آبراهامیان و هانتینگتون، بهرنگ رجبی و داریوش آشوری و باقی قضایای تاریخی

فهیمه نظری
تاریخ ایرانی

نشست نقد و بررسی کتاب «مردم در سیاست ایران» با حضور بهرنگ رجبی، مترجم کتاب و دو تن از اساتید حوزه تاریخ و علوم سیاسی، در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد. این کتاب که اخیراً نشر «چشمه» روانه بازار کرده، مجموعه‌ای است مشتمل بر چهار مقاله و یک سخنرانی از یرواند آبراهامیان، پژوهشگر حوزه تاریخ ایران و خاورمیانه. «مردم در سیاست ایران» برخلاف روال رایج کتاب و کتابخوانی و وضعیت نشر کشور در سال‌های اخیر، توانسته است در مدت کمتر از دو ماه از تاریخ اولین انتشار به چاپ چهارم برسد. علیرضا ازغندی، استاد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی و حسین آبادیان، استاد تاریخ دانشگاه بین‌المللی امام خمینی در این نشست، پس از سخنان بهرنگ رجبی درباره نحوه ترجمه کتاب، به نقد و بررسی شکل و محتوای آن پرداختند.

چرا “زبان ترجمه” به رمان نزدیک است؟
به گزارش «تاریخ ایرانی»، بهرنگ رجبی، مترجم کتاب به عنوان اولین سخنران این نشست، ضمن ابراز تعجب از استقبال کم‌نظیر مخاطبان از این اثر، آن را کتابی برای مردم دانست. او که خود را بیشتر مترجم رمان و روزنامه‌نگار می‌داند و نه متخصص حوزه تاریخ و سیاست، از اظهار نظر درباره محتوای کتاب خودداری کرد و آن را کار کارشناسان حوزه‌های علوم انسانی دانست و تنها به اظهار مطالبی در باب ترجمه کتاب بسنده کرد. رجبی درباره بازخوردهایی که از ابتدای انتشار کتاب تاکنون درباره ترجمه کتاب گرفته است، گفت: «بازخوردهایی که در این چند وقت گرفتم بیشتر درباره شکل ترجمه کتاب بود، پرسش خیلی از افراد این بود که چرا ترجمه این کتاب شبیه ترجمه‌های معمول از تاریخ یا جامعه‌شناسی نیست؟» او علت این شکل از ترجمه را واکنش به شکل ترجمه فعلی فراگیر در حوزه علوم انسانی دانست و گفت: «من فکر می‌کنم ترجمه این متون از سنتی پیروی می‌کند که شاید در دوره قاجار شروع شده. در این دوره سواد شاخصه‌ای بسیار مهم برای تمایز بود. اما بعدها که سواد در جامعه فراگیر شد، این تمایز در حال کم‌رنگ شدن و از بین رفتن بود، در این میان اتفاقی که افتاد این بود که ما از اواخر دوره قاجار و اوایل دوره پهلوی شاهد سبکی تازه در ترجمه هستیم که شروع می‌کند به ساختن لغت و جعل زبانی ویژه برای علوم انسانی؛ چیزی که نه در غرب نمونه‌ای دارد و نه پیش از آن در تاریخ خود ما.» وی همچنین در دفاع از سبک در پیش‌ گرفته برای ترجمه این کتاب گفت: «این سبکی است که پیکانش به سمت مردم و به سمت آدم‌هایی نشانه رفته که رمان می‌خوانند، سواد دارند و علاقه‌مندند که بیشتر در مورد خود بدانند، برای همین می‌گویم که این کتابی برای متخصصین نیست، کتابی است برای مردم.»

واژه سازی داریوش آشوری “به هیچ دردی نمی خورد”!
رجبی در ادامه سخنان خود، «فرهنگ علوم انسانی» داریوش آشوری را در «امتداد این جعل زبان و واژه‌سازی‌ها» دانست و اظهار داشت: «این کتاب پر از واژه‌ها و اصطلاحاتی است که این‌ها [متخصصان حوزه علوم انسانی] به زبان اضافه می‌کنند؛ درحالی‌ که معادل‌های مشخص آن‌ها در زبان محاوره مردم وجود دارد.» وی ضمن انتقاد از این نوع واژه‌سازی، از آن به عنوان وسیله‌ای برای تمایز بخشیدن متخصصان علوم انسانی به خود یاد کرد؛ وسیله‌ای که به زعم وی تنها مانعی است بر سر راه فهم خواننده معمولی. رجبی این شیوه و این نوع زبان نوشتاری را برای جامعه مضر دانست و گفت: «وقتی شما فرهنگ علوم انسانی آقای آشوری را باز می‌کنید تقریباً ۹۰ درصد آن جعل‌هایی است که به هیچ دردی نمی‌خورند؛ جعل‌هایی که شاید برای بازی‌های میان خود آدم‌ها و گپ‌و‌گفت‌های پنج‌ شش نفره درباره یک موضوع خوب باشد؛ ولی از دلش دانش برنمی‌آید و به جای آنکه مردم عادی را به خواندن کتاب و آشنایی با نظریات جدید دعوت کند، دانش را به متخصص محدود می‌کند و بر سر راه خواننده معمولی تابلوی ورود ممنوع می‌گذارد؛ تابلویی که می‌گوید اینجا یک‌ سری متخصص هستند که این کارها را می‌کنند و هر وقت لازم به حضور شما بود ما به شما خبر می‌دهیم!»

مترجم کتاب «مردم در سیاست ایران» در ادامه سخنانش یکی از بیشترین نقدها درباره این کتاب را «همین طرز ترجمه همه‌فهم» آن دانست و گفت: «به من می‌گویند شأن علمی آقای آبراهامیان را حفظ نکردید. من قصدم رعایت نکردن شأن علمی آقای آبراهامیان و نویسندگان بعدی این حوزه است، چون قرار بوده این ترجمه‌ها به جای اینکه برای متخصصان باشد برای آدم‌هایی باشد که واقعاً تاریخ را عوض می‌کنند، برای آدم‌هایی که این‌ها را بخوانند و در زندگی، بینش و کنش‌های اجتماعی خود تغییری ایجاد کنند. از این نظر ترجمه برای من یک کنش کاملاً سیاسی است، کنشی مربوط به مواجهه با آدم‌هایی که آینده را می‌سازند و امروز را تغییر می‌دهند. برای همین از نوع ترجمه کتاب دفاع می‌کنم.»

مقدمه‌ای فارغ از نویسنده
علیرضا ازغندی، استاد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی، به عنوان دومین سخنران این نشست، نخستین نقد خود را متوجه مقدمه آن کرد. وی با اشاره به مقام شامخ علمی پروفسور یرواند آبراهامیان و مختصری از پیشینه زندگی علمی وی، عدم توجه مترجم و ناشر به پیشینه نویسنده را در مقدمه کتاب نخستین نقطه‌ ضعف آن دانست. ازغندی همچنین با تأکید بر توجه ویژه آقای آبراهامیان به تاریخ ایران، این امر را یکی از امتیازات ایشان دانست و ضمن انتقاد از تغییر اهداف نویسنده در ترجمه گفت: «هدف او به عنوان یک دانشمند فقط نوشتن و تأمین منافع نیست بلکه انتقال آگاهی به دانشجویان غیرایرانی است. کتاب‌هایی که او به این صورت نوشته است در ایران به شکل دیگری درمی‌آید یا هدف دیگری را دنبال می‌کند؛ یعنی اهداف ایشان در نوشتن کتاب یک چیز است اما وقتی کتاب وارد ایران می‌شود ممکن است اهداف ایشان تغییر یابد.»

مجموعه مقالاتی عجیب و غریب
ازغندی در ادامه سخنان خود ضمن تعریفی کنایه‌آمیز از کتاب حاضر که آن را با جمله «این یک تعریف نیست» آغاز کرد، گفت: «این کتاب مجموعه مقالاتی است، با یک‌سری ویژگی‌های عجیب‌ و غریب و استثنایی که در مورد آن ترجمه‌های روان دیگر وجود ندارد و من نمی‌دانم که آیا خود آقای پروفسور آبراهامیان در جریان این قضیه هستند یا نه؟!» عدم ارجاع به منابع مقالات موجود در کتاب، دومین نقد ازغندی به شکل ترجمه رجبی بود. وی مشخص نبودن سال نگارش مقالات و نیز منبع استخراج آن‌ها را دلیلی برای تردید خواننده نسبت به صحت و سقم آن‌ها دانست و گفت: «از چهار مقاله این کتاب ـ چون یکی از آن‌ها سخنرانی است ـ تاریخ نگارش هیچ‌کدام از آن‌ها و اینکه در کدام مجله به چاپ رسیده‌اند مشخص نیست، من به عنوان خواننده ممکن است شک کنم که این مقاله اصلاً مال پروفسور است و یا شخص دیگری!»

انتقاد بعدی استاد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی به محتوای کتاب برمی‌گشت که به زعم وی حاوی نکته جدیدی برای مخاطب نبود. پرسش او این بود که با توجه به گذشت حدود ۱۰ الی ۱۵ سال از تاریخ نگارش هر کدام از مقالات، پس آن‌ها «برای چه کسانی ترجمه شده‌اند؟» ایشان در ادامه در واکنش به اظهارت مترجم کتاب که پیش‌تر گفته بود این کتاب را برای فهم عوام ترجمه کرده است، گفت: «کدام عوام؟! این شخصیت‌هایی که آقای آبراهامیان در این کتاب ارائه می‌دهد کاری به عوام ندارد. او یک استاد دانشگاه است و برای دانشجوها می‌نویسد، روشنفکر و دانشگاهیان کتاب ایشان را می‌گیرند… در ثانی عوام چهارده هزار تومان پول ندارد برای کتاب بدهد…»

آبراهامیان، هانتینگتون جوان
ازغندی در پایان انتقادات خود به کتاب «مردم در سیاست ایران»، ضمن تأکید بر کتاب «ایران بین دو انقلاب» به عنوان یکی از بهترین آثار آبراهامیان، آن کتاب را مرجع اصلی انعکاس نظرات وی دانست و آخرین نقد خود را بر خود آبراهامیان را چنین مطرح کرد: «هدف ایشان در این کتاب از اینکه قلم برداشته و تاریخ ایران را مورد مطالعه قرار داده چه بوده است؟ ایشان در این کتاب هنگام توضیح علت انقلاب اسلامی می‌گوید: علت سقوط محمدرضا شاه به این خاطر بود که توسعه سیاسی به موازات توسعه اقتصادی رخ نداد.» ازغندی چنین طرز تفکری را تجلی افکار و اندیشه‌های علمای علوم اجتماعی دهه ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۰ آمریکا دانست و اظهار داشت: «خود آبراهامیان هم در آن برهه جوان بوده است، کشورهایی که این مدل را دنبال کردند کارشان به انقلاب نکشید ولی در ایران این اتفاق افتاد. من می‌گویم حتی اگر توسعه سیاسی و اقتصادی در ایران به موازات هم پیش می‌رفت باز هم ایران منقلب می‌شد چون الگوها متفاوت است، انباشت سرمایه در آن جوامع بر اساس نیروی کار است درحالی‌ که انباشت سرمایه در ایران متکی بر منابع خدادادی است. آقای آبراهامیان در واقع یک هانتیگتون جوان است. هانتیگتون‌ها به علمای علوم اجتماعی دهه ۶۰ تا ۷۰ میلادی گفته می‌شود که معتقدند کشورهای در حال گذار نمی‌توانند برای رسیدن به مرحله ما، مثل ما یک یا دو قرن صبر کنند بلکه باید به این‌ها کمک کنیم که در عرض یک، دو یا ده سال بتوانند به این مرحله برسند. قدرت را هم به نظامیان واگذار می‌کنند که قابلیت‌های زیادی دارد. حالا چرا این دیدگاه هانتیگتون منجر به شکست شد؟ خود آبراهامیان جواب می‌دهد و می‌گوید توسعه اقتصادی به موازات توسعه سیاسی و آزادی‌های مدنی پیش نرفت.»

این کتاب، کتاب نیست
حسین آبادیان به عنوان سومین و آخرین سخنران این نشست، با تأکید بر ارجحیت اهمیت نقد کتاب بر سبک نوشتن آن اظهار داشت: «اگر بتوانیم اسم این اثر را کتاب بگذاریم، در صورتی می‌شود آن را نقد کرد که اصل نسخه را در اختیار ما قرار بدهند. این کتاب نیست یعنی به عنوان یک کتاب هویت ندارد، پنج مقاله است که خود آقای رجبی هم اشاره کردند که اولین مقاله بیش از ۴۵ سال قبل منتشر شده، معلوم است که در آن زمان منابع مشروطیت ایران بسیار کم بوده است. این مقاله در شرایطی نوشته شده که آقای دکتر آبراهامیان خود دانشجو بودند و در حال نوشتن رساله‌شان راجع به موضوع دیگری که خروجی آن بعداً کتاب «ایران بین دو انقلاب» بود. این مقاله حقیقتاً هیچ چیز جدیدی برای خواننده فارسی‌زبان که چه عرض کنم برای خواننده آمریکایی‌زبان هم ندارد.»

دلیلی ندارد کتاب را عامه فهم کنیم
استاد تاریخ دانشگاه بین‌المللی امام خمینی در ادامه عنوان «پنج پژوهش موردی» درعنوان کتاب را نکته‌ای ابهام‌آمیز دانست و خطاب به مترجم افزود: «تردیدی نیست که آشنایی با کلیدواژه‌های متنی که می‌خواهید ترجمه کنید جزء ضروریات است؛ یعنی غیر از اینکه شما باید زبان مبدأ و مقصد را خیلی خوب بدانید، لازم است که بر موضوع مورد ترجمه نیز واقف باشید در غیر این‌ صورت اتفاقی می‌افتد که در این کتاب افتاده است.» و درحالی‌ که صفحات تازده کتاب را به مترجم و حضار نشان می‌داد، افزود: «تمام این صفحاتی را که ملاحظه می‌فرمایید تا زده‌ام، یا غلط تاریخی دارند یا اغلاط ویرایشی که یکی دو نمونه از آن را می‌خوانم: انقلاب مشروطیت نظام سنتی حکومت‌داری را پایان داد، نظامی که مطابق‌اش شاه در مقام سایه خداوند بر زمین بی‌هیچ محدودیت قانونی یا حقوقی بر مردمانش حکم می‌راند.» یا: «اگرچه جمعیت‌ها در همه اعصار ایران مهم بودند، اما تاریخ‌نگاران و جامعه‌شناسان و متخصصان علوم انسانی همگی توجه اندکی بهشان کرده‌اند و…» آبادیان پس از خواندن بخش‌هایی از کتاب خطاب به مترجم ادامه داد: «به طور قطع کاربرد این‌گونهٔ واژه ها در زبان نوشتاری، سبک ادبی نیست. هرچند مترجم حق دارد سبک خود را ارائه دهد، اما در متون تخصصی وقتی مثلاً جمله‌ای از قول آقای آبراهامیان یا امثال ایشان نقل می‌شود، دقیقاً باید عین همان عبارت به کار رود.»

وی همچنین در پاسخ به این سخن مترجم که «خیلی نباید به طور تخصصی به موضوعات تاریخی و جامعه‌شناسی و… نگاه کرد»، گفت: «نتیجه همین نگاه غیرتخصصی، کتاب‌ها و فیلم‌هایی با مطالب سراسر تکراری است که اکنون نیز تولید می‌شوند. وقتی شما برای توده‌های مردم می‌نویسید مجبور می‌شوید که زبان آن علم را هم تنزل دهید، چیزی که در هیچ جای دنیا مرسوم نیست. متخصصان حوزه‌های علوم انسانی مثل آقای آبراهامیان، کاتوزیان و… دایره واژگانی دارند که مخصوص خودشان است. مثل اینکه شما کتاب هگل را به زبانی بنویسید که همه مردم بفهمند! اصلاً نباید همه مردم بفهمند، دلیلی هم ندارد، فلسفه برای خواص است؛ یعنی همه علوم این‌گونه‌اند. هر علمی برای خود اشرافیتی دارد که این اشرافیت باید حفظ شود.»

دانشکده فنی در عهد مشروطیت!
نقد دیگر آبادیان به مترجم کتاب، باز هم در همان حیطه ترجمه بود و به عدم تسلط وی بر حوزه مورد بحث برمی‌گشت؛ عدم تسلطی که آبادیان برای اثبات آن یک‌به‌یک به مطالب کتاب رجوع می‌کرد و عیناً خطاهای مترجم را به وی گوشزد می‌نمود: «دانستن کلیدواژه‌های حوزه مورد ترجمه ضرورت دارد. شما در جایی از کتاب بخشی از وقایع بست‌نشینی در سفارت را این‌گونه ترجمه کردید: معترضان اجازه دادند [زمان مشروطه سال ۱۲۸۵ شمسی] تعدادی از دانشجویان دانشکده فنی، مدرسه نظام و دانشگاه فلاحت به جمعشان ملحق شوند.» و در نقد ترجمه این بخش گفت: «ما کی در زمان مشروطیت دانشگاه داشتیم که بخواهیم دانشکده فنی داشته باشیم؟! دانشکده فنی در زمان رضاشاه درست شد. ما کی دانشگاه فلاحت داشتیم؟! دانشکده کشاورزی کرج در اواخر دوره رضاشاه و اوایل دوره سلطنت محمدرضا شاه تأسیس شد. شما دارالفنون را دانشکده فنی ترجمه کردید! یا مدرسه نظام، درحالی‌ که ما اصلاً در این دوره مدرسه نظام نداشتیم.»

کتابی تحت تأثیر جنبش‌های چپ
آبادیان در ادامه با انتقاد از محتوای مقالات کتاب و تمجید نویسنده آن از جنبش‌های خیابانی، ضمن تأیید انتقادات ازغندی بر این کتاب گفت: «مقالات این کتاب مخصوصاً مقالاتی که قبل از انقلاب سال ۵۷ نوشته شده همه تحت تأثیر جنبش‌های چپ آمریکای لاتین است که نه فقط آقای آبراهامیان که بسیاری دیگر از روشنفکران در شعاع آن اندیشه‌ها بوده‌اند. تأکید آقای آبراهامیان در این کتاب بر نقش توده‌های مردم یا همان‌گونه که آقای رجبی ترجمه کرده‌اند “جمعیت” در تحولات اجتماعی است و به عقیده من جای هیچ افتخاری ندارد.» وی با اشاره به تحولات مشروطه و مهاجرت صغری، کبری و نیز بست‌نشینی مردم در سفارت انگلیس، این پدیده را به دو دلیل یکی از بزرگترین آسیب‌های تحولات تاریخ اجتماعی ایران خواند: «مردم سیاستمداران را پشت سر خود می‌کشانند و سیاستمدارها مجبور می‌شوند مطابق با اراده توده‌های به‌هم‌ریخته مردم، آن چیزی را بگویند که آن‌ها می‌خواهند.»

وی سپس به وعده‌های بی‌شمار سیاستمداران در این مواقع اشاره کرد و افزود: «در اغلب موارد نیز سیاستمداران به وعده‌هایی که به توده‌های مردم می‌دهند عمل نمی‌کنند، آن‌ها در ابتدا به دلایل مختلفی چون راهیابی به مجلس و… خواسته‌های مردم را شناسایی می‌کنند و حرفی را می‌زنند که مردم می‌پسندند، اما هیچ‌گاه به وعده‌های خود عمل نمی‌کنند. هیچ حساب و کتابی هم در کار نیست یعنی همان توده‌های مردم که به خیابان‌ها می‌ریزند و سر و صدا می‌کنند هیچ‌گاه سیاستمداران را به خاطر عمل نکردن به وعده‌هایشان بازخواست نمی‌کنند. هر جا توده‌های به‌هم‌ریخته مردم فارغ از جایگاه و پایگاه طبقاتی‌شان به خیابان بریزند و خواسته‌ای مشترکی را پیگیری کنند، پدیده‌ای خطرناک اتفاق می‌افتد. اگر زمانی یک استاد دانشگاه، خواسته‌اش با فردی که کارگر کوره‌پزخانه است یکی شد مطمئن باشید که در آنجا امر سیاسی اتفاق نیفتاده است؛ یعنی هرچه باشد، قطعاً امر سیاسی نیست. خواسته‌های طبقات گوناگون جامعه با هم متفاوت است.»

عدم تفکیک میان “مردم” و “اوباش”
یکی دیگر از نقدهای آبادیان به محتوای کتاب حاضر، تأکید نویسنده بر نقش مثبت توده‌ها در انقلاب مشروطه بود: «من نمی‌دانم آقای رجبی “جمعیت” را معادل چه واژه‌ای به کار برده است: Crowd ،Mob ،Vulgar، People و….؟ چون هر کدام از این واژه‌ها بار معنایی بخصوصی دارند. جایی Mob را اوباش ترجمه کرده‌اند، که صحیح نیست. ما باید در ترجمه واژه‌ها خیلی دقت کنیم زیرا هر واژه بار معانی خاصی دارد و ما نمی‌توانیم هرگونه دوست داشتیم واژه‌ها را ترجمه کنیم. هگل در دایره‌المعارف علوم فلسفی بین مردم و اراذل تفکیک قائل شده است. مردم یا خلایق ریشه در واژه یونانی Populous دارد، اما ریشه اراذل واژه Vulgar است، مشتقاتی مثل Vulgarian یا Vulgarism ریشه در این لغت دارد. مارکس هم در هیجدهم برومر لوئی بناپارت بین مردم به مفهوم دقیق کلمه با اراذل تفاوت قائل شده، همچنین الکسی دوتوکویل در کتاب دمکراسی در آمریکا، بین مردم و اراذل تمایز قائل شده است؛ این تمایز در رمان «بینوایان» ویکتور هوگو هم مشاهده می‌شود که از طبقه سوم زیرین اجتماع برای وصف اراذل استفاده کرده است. اراذل و اوباش برخلاف باور رایج فحش نیست، بلکه به معنای جامعه‌ای است که هویت ندارد. وقتی افراد به شکل اتمیک و مستقل خواسته‌های خود را پیگیری کنند؛ یعنی هر کسی حرفی بزند و معلوم نباشد خواسته‌های توده مردم چیست، در اینجا جنبش اراذل اتفاق می‌افتد که مارکس در مورد انقلاب ۱۸۴۸ فرانسه از این تعبیر استفاده می‌کند.»

«درست است که آقای آبراهامیان اشاره فراوانی به نقش جمعیت‌ها کرده است اما تنها آنجایی را مورد تأکید قرار داده است که جمعیت‌ها نقش مثبت داشته‌اند؛ درحالی‌که ریختن توده‌های مردم به خیابان‌ها همیشه تبعات مثبت نداشته است. برخلاف گفته آقای دکتر آبراهامیان که می‌گویند بسیاری از شخصیت‌های مشروطه اوباش نبودند، اتفاقاً برخی از آنها اوباش بوده‌اند، کریم دواتگر و حسین‌خان نمونه ای از این اوباش‌اند؛ کریم دواتگر کارگر حلبی‌ساز بود، قصد بی‌احترامی به شغل وی را ندارم اما او از مشروطه چه می‌دانست؟ یک اسلحه داشت و با آن آدم می‌کشت. حسین‌خان هم همین‌طور، ایشان پیشخدمت افخم‌الدوله حاکم رشت بود که به تعبیر امروزی عقده‌ای شده بود؛ بنابراین در جریان وقایع مشروطه ارباب خود را کشت. یکی از کارهای او پس از مرگ افخم‌الدوله این بود که به زن وی دستور می‌داد که پوتین‌هایش را از پایش دربیاورد! همین افراد بعداً در جنگ جهانی اول کمیته مجازات را تأسیس کردند؛ یعنی همین افرادی که در انقلاب مشروطیت حضور و نقش بسیار مهمی هم داشتند. بنابراین من در این کتاب ندیدم که آقای آبراهامیان بین مردم به همان مفهومی که عرض کردم و بین جنبش اراذل تفکیکی قائل شود.»

اشتباهات تاریخی درباره زنان و روحانیت
«ضدیت با روحانیت‌محوری، طرفداری از حقوق زنان و برابری میان شیعیان و غیرشیعیان، مسلمانان و غیرمسلمانان…» که به عنوان ویژگی‌های مشروطه‌خواهان در این کتاب ذکر شده است، نکته دیگر مورد نقد آبادیان بود. نقدی که استدلال وی در پاسخ به آن چنین بود: «ببینید واقعیت امر این است که در زمان مشروطیت هیچ‌ کس از حقوق زنان دفاع نمی‌کرد. وقتی لایحه انتخابات را دادند، کسانی که از انتخاب کردن و انتخاب شدن محروم بودند اول زنان، دوم کسانی که آشکارا فسق می‌کنند و سوم مهجورین و مجانین یعنی عقب‌مانده‌ها و دیوانه‌ها بودند. در این مورد نه حزب دموکرات مخالفتی داشت نه حزب اعتدالیون، نه روحانیون نه روشنفکران، نه آقای تقی‌زاده، نه سیدعبدالله بهبهانی و نه شیخ فضل‌الله نوری. اینکه زن از انتخاب کردن و انتخاب شدن محروم است اصلاً و ابداً مورد اعتراض مشروطه‌خواهان نبوده است. رسول‌زاده رساله‌ای دارد به نام «تنقید فرقه اعتدالیون» که در آن می‌گوید: زنان تا زیر این پرده خرافات هستند این مملکت به جایی نخواهد رسید. اما ایشان هم هرگز نمی‌گوید چرا زنان حق انتخاب کردن و انتخاب شدن ندارند؟ اختلاف میان روحانیت و غیرروحانیت نیز گفتمانی است که بعد از انقلاب درباره این دوره‌ها شکل گرفت وگرنه در آن زمان ابداً این تقسیم‌بندی وجود نداشت. در بین روحانیون کسانی چون سید حسین اردبیلی یا شیخ ابراهیم زنجانی و یا شیخ رضا دهخوارقانی معتقد به جدایی دین از سیاست بودند و در مقابل آن‌ها روشنفکرانی قرار داشتند که اتفاقاً معتقد به دخالت نهاد روحانیت در مسائل سیاسی بودند؛ اما اینکه مسئله ضدیت با روحانیت مطرح باشد ابداً این‌گونه نبود.»

کدام افزایش درآمدهای نفتی؟!
آبادیان در جای دیگری از کتاب در انتقاد به این سخن نویسنده که می‌گوید «در دوره رضاشاه درآمدهای نفتی دائماً رو به افزایش بود»، گفت: «شرکت نفت ایران و انگلیس در زمان رضاشاه چیزی قابل توجه بابت فروش نفت به ایران پرداخت نمی‌کرد و اسناد این مسئله هم موجود است. از سال ۱۳۰۸ به بعد هم که همزمان بود با بحران اقتصادی غرب، شرکت نفت بیلانی به دولت‌های ایران نمی‌داد.» آبادیان همچنین پرونده‌سازی علیه تیمورتاش و قتل وی را به خاطر همین مسئله دانست و افزود: «ایشان دنبال مسئله بحرین و نفت بود و حرفش با انگلیسی‌ها این بود که شما نفت ما را می‌برید بدون اینکه بیلان بدهید و بگویید حق و حقوق ما از آن چقدر است. تیمورتاش حتی این مسئله را به جامعه ملل هم کشید تا جایی که داشت برنده می‌شد؛ بنابراین در زمان رضاشاه به‌هیچ‌وجه درآمدهای نفتی ایران رو به افزایش نبود یعنی شرکت نفت ایران و انگلیس یکسال مبلغی می‌داد و تا چهار یا پنج سال بعد یک ریال هم پرداخت نمی‌کرد. بر این اساس بنای صنعتی شدن یا رشد و توسعه اقتصادی ایران در دوره رضاشاه براساس درآمدهای نفتی نبوده و بودجه این امور از طرق دیگری تأمین می‌شده است.»

خلط مفاهیم
در ادامه آقای آبادیان ضمن تأکید بر فراوانی ایرادهای محتوایی کتاب به بخش دیگری از آن‌ها اشاره کرد و گفت: «در زمان جمهوری رضاخان ایشان می‌گوید یک راهپیمایی را حزب نوین که سکولار بود و حزب سوسیالیست که اصلاح‌خواه بود راه انداختند.» و سپس در انتقاد به خلط مفاهیم در این جمله افزود: «منظور از حزب نوین، “حزب تجدد” است که مترجم آن را تحت‌اللفظی ترجمه کرده است. ایراد بعدی این است که حزب سوسیالیست و حزب اصلاح‌طلب با هم یکی نبودند. حزب سوسیالیست، بقایای حزب دموکرات دوره مشروطه بود بعلاوه عده‌ای از اعتدالیون سابق مثل سیدمحمدصادق طباطبایی؛ اما حزب اصلاح‌طلب که تیمورتاش جزء روشنفکران آن و مدرس جزء روحانیون آن بود چیزی کاملاً متفاوت از حزب سوسیالیست بود. تفاوت حزب سوسیالیست با حزب اصلاح‌طلب که آقای رجبی حزب اصلاح‌خواه ترجمه کرده‌اند مثل تفاوت شب و روز است. اما اشتباه بزرگتر آنجاست که می‌گوید: “و کمک‌کارشان هم شورای دست چپی اتحادیه اصناف و حزب کمونیست بود.” این سخن درست نیست، کمونیست‌ها هرگز از برنامه های حزب سوسیالیست مدافع رضاخان حمایت نمی‌کردند، اساساً حزب سوسیالیست‌ها هم اصلاً سوسیالیست به مفهوم دقیق کلمه نبودند؛ بلکه تعدادی از روشنفکران به دلیل تمایل به شعارهای انقلاب بلشویکی، احزابی را به نام سوسیالیست تشکیل می‌دادند تا به نظر من افکار عمومی را فریب دهند، اما سوسیالیست نبودند؛ یعنی هرچه بودند به طور قطع سوسیالیست نبودند…»

—————-
*با ویرایش تیترها و اندک تلخیص

همرسانی کنید:

مطالب وابسته