما بازار کتابخوانی نشان می‌دهد نسل جدید زیاد حوصله کتاب خواندن ندارد.

———————————-
*اگر از مصاحبه چیزی متوجه نشدید نگران نشوید تنها نیستید! برای یک یادداشت کوتاه و مفید این مطلب را از حمیدرضا اکبری شروه بخوانید.
*بعضی از مصاحبه ها نمونه ناموزونی از سوال و جواب اند. مقدمه را دستکاری کردم. کمی سوالها را ویرایش کردم. ولی باز هم نادرست اند. چه کسی گفته اگر کاری سورئال است مدرن نیست؟ منظور مصاحبه کننده سوررئال در مقابل رئال است؟ نمی دانیم. مصاحبه به چیزهایی اشاره می کند که روشن نیستند. مصاحبه شونده هم اگر واقعا همین جوابها را داده باشد مصاحبه شونده خوبی نیست. ولی احتمال قوی تر آن است که مصاحبه گر مصاحبه را تکه پاره کرده و چیزی که از آن باقی گذاشته سر و ته درستی ندارد. همیشه با دید خوبی برای انتخاب مطلب سراغ روزنامه ها می روم اما بعضی محصولات روزنامه ای انصافا بد و ناهموار و زیاده آماتوری اند. سردبیران چه می کنند؟ – م.ج

 

همرسانی کنید:

مطالب وابسته