احمد سمایی
روزنامه اطلاعات
خرداد ۱۳۸۲
اشاره: کتاب “روش سریانی ـ آرامی در قرائت قرآن؛ بحثی در رمزگشایی از زبان قرآن” که سه سال پس از انتشار بحثی پردامنه را در زمینه شیوه خوانش و تفسیر قرآن برانگیخته است اثری است که نویسنده محققش نام مستعار “کریستف لوکزنبرگ” برخود نهاده است. انتشار این کتاب که جلد دوم آن نیز امسال انتشار مییابد تصادفا با تلاشها و کوششهایی توام شده که نواندیشانی نسبتا کم شمار در جهان اسلام، از موریتانی تا عمان، به تلاشی هرچند پر افت و خیز برای معاصر کردن و نوگردانیدن درک و تفسیرهای سنتی از اصول و فروع اسلام دست زدهاند. اینان برای غنابخشیدن به بحث و جستارهای خود از مرز مباحث درون دینی فرارفته و به بهره گیری از تجارب، تحقیقات و رهیافتهای پژوهندگان و صاحب نظران غیراسلامی نیز راغب شدهاند و برخی آغاز کارشان اصولا در پی آشنایی با همین رهیافتها و پژوهشها بوده است. تلاش این نواندیشان تا همین جا نیز در مقاطعی با ثمره کار کسانی همچون لوکزنبرگ تلاقی و تماس پیدا کرده و غنای بیشتری یافته است. آنچه در پی میآید نوشتاری است از “یورگ لاو”، نویسنده، دبیر سابق بخش فرهنگی روزنامه آلمانی “تاتس” و همکار کنونی هفته نامه “دی سایت” در معرفی کتاب لوکزنبرگ که در شماره ۱۵ مه این هفته نامه درج شده است. – احمد سمایی
***
در سده پیش نگاه منتقدانه به انجیل توجه و علاقه خاصی را برانگیخته بود. آیا حالا نوبت قرآن است؟ شماری از اندیشه وران اسلامی اینک به زیر سوال بردن روایت رسمی و حوزهای از منشا قرآن آغازیدهاند. قرآن برای مسلمانان کلام خداوند است که از طریق جبرییل “به زبان رسای عربی” به پیامبر اسلام ابلاغ شده است. الوهیت و تقلیدناپذیری قرآن نه تنها اعتقاد بنیادگرایان بلکه باور هر مسبلمان مومنی است.
قطعیت این باور اما اینک در حال شکاف برداشتن است. ناظران غربی اخیرا ، شاید شتاب زده، از برآیش موجی از “پروتستانیسم اسلامی” سخن میگویند. در جهان اسلام اما الهیات شناسان لیبرال و روشن اندیش که نگاهی فاصله مند و غیرمتعصبانه به پیدایش قرآن و ساختار متنهای آن دارند سخت منزوی اند و چشم اندازی هم برای رفع این انزوا پدیدار نیست. اینکه این افراد خود انسانهای مومن و باتقوایی هستند که تنها روزنهای ناب و بی پیرایه به متن اصلی مورد باورشان (قرآن) میجویند نیز کمکی به رفع انزوای آنها نمیکند. اینان اگر نخواهند همچون اسلام شناس اندیشمند سودانی یعنی “محمود طاها” به جوخه اعدام سپرده شوند، و اگر نخواهند بسان زبان شناس و اسلام شناس مصری ، “نصر ابو زید”، اجبارا راه غربت و تبعید پیش گیرند باید مثل اسلام شناس نواندیش ایرانی ،یعنی “عبدالکریم سروش” پیوسته در بیم از حمله پاسداران سنن و روایتهای رسمی و متعصبانه روزگار سپری کنند.
در گیرودار این چالش میان نواندیشان و ارتدکسان در جهان اسلام، اینک یک دانش آموخته آلمانی کتابی انتشار داده است که حائز شراط لازم برای کسب اهمیت و اعتنای بین المللی است. این صاحب نظر آلمانی که خود را ترجیحا با اسم غیرحقیقی “کریستف لوکزنبرگ” Christoph) Luxenberg) معرفی میکند میگوید که دوستان عرب وی پس از خواندن تزهایش در باره قرآن توصیه کردهاند که نامی مستعار برای خود برگزیند. لوکزنبرگ که در رشته زبانهای سامی دکترا گرفته است و به ویژه شناخت قابل اعتنایی از زبان آرامی دارد کار درستی کرده است که به توصیه دوستان عرب اش عمل کرده است. اگر روش لوکزنبرگ در قرائت و تفسیر قرآن رواج و رونق یابد ما با درک و برداشتی اساسا نوین از قرآن مواجه خواهیم شد.
لوکزنبرگ با شیوه خود میتواند نشان دهد که مفسران عرب قرآن بسیاری از بخشهایش این کتاب را بد قرائت کرده و لاجرم تفسیری اشتباه از آن به دست دادهاند. بسیاری از نکات قرآن که بیش از هزار سال برای خود اهل فن در جهان اسلام نیز مبهم و رازآلود بودهاند را لوکزنبرگ میتواند رمزگشایی کند. هسته اصلی نگاه لوکزنبرگ به قرآن را این درک تشکیل میدهد که متنها و عبارتهای این کتاب در مقیاس ناشناختهای با عناصر سریانی ـ آرامی درهم تنیدهاند.
نکات مبهم قرآن قابل توضیح و رمز گشایی میشوند
برخی از تفسیرهای جدید لوکزنبرگ بی شک برای مسلمانان غیر اهل فن حساسیت برانگیز خواهند بود. برای مثال میتوان به رمز گشایی او از دختران باکره یا به اصطلاح “حوریان درشت چشم” اشاره کرد که طبق تفسیرهای رایج، در آن دنیا انسانهای مومن و خداترس را به انتظار نشستهاند. در باره ظرافت و وسوسه انگیزی این وعده که ار فانتزیهای مردانه هم فراتر میرود مفسران خود نیز پیوسته در حیرت و شگفتی بودهاند. این نیز هست که هیچکدام از مذاهب رایج قبل از اسلام در آسیای نزدیک، به معتقدان خود آنچه را که در سوره ۴۴ و ۵۲ قرآن آمده است وعده ندادهاند. و گفتنی است که مفسران جدال جوی مسیحی نیز پیوسته نکاتی مثل نکته مزبور را دستاویزی برای حمله تبلیغاتی خود به اسلام کردهاند. بنا به شناخت و پژوهش لوکرنبرگ چنین تبلیغاتی محلی از اعراب ندارند، چرا که قرآن ابدا از دختران باکره صحبت نمیکند. محقق آلمانی ثابت میکند که “حوریان” در اصل چیزی نیستند جز ” انگورهای سفید و شفاف”، یعنی میوههایی که در تصورات رایج در شرق از بهشت، از دیرباز استعارهای برای زندگی آسوده و سعادت آمیز بودهاند.
این رمزگشایی لوکزنبرگ از واژه “حوری ” برای آنانی که از اسلام سوء استفاده سیاسی کرده و جوانان ساده دل را با وعدههای وسوسه انگیز در بهشت به کام شهادت فرستادهاند شاید خبر خوشی نباشد، بر عکس برای همه آنانی که به ابهام زدایی از متن و معنای قرآن علاقه مندند شیوه پیشنهادی محقق آلمانی برای قرائت این کتاب باید مایه خوشحالی باشد. در عمل اما میتواند مسئله به این سادگی هم نباشد. تجدید نظرهای اساسی در قرائت و تفسیرهای پیشین، آ نگونه که لوکزنبرگ به آن آغاز کرده است شاید چه در نزد مسلمانان متقی و چه در نزد اندیشمندان سنتگرای اسلامی حداکثر احساساتی متناقض را برانگیزد.
در پس نام “لوکزنبرگ” که به نوعی تداعی کننده اسطوره شکن معروف “لیشتنبرگ” است نه یک فرد اهل بحث و جدل بلکه یک لغت شناس و متن شناس کوشا پنهان شده است. او ثمره تحقیقات خود را نه به صورتی جنجالی و تبلیغی بلکه در کتابی با این عنوان درنگ انگیز و سهل ممتنع منتشر کرده است : “روش سریانی ـ آرامی در قرائت قرآن. تلاشی (بحثی)در رمزگشایی از زبان قرآن“. (Die syro-aramäische Lesart des Korans; Ein Beitrag zur Entschlüsselung der Koransprach)اهل فن اما بلافاصله دریافته است که چه آتشی میتواند در این تلاش زبانشناسانه شعله ور باشد، از همین رو بود که اولین واکنشها تمام و کمال به ترس و هراس پهلو میزد.
واقعیت این است که کار تحقیقی لوکسنبرگ نزدیک بود که اصلا امکان انتشار علنی پیدا نکند. انتشاراتیهای بزرگ آلمان پس از ابراز علاقه اولیه با اشاره به مورد سلمان رشدی از چاپ آن سر باز زدند. در اواخر سال ۲۰۰۰ کتاب لوکزنبرگ از سوی یک انتشاراتی کوچک و شجاع برلین (” کتاب عربی”) انتشار یافت و روانه کتابفروشیها شد بی آنکه خود نویسنده یا ناشر چندان امیدی به استقبال از آن داشته باشند. در این میان گرچه انتشاراتی “کتاب عربی” ورشکسته شده اما کتاب لوکزنبرگ از سوی انتشاراتی جدیدی -“انتشاراتی شیلر”- که جای آن را گرفته است کماکان توزیع میشود.
انتشاراتیهای جاافتاده و معروف اینک از ترس اولیه خود در نشر کتاب لوکسنبرگ پشیماناند. در اولین کنگره جهانی خاورشناسان که پاییز گذشته در شهر ماینز آلمان برگزار شد سمپوزیوم ویژهای نیز به کار لوکزنبرگ اختصاص یافت. روزنامههای “گاردین” و “نیویورک تایمز” و همین چندی پیش “لوموند” به گونهای جامع و مفصل جنبهها و نتایج پژوهش لولزنبرگ را در صفحات خود بازتاب دادند، چنین استقبال و اعتنایی در مورد تحقیقاتی که در آلمان صورت میگیرد کم سابقه است .”رمی بروژ” فیلسوف و از کارشناسان برجسته فلسفه عرب در قرون وسطی در شماره آوریل امسال نشریه فرانسوی “کریتیک” مقاله بلند و ستایش آمیزی را به اثر پژوهشی لوکزنبرگ اختصاص داد. نشریه تخصصی “هوگوی” که به مسائل زبانهای سامی میپردازد از همه فراتر رفت و در شماره ژانویه خود نوشت: “تاریخ قرآن پژوهی هرگز چنین کتابی را به یاد ندارد. نمونه مشابه این کتاب را تنها میتوان در تفسیرهای منتقدانه از متن انجیل سراغ گرفت. صرفنظر از اینکه لوکزنبرگ در همه موارد محق باشد یا نه، اما وی به هر صورت با کتاب خویش در تفسیر و تعبیر قرآن همان نقطه عطفی را دامن زده است که مفسران انجیل یک قرن پیش آن را تجربه کردند.” خانم “آنگلیکا نوی ویرت” اما خوش بینی مزبور را ندارد و زبانشناسی لوکزنبرگ را متاثر از یک اثبات گرایی کهنه شده میداند. اما وی نیز اذعان دارد که تزهای لوکزنبرگ “تلاشی برای پر کردن جایی خالی در قرآن پژوهی معاصر است.” و “کتاب او نیز یکی از مبانی و ارکان این تلاش است.”
واقعیت این است که در مورد قرآن که پس از کاهش وزن و اعتبار “مانیفست کمونیست” بانفوذترین متن مذهبی، فرهنگی و سیاسی جهان معاصر به شمار میرود هیچ نسخه موشکافانه تصحیح شدهای در دست نیست. به دیگر سخن، هیچکس تا کنون صداها، سبکها و لایههای مختلف متن قرآن را آنگونه که از قرن نوزدهم در مورد انجیل رایج بوده به به گونهای سیستماتیک مورد پژوهش قرار نداده است. گفتن ندارد که نکات مبهم و غیرقابل فهم قرآن صرفا برای غیر مسلمانان مشکل آفرین نیست. حتی مفسر بزرگی همچون طبری که در فاصله ۸۳۸ تا ۹۲۳ میلادی میزیسته و معروف ترین تفسیر قرآن را در سی جلد ارائه کرده نیز به مشکل یادشده کاملا وقوف داشته است.
اسلام شناسی نوین نیز کماکان با نکات مبهم و درک ناشدنی قرآن دست به گریبان است. اسلام شناسی همچون نوید کرمانی در کتاب خویش با عنوان “خداوند زیباست” (Gott ist schön) که جایزهای نیز دریافت کرده نفوذ ناپذیری زبان قرآن و فهم ناشدگی آن را یک ویژگی و ارزش مثبت میداند و آن را نوعی زیباشناسی نفیس و با کیفیت که باب تفسیر و تعبیر از قرآن را باز میگذارد تلقی میکند. کرمانی نکات رمزآلود قرآن را همچون شعر ناب قرائت میکند و از این رهگذر میتواند پرسشهای مربوط به واقعی و اصیل بودن بخشهای مختلف این کتاب را درز گرفته و بی اهمیت جلوه دهد. جریان اصلی در قرآن پژوهی اما در برابر نکات گنگ و مبهم زبان قرآن به عجز و سردرگمی دچار آمده است. اینان گاه دست به اختراع فرمولهایی زدهاند تا ناکام و نیمه کاره ماندن تحقیقات خود را در پس آنها پوشیده نگهدارند. به گفته “هارتموت بوبزین” از برجسته ترین قرآن شناسان آلمان ، “درک این کتاب بیشتر بنا به عادت وخوگیری به آن صورت میگیرد و شکل کهن زبان قرآن همچون زنگاریست که سرشت مذهبی آن را در مقیاس معینی تبارز و برجستگی بیشتری میبخشد.” چون نیک بنگریم فرمول بندیهای عمدهای از این دست جز سرپوشی بر عجز و زانوزدگی علمی در برابر روشها و شیوههای سنتی و متعارف نیست.
کریستف لوکزنبرگ اما به استفاده از چنین شیوهها و روشهایی بسنده نکرده و اساسا با آنها وداع گفته است. او بر آن است که بخشها و نکات مبهم و سوءتفسیر شده قرآن بر یک چهارم متن این کتاب بالغ میشود. وی بدون آنکه با عادت و خوگرفتگی به نکات فهم ناپذیر قرآن آنها را عادی تلقی کند بیشتر و بیشتر در این نکات دقیق میشود و همین دقت بیشتر، متن قرآن را در نگاه او غریب و ناآشناتر میکند. با این همه او دانش و آموزههای سنتی را به یکباره کنار نمینهد. او در برخورد با هر نکته نادر و یا هر واژه و جمله ا ی که در معنای اصلی خودشان به متن یا سوره نمیخوانند ابتدا به سراغ تفسیر طبری میرود و بعد به کتاب “لسان (العرب)” یا واژه نامه قدیمی زبان عربی رجوع میکند. و هنگامی که در هیچکدام از این دو کتاب پاسخ قانع کنندهای برای پرسش خود نیافت به قراتت خاص خود یا قرائت سریانی ـ آرامی از قرآن رو میآورد.
آیا جهان عرب پیش از محمد به آیین مسیحی باور داشت؟
و با همین شیوه بود که لوکزنبرگ برای مثال توانست سر از رمز و راز واژه “حوری” در قرآن دربیاورد. واژه جمع “حوریها” که در عبارتهای معروف قرآن از آنها استفاده شده در اصل از واژه “حور” میآید که در زبان عربی صفتی است درجمع مونث و به معنای سفید. مفسران عرب اما فرض را بر این گذاشتهاند که این صفت به معنای دختران باکره “چشم سفید” است. لوکزنبرگ اما نشان میدهد که این معنی که جز حدس و گمانی آرزومندانه نیست عملا درتناقض با دیگر اشارات قرآن به بهشت است. در جای دیگری از قرآن به خداترسان و مومنین وعده داده میشود که در جهان باقی بر زمینهای مفروش و در زیر سایه سار درختان درکنار همسران زمینی خویش سکنی خواهند گرفت. و به راستی در جایی که همسر فرد حی و حاضر است حضور حوری سفید چشم چه محلی از اعراب خواهد داشت؟ جایی که هم همسر انسان و هم رقیبان او یعنی “حوریان سفید چشم” حضور داشته باشند بیشتر شایسته نام جهنم است تا بهشت! با رجعت به منابع آرامی اما میتوان این تناقض را حل نمود: لغت “حور” اشارهای به “انگورهای سفید” است که در ادبیات و متنهای مسیحی ـ سریانی از میوههای بهشتی به شمار میرود.
راست این است که اثبات وجود لغات عاریتی از زبان و فرهنگ آرامی در قرآن کشف تازهای نیست. حتی خود واژه قرآن نیز امروز به مثابه مشتقی از کلمه آرامی “قریانا” تلقی میشود که حدودا به معنای فرهنگنامهای است مشتمل بر نقل قولهایی از متن مقدس، نیایشها و مواردی از این دست. اما به عقیده لوکزنبرگ تاثیر زبان آرامی بر متن و زبان قرآن بسیار گسترده از این حرفهاست. او خود وجود عناصر مسیحی ـ سریانی را در بسیاری از سورههای مکی قرآن شناسایی کرده است که از جمله با نامه پطروس و یا حتی با نیایشهای شامگاهی مسیحیان مرتبط هستند.
به گفته لوکزنبرگ قرآن در قدیمی ترین و دیرینه ترین متنها و اجزای خود به لحاظ ساختار و لایهها به گونهای بارز با متون مسیحی شباهت داشته است. وی به این نتیجه میرسد که این متنها مبنایی بودهاند که قرآن ابتدائا به عنوان کتابی پرشباهت به متون مسیحی بر آنها بنا شده است. به عبارت دیگر لوکزنبرگ بر آن است که قرآن در دیرینه ترین اجزا و عناصر خود مدعی ارائه آیینی جایگزین یا برتر نسبت به آیینهای مسیحی و یهودی نبوده است بلکه میخواسته است که این آیینها را به گونهای قابل فهم تر به اعراب ارائه کند. این نظریه قابل اعتنای لوکزنبرگ کارشناسان تاریخ مذاهب را با پرسشهای مهمی روبر میکند: آیا پیش از محمد، اعراب یا دستکم ساکنان عرب مکه بر خلاف مدعای رایج در جهان اسلام نه بت پرست بلکه در وجه عمده مسیحی بوده اند؟
صرفننظر از این که نتیجه گیری لوکزنبرگ با فاکتها و یافتههای دیگر تکمیل و تثببت بشوند یا نه، جای شک و تردیدی نیست که در خاور نزدیک، در دوران حضرت محمد، زبان عالی و رسمی همانا زبان آرامی بوده که شدیدا هم از فرهنگ مسیحی و سریانی متاثر بوده است. زبان رسمی عربی و متون عربی بعدا به وجود آمدهاند. اعراب ابتدائا سیستم “معیوبی” از علائم نوشتاری یا به عبارت دیگر سنگ نگاری داشتهاند که فاقد هرگونه نشانهای برای آواهای کوتاه ، مصوتها و اعرابها بوده است. بدین سان برای مثال یک حرف در یک نوشته ۱۸ حرفی میتوانسته است به ۵ شکل و آوا خوانده شود و همین سیستم اولیه زبان عربی را شدیدا چند پهلو و چند معنایی میکرده و زمینه سوء قرائتها و بدفهمیها را فراهم میآورده است. کسانی که بعدا مصوتها و آواها را به متن قرآن افزودهاند عمدتا با درک و برداشتی معنایی، تفسیری و دلبخواهانه دست به چنین کاری زندهاند که لزوما با منظور اولیه قرآن تجانسی نداشته و به بروز خطاهایی در متن این کتاب منجر شده است.
قرآن صنعا
“گرد رودیگر پوین” استاد دانشگاه زاربروکن آلمان و از کارشناسان رسم الخط قرآن بر آن است که تحقیقات لوکزنبرگ در مسیر درستی است. پژوهشهایی که خود پوین انجام داده نیز به نوعی موید تزها و جستارهای لوکزنبرگ است. پوین در تایید یافتهها و دریافتههای لوکزنبرگ به قدیمی ترین بخشهای قرآن استناد میکند که خود، آن را مرمت و مورد تحقیق قرار داده است. این نسخه تقریبا ۵۰ سال پس از وفات حضرت محمد جمع آوری و تالیف شده و اخیرا به هنگام عملیات ساختمانی در یکی از مساجد بزرگ صنعا (پایتخت یمن) کشف شده است. پوین در جریان مطالعه بر روی این بخشهای قرآن به تفاوتهای مهمی برخورد کرده که آنها را از نسخههای رسمی و رایج متمایز میکند. به دیگر سخن متن قرآن در دست نسلهای مختلف مسلمانان دائما در حرکت و پویش بوده و در بخشهایی از رنگ و اصالت اولیه خود دور شده است. این رهیافت پوین را به آنجا رهنمون شده که از لزوم بازنویسی تاریخ صدر اسلام و “قرائتی نوین از بخشهایی از قرآن” سخن بگوید.
پارههای یافته شده قرآن در صنعا روزنه نوینی به متن این کتاب میگشایند. در این پارهها شماری از واژههای آرامی را میتوان دید که به لحاظ شکل نگارش گویی که آنها را با رسم الخط اولیه و بدوی عربی نوشتهاند. قابل ذکر است که عربی و آرامی از زبانهای نزدیک و هم خانواده هستند. شمار زیادی از واژگان در هر دو زبان نگارش یکسان اما معناهایی متفاوتی دارند. چنین شباهتها و تفاوتهایی را در میان زبانهای ژرمن نیز میتوان مشاهده کرد. برای مثال واژه anbellen در آلمانی به معنای عوعوکردن سگ یا دادکشیدن بر سر کسی است ولی در زبان هلندی زنگ (در) زدن معنی میدهد. به گفته پوین در صد سال پس از اولین تحریرهای قرآن گرایش عمده معطوف به آن بوده که واژگان و عبارتهای آن نه بر بستر زبان آرامی بلکه در چهارچوب زبان عربی قرائت و معنی شوند. دلایل متفاوتی برای این گرایش میتوان ذکر کرد. از جمله میتوان به این واقعیت اشاره کرد که برآمد و گسترش امپراطوری عربی- اسلامی، زبان عربی را به زبان رایج خاورمیانه بدل کرد و باعث به حاشیه رانده شدن زبان آرامی و دیریاب و نامفهوم شدن هرچه بیشتر آن گردید. واپسین بازنویسان قرآن که نسخه فعلی و رایج ثمره کار آنهاست میبایست به آن واژهها، جملات و عباراتی که خود نیز معنای آنها را به سبب عدم آشنایی به زبان آرامی نمیفهمیدهاند معنا و مضمونی دلبخواه و در عین حال متناسب بدهند. این هم میتواند باشد که الهیات و سیاست دست در دست هم واژگان آرامی قرآن را در متن و چهارچوب زبان عربی معنا کردهاند تا در امپراطوری در حال برآمدن، مذهب و زبانی کاملا عربی رواج و اشاعه دهند و هرگونه تاثیر زبان و فرهنگ غیر بر این زبان و مذهب را محو و ناپدید کنند.
بررسی منتقدانه متن انجیل سرمشقی برای پژوهشهای قرآنی
تلاش لوکزنبرگ برای بازگرداندن واژهها وعبارات قرآن به مبدا و سرچشمه زبانی آنها عملا به معنای ارجاع قرآن به بافت و متن منطقه بروز و پیدایش آن یعنی به خاورمیانه است که به لحاظ مذهبی زندگی پویا و متحولی داشته و حوزه مذاهب توحیدی و یکتاپرستانه بوده است. خانم “پاتریشیا کرون ” اسلام شناس و استاد دانشگاه “پرینستون” گرچه کار پژوهشی لوکزنبرگ را بسیار مهم تلقی میکند اما به هیچوجه از مخالفتها و اعتراضها ی احتمالی هم غافل نیست. او میگوید: “در فضا و شرایط کنونی چه کسی میتواند به قرآن نزدیک شود؟ چنین کاری صرفنظر از اینکه با چه قصد و نیتی انجام شود تنها به سوء تفاهم و آزردگی مسلمانان میانجامد.” “اشتفان ویلد” استاد دانشگاه بن که نگاهی منتقدانه به کار لوکزنبرگ دارد بر آن است که “بسیاری از پژوهشها و فرضیههایی که ادعایشان راجع به شباهتهای قرآن به متن قدیمی و جدید انجیل به شدت و عمق نظرات لوکزنبرگ نیست با بی اعتمادی و سوء ظن بزرگ فقها و الهیات شناسان جهان اسلام مواجه شده است. طبیعی است که دیدگاههای لوکزنبرگ سوء تفاهمات بیشتری برانگیزد.” به عقیده ویلد، “تفاهم و تبادل نظر میان قرآن پژوهان اسلامی و غیر اسلامی به شدت دچار اختلال شده است.”
شاید نظر ویلد نادرست نباشد ، اما یک رابطه مختل و مغشوش شده را نمیتوان با سکوت در مورد مسائلی که شاید ناخوشایند باشند اصلاح و ترمیم کرد. آن کس که برای رعایت طرف مقابل او را از دانستن پارهای استدلالها و یافتهها معاف میکند عملا وی را به صغارت میکشاند و از تلاش در راه حصول تفاهمی واقعی دست میشوید. در برخی از اجتماعات و بحثهای اینترنتی این ادعا مطرح میشود که گویا لوکزنبرگ در صدد محروم کردن مسلمانان از مقدساتشان است. چنین ادعایی که چیزی جز یک اتهام و مانور تبلیغاتی نیست بر نفی این واقعیت استوار است که جستارها و یافتههای لوکزنبرگ نه تنها برای مسلمانان بلکه برای مسیحیان نیز بدیع، عادت زدا و کلیشه شکن هستند، چرا که مسیحیان نیز مجبور خواهند شد از تصور کاذبی که از “دیگران” و “غیرخودیها” دارند فراتر روند و در سیمای آنها تداوم سنن و باورهای خویش را بازشناسند. آن هم نه با تعارفات رایج در باره گفتگوی فرهنگها بلکه تنها با ابزارها و دستمایههای کلامی و واژه شناسی.
تحقق آرزوی نواندیشان دینی برای ارائه قرائتی نرم تر و لیبرال تر از اسلام که با جهان معاصر دمسازتر باشد بی شک تنها به کتابها و گفتگوها بستگی نخواهد داشت. اما اگر تاریخ متاخر مسیحیت که با بررسی منتقدانه و موشکافانه انجیل شروع شد شاخصی به حساباید پس میتوان گفت که نقطه نظرات و یافتههای لوکزنبرگ نه زمینهای برای بیم و هراس که مناسبتی برای امید و خوشبینی توانند بود.
*برای آشنایی بیشتر با جنبههای کار تحقیقی لوکزنبرگ به آدرسهای اینترنتی زیر نیز میتوان مراجعه نمود:
http://www.secularislam.org/books/luxenberg.htm
http://www.dradio.de/cgi-bin/es/neu-lit-pol/599.html
http://www.guardian.co.uk/saturday_review/story/0,3605,631332,00.html
http://www.nzz.ch/2001/02/03/li/page-article732B7.html
http://www.faz.net/