(از بایزید بسطامی تا نجم دایه)
مهمترین مسئلهای که حکمت ذوقی طریقههای باطنی و صوفیانه را از دینداری عامه و حتی عابدان و زاهدان جدا میکند، معرفت است. دین برای مؤمنان متشرع آیین درست زیستن در دنیاست، به منظور رسیدن به ثواب و نجاتیافتن از عذاب در آخرت. حتی زهاد و عبّادی هم که زندگی خود را وقف عبادت و پرستش خداوند کردهاند، دینداری را به دلیل ترس از عذاب دوزخ از یکسو و شوق رفتن به بهشت از سوی دیگر اختیار کردهاند. اما منظور اهل سلوک و طریقههای باطنی و صوفیانه از دینداری، رسیدن به توحید از راه معرفت است. به همین دلیل است که این طریقهها را طریقههای عرفانی نیز میخوانند.
معرفت را میتوان حتی سبب امتیاز حکمت ذوقی طریقههای صوفیانه و باطنی از فلسفه و کلام به حساب آورد. صوفیان یا اهل طریقت و عرفان به دنبال اثبات هستی خداوند نیستند. اقامۀ دلیل برای هستی خداوند کار متکلمان و فلاسفه است. برای اهل طریقت بحث در هستی خداوند گستاخی است و مسئله فقط بر سر شناخت حقتعالی است.
بحث معرفت در تصوف ایرانی نیز به زبان شاعرانه و ادبی و با استفاده از نمادها و تمثیلهای مختلف طرح شده و یکی از رایجترین تمثیلها، داستان مسافری است که قصد دارد از شهری به شهر دیگر سفر کند. به همین دلیل مراحل معرفت در تصوف منازلی معرفی میشود که هر مسافری باید در آنها مُقام کند و سپس از آنها بگذرد تا به مقصد برسد. این سفر باطنی و معنوی گاهی به صورت حرکت مسافری است که از وطن خود دور افتاده و به غربت دچار شده و حال میخواهد به وطن خود بازگردد.
معرفت را اغلب صوفیان و عارفان تعریفناپذیر میدانستند؛ ولی به هر حال سعی میکردند آن را به گونهای توصیف نمایند و بهترین راه برای توصیف آن استفاده از مثل و تمثیل بود. چیزهای مختلفی بود که معرفت را به آن تشبیه میکردند یا متمثل مینمودند.
یکی از معروفترین و کهنترین داستانهای تمثیلی، داستان غارنشینانی است که میخواهند از غار بیرون شوند تا بتوانند آفتاب را در آسمان جان مشاهده کنند، داستانی که افلاطون در کتاب “جمهوریت” خود شرح داده است. در طریقههای باطنی و صوفیانۀ عالم اسلام نیز تمثیلهای متعددی برای نشاندادن مراحل معرفت به کار بردهاند. یکی از آنها داستان رفتن پروانه به طرف شمع روشن است. این تمثیل را بار اول منصور حلاج برای نشاندادن مراحل معرفت یا یقین به کار برده است. یکی دیگر از این تمثیلها، داستان رفتن غواص به دریا برای یافتن مروارید است. حقیت درّی است در صدف، در اعماق دریا و غواص برای اینکه درّ را به چنگ آورد، باید به اعماق دریا رود.
برخی از صوفیان بخش اول این داستان را فقط برای تبیین دو مرحله از مراحل شناخت مورد استفاده قرار دادهاند؛ یکی شناخت حصولی و دیگر شناخت حضوری. شناختی که ساحل دریا نمایندۀ آن است، شناخت حصولی و شناختی که درون دریا نمایندۀ آن است، حضوری است. درون دریا تحولات متعددی پیش میآید که حتی ممکن است به هلاک شخص بینجامد. صوفیه از قرن سوم به بعد دقیقاً به همین معنا از معرفت توجه داشتهاند؛ معرفتی که همراه با فنای عارف دست میدهد. بایزید بسطامی از تمثیل ساحل و دریا برای نشان دادن این معنی استفاده کرده است. او در واقع با این تمثیل صوفیان را به دو دسته تقسیم کرده است: کسانی که در ساحل میایستند به دریا نمیروند یا اگر میروند، به مرحلۀ فنا نمیرسند و دستۀ دیگر کسانی که مانند خود بایزید به دریا میروند و در آن غرق میشوند.
داستان بایزید و معرفت استغراقی او نقطۀ آغاز این کتاب است. بایزید فقط به فرق میان شناخت ساحلی که «علم» خوانده میشود و شناخت استغراقی که «معرفت» خوانده میشود، اشاره کرده است. صوفیان دیگر سعی کردهاند دربارۀ ماهیت آن معرفت که در هنگام فنا دست میدهد، نیز توضیح دهند.
در فصول دیگر کتاب نویسنده تلاش داشته سخنان صوفیان دیگر دربارۀ معرفتی که درون دریا به دست میدهد را توضیح دهد؛ دریایی که میتوان آن را دریای هستی نامید، هرچند که کمال معرفت در این دریا با نیستی همراه است، نیستی خودی موهوم و هستی یا بقای خودی حقیقی، نیستی «من» و هستی یا بقای «او».
عارفان و صوفیانی که دیدگاه آنها دربارۀ معرفت درون دریا در این کتاب آورده شده، به ترتیب عبارتند از: بایزید بسطامی، عرفای بغداد (ابوسعید خرّاز، فارس بغدادی، ابن عطا، جنید بغدادی)، محمد نِفّری، باباطاهر همدانی، عبدالله انصاری، احمد غزالی، عین القضات همدانی، سنائی، فریدالدین عطار، نجمالدین دایه.
فهرست مطالب کتاب:
- پیشگفتار
- نگاهی به تمثیلهای عرفانی
- معرفت از نظر بغدادیان
- وجد و وجود
- محمد نِفّری
- باباطاهر همدانی
- عبدالله انصاری
- احمد غزالی
- عین القضات همدانی
- سنایی
- فریدالدین عطار
- نجم الدین دایه
فهرست تفصیلی و ۲۰ صفحه ای از آغاز کتاب را به صورت پی.دی.اف از اینجا دریافت کنید.