جمهوری ادبیات بیشتر از کتاب با عرصه عمومی ادبی شناخته می‌شود

نیلوفر انسان
انجمن رمان ۵۱

«جمهوری جهانی ادبیات» (ترجمه شاپور اعتماد، تهران: نشرمرکز، ۱۳۹۳) داستان ادبیات است. داستانی که قدم‌به‌قدم بر روی نقشه‌‌ی جهان جلو می‌‌رود. این کتاب روایت پاسکال کازانووا است از جهان بیکران ادبیات.

کازانووا در این کتاب، با روایتی دقیق و خواندنی، گام‌به‌گام نشان می‌‌دهد که اصلاً ادبیات چه‌چیزی است و نویسندگان در گوشه‌‌‌وکنار دنیا، چه‌طور توانسته‌اند این مفهوم را از آن خود کنند. به اعتقاد او، بررسی ادبیات نباید به مرزهای ملی محدود باشد و لازم است که یک تحلیل‌گر ادبی، یک سلسله پدیده‌‌های فراملی را نیز در تحلیل خود مد نظر داشته باشد، به‌خصوص پدیده‌‌هایی که امکان ظهور تدریجی جهان ادبی را طی چهارصد سال گذشته فراهم کرده‌‌اند. ادبیات که یک مفهوم مدرن است، باید با توجه به وقایعی تاریخی که پیدایش آن و توسعه‌‌اش را سبب شدند، تحلیل و بررسی شود. البته این وقایع تاریخی هم در عرصه‌‌ی سیاسی و هم در عرصه‌‌ی زبان‌شناختی رخ داده‌اند و حضور آن‌‌ها، جهان ادبی را شکل داده است. به گفته‌‌ی خودش، کازانووا (۱۳۹۳) می‌‌خواهد بُعد فراملی ادبیات را که از دست رفته است، مجدداً کشف کند. کازانووا خود در مقدمه‌‌ای (۱۳۹۳: ۱۶) که بر کتاب نوشته است، اشاره می‌‌کند که در نوشتن این کتاب از دو مفهوم «اقتصاد-جهان»[۱] برودل و «میدان»[۲] بوردیو بهره برده است. کازانووا از این دو مفهوم در تحلیل وضعیت کنونی جهان ادبی استفاده کرده است؛ البته این به‌معنای آن نیست که او تحلیلی اقتصادی داشته باشد بلکه بیشتر به لحاظ روش‌‌شناختی از این دو سود جسته است. یعنی تحلیل تاریخی-اقتصادی را از برودل و مفهوم سرمایه‌‌ی فرهنگی و میدان تولید ادبی را از بوردیو، اختیار کرده است.

به اعتقاد او در جهان ادبی که جهانی است مستقل از جهان روزمره و درگیری‌‌های سیاسی آن، نوعی سلطه‌‌ی ادبی وجود دارد. او در «جمهوری جهانی ادبیات» تلاش می‌‌کند که شکل‌‌های مختلف این سلطه را بدون در هم آمیختن آن با اشکال سلطه‌‌ی سیاسی توصیف کند. جمهوری جهانی ادبیات، میدان‌‌های تولید ادبی خودش را دارد. هر کدام از این میدان‌‌ها در شرایط تاریخی متفاوت و به فراخور تاریخ معاصر خود ایجاد شده‌‌اند و اهمیت یافته‌‌اند و هر کدام روی یک میدان تولید ادبی جهانی قرار دارد. این میدان تولید ادبی جهانی، همان جمهوری جهانی ادبیات است.

فضای ادبی بین‌المللی، به گفته‌‌ی کازانووا، در قرن شانزدهم شکل گرفت؛ یعنی دقیقاً همان زمانی که ادبیات رفته‌‌رفته در اروپا مایه‌‌ی نفاق می‌‌شد (کازانووا؛ ۱۳۹۳: ۱۴) به رسمیت شناخته‌شدن و اقتدار ادبی، پابه‌‌پای تأسیس و تحول دولت‌های اروپایی شکل گرفت و ادبیات که قبلاً به مناطق پراکنده و جدا از هم محدود بود، اکنون به زمینه‌‌ای مشترک تبدیل شد (همان).

تاریخ پیدایش فضای ادبی جهانی سه مرحله دارد:
۱) دوره‌‌ی شکل‌‌گیری اولیه‌‌ی پلیاد
۲) گسترش جهان ادبی و یا همان انقلاب ادبی لغوی
۳) استعمارزدایی.
جغرافیای این فضا بر تقابل میان یک مرکز و یک سلسله وابستگان پیرامونی آن استوار است که نسبت‌‌شان با مرکز با فاصله‌‌ی زیبایی‌‌شناختی آن‌‌ها تعریف می‌‌شود (همان) زیبایی‌شناسی، نام دیگر زبان ادبی است (همان: ۱۱۸). از این حیث فرانسه ثروتمند‌‌ترین میدان در جمهوری جهانی ادبیات است. در جمهوری جهانی ادبیات، ثروتمندترین فضاها، همان قدیمی‌‌ترین‌‌ها هستند، یعنی فضاهایی که زودتر از همه وارد رقابت ادبی شدند و آثار کلاسیک ملی‌‌شان به عنوان آثار کلاسیک جهانی هم شناخته می‌‌شود (همان: ۱۰۲).

کازانووا توضیح می‌‌دهد که میدان تولید ادبی در جهان چگونه شکل گرفت و تغییرات زبانی موازی با تغییرات سیاسی به چه صورتی در شکل‌‌گیری این فضا مؤثر بودند. میدان تولید ادبی به موازات شکل‌‌گیری میدان‌‌های سیاسی دُوَل مختلف شکل گرفت. به تفسیر کازانووا، جنبش‌‌های ناسیونالیستی شکل‌گرفته در اروپای مرکزی در طول قرن نوزدهم، با اقامه‌‌ی ادعاهای جدید در ارتباط با حیات ادبی همراه بود (همان).

یکی دیگر از مفاهیم مهمی که کازانووا در کتاب خود از آن یاد می‌‌کند، و شاید در فضای ادبی امروز ایران هم بتوان به مطالعه‌‌ی آن پرداخت، مفهوم «شاخص‌‌های فرهنگی» پریشیلا فرگوسن (کلارک) است. این شاخص‌‌ها مقیاسی برای مقایسه‌‌ی کنش‌‌های ادبی کشورهای مختلف و اندازه‌‌گیری سرمایه‌‌ی ملی است. کازانووا اشاره می‌‌کند که فرگوسن کتاب‌‌های انتشار یافته در هر سال، فروش کتاب، مدت زمان کتاب خواندن هر شهروند، کمک هزینه‌‌ی مالی در اختیارِ نویسندگان، تعداد ناشران و کتاب‌‌فروشی‌‌ها، تعداد تصاویر چاپ شده از نویسندگان روی اسکناس‌‌ها و تمبرها، خیابان‌‌هایی که نام نویسندگان مشهور را بر خود دارند، فضای و زمان اختصاص‌داده‌شده به کتاب در مطبوعات، رسانه‌‌ها و تلویزیون به اضافه‌‌ی ترجمه‌‌‌‌ی تولیدات ادبی یک ملت به زبان‌‌های دیگر را شاخص‌‌هایی می‌‌داند که بررسی آن‌‌ها می‌‌تواند نشان‌‌دهنده‌‌ی ضعف یا قدرت سرمایه‌‌ی ادبی ملی در یک کشور باشد. (همان: ۲۰) ضعف فرهنگی، فقدان تمامی عواملی است که ذکر شد. این همان چیزی است که بر سرمایه‌‌ی ادبی میدان تولید ادبی یک کشور می‌‌افزاید و به آن اعتباری نمادین می‌‌بخشد و هر چه که میزان این سرمایه افزایش یابد، نزدیکی کشور مربوط به مرکز فضای ادبی بین‌‌المللی بیشتر خواهد شد.

حال شاید با یک نگاه بتوان فهمید که ایران کجای جمهوری جهانی ادبیات ایستاده است. البته بررسی و مطالعه‌‌ی این شاخص‌‌ها در ایران، خود می‌‌تواند پروژه‌‌ای طولانی مدت باشد. کازانووا، صادق هدایت را نویسنده‌ای در ادبیات مدرن فارسی می‌‌داند که می‌تواند از ذخایر ادبیات جهان استفاده کند. اما کار همین‌جا تمام نمی‌شود. نویسنده باید بتواند توجه پایتخت‌های جمهوری ادبیات را به خود جلب کند. بحث ترجمه‌‌ی ادبی، و ترجمه‌‌ی آثار یک کشور به زبان‌‌های دیگر، از گفتارهای مهم کازانووا در جمهوری جهانی ادبیات است. در واقع ترجمه‌‌ی ادبی، اتفاق بسیار مهمی برای آمد و شد دیالکتیکی سرمایه‌‌ی ادبی میدان تولید ادبی یک کشور است. این بحث آن‌‌قدر مهم است که نویسنده‌‌ی کتاب جمهوری جهانی ادبیات، با اشاره به بکت، می‌‌گوید که او به هیچ عنوان حاضر نبود ترجمه‌‌ی آثار خود را به مترجم دیگری بسپارد. او نویسنده‌‌ای مترجم و به تعبییر کازانووا «خودبرگردان» بود. او نویسنده‌‌ای نبود که به هیچ مترجمی وابسته باشد اما چون اهمیت ترجمه به زبان‌‌های دیگر، خصوصاً فرانسوی را خوب درک کرده بود، ترجیح داد که بین دو زبان کار کند. کازانووا به‌درستی معتقد است که مترجمین بزرگ کشورهای ادبی معماران حقیقی امری جهانشمول‌‌اند، یعنی معمارانی که وحدت فضای ادبی را می‌‌افزایند (همان: ۱۷۸).

نویسنده با ترجمه‌‌ی آثار خود، آماده‌‌ی ورود به جمهوری جهانی ادبیات می‌‌شود. در واقع ماندن و تکیه‌کردن محض به ادبیات ملی، نوعی درجازدن است. در فضای ادبی بین‌‌المللی، نویسندگان قطعاً نقش و جایگاه مهمی دارند. به‌این‌معنا اگر قرار بر آن شد که فعالیت نویسنده‌‌ای را توصیف کنیم، بررسی جایگاه ادبی ملی او در فضای ادبیِ بین‌المللی شاید مهم‌‌تر از فعالیت‌‌های شخص او باشد.

——————–
[۱] فرناند برودل بود که برای اولین‌بار مفهوم «اقتصاد-جهان» یا «اقتصاد جهانی» را، برای توضیح نظم جهانی متکی بر سرمایه‌داری استفاده کرد. به اعتقاد او نظام سرمایه‌‌داری، به‌طور خاص از قرن هجدهم به این سو سربر‌آورد و توانست جهان را تحت سیطره‌‌ی خود قرار دهد. به تعبیر برودل تا قبل از فرارسیدن قرن هجدهم، مناطق مختلف جهان هر کدام «جهان‌های اقتصادی» خود را داشتند. جهان‌‌هایی که هسته‌ها یا مراکز اصلی آن عبارت بودند از شهرهای بزرگ تمدن‌های چین، ایران، ترکیه و هند. اما بعد از این تاریخ، «اقتصاد جهانی» به شکلی یکپارچه درآمد و جهان اقتصادی اروپایی سیطره یافت. جهانی که «شیوه‌‌ی تولید سرمایه‌داری» وجه مشخص و اساسی آن است.

[۲] به اعتقاد بوردیو جامعه شامل «میدان‌‌های اجتماعی» است. یک میدان، عرصه‌‌ای اجتماعی است که در آن بر سر منابع و منافع و دسترسی به آن‌‌ها مبارزه و تکاپو وجود دارد. این منابع و منافع چیزهایی هستند که بوردیو مفهوم «سرمایه» را برای توصیفشان استفاده می‌‌کند. از این منظر، میدان درست مثل بازار رقابتی است و در آن انواع سرمایه‌‌ها (اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و نمادین) به‌کار برده می‌‌شود و محلی برای عرضه و تقاضاست.

———————-
*با تلخیص و حذف جملات مبهم و انشاوار. تیتر از راهک. برای بحثی تفصیلی در باره کتاب با حضور مترجم به این گزارش نگاه کنید.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته