امیر مدنی
اومبرتو اکو (زاده ۵ ژانویه ۱۹۳۲ و درگذشته ۱۹ فوریه). اگرچه ولتر میگوید که “نوابغ از تمامی قواعد مستثنی هستند” اما همگان و از جمله نوابغ را نیز آغاز و پایانی است محتوم و ناگریز. خجستهترین میلاد نیز اجبار پیوست به عدم را دارد. عدمی که به گفته مولانای بزرگ بلخ کارگاه یزدان است. چرخش صورتهای هستی چنان عدمی است و هر وجودی آنچنان جذب لا وجود می شود که به گفته آلبرتو موراویا، تا چند هزار سال دیگر “کسی حتا مسیح و منجی آسمانی را نیز به یاد نخواهد داشت”. شاید با اشراف بدین مفهوم است که سینماگر برجسته ایتالیا روبرتو بنینی در خطابه تدفین و حمل خاکسترهای اکو می گوید: «به انسان هایی اینچنین در زمین نیاز داریم و نه در آسمان.»
مشخصات زمینی اکو از میلاد وی در سال ۱۹۳۲ و درگذشت وی در سال ۲۰۱۶ میگویند. اهمیت ذکر این دادهها به آن خاطر است که میتوان نقش شرایط تاریخی و اجتماعی را در قوام شخصیت بزرگان درک کرد. اکو در سال ۱۹۳۲ پا به هستی می گذارد و حکومت فاشیسم در سال ۱۹۴۵ با پایان جنگ جهانی دوم به انتها میرسد. اگرچه فاشیسم حکومتی پایان مییابد اما مظاهر بسته آن در تمامی عرصهها و به ویژه در عرصه فرهنگ از طریق مدلهای بسته و قالبهای مسدود ساز آزادی اندیشه و بیان به حیات ادامه می دهند. تاریخ فرهنگی ایتالیا تحت سلطه ایده آلیسم فلسفی – اساسا بندتو کروچه Benedetto Croce- است. اما در عین حال ایتالیا دارای بزرگترین حزب کمونیست در جهان دموکراسی است و مرکز کاتولیسیسم جهانی. ازین رو، تاریخ فرهنگی ایتالیای قرن بیستم شکل یافته از سه جریان ایده آلیسم فلسفی کمابیش آلوده به فاشیسم، اندیشه متفکران و سیاست مداران برجسته مارکسیست همچون گرامشی (Antonio Gramsci) و تولیاتی (Palmiro Togliatti)، و نهایتا اخلاقیات کلیسای کاتولیک است. هر سه سیستم در ستیز با یکدیگر و دارای ساختارهای فکری و بیانی بسته و سخت همانند اند.
اکو با پایان بردن تحصیلات فلسفی خود در تورینو، تلاش ساختارشکنانه خود را آغاز میکند. وی برای شکستن ساختارهای سخت و بسته و به اصطلاح فاخر اندیشه و بیان به مطالعه در فرهنگ اجتماعی توده و پژوهش در فرهنگ عامیانه میپردازد. نیت اکو برای عبور از سیستمهای سخت چنان می کند تا وی علیرغم آنکه فیلسوف است، در کنکور تلویزیون شرکت کند و به کار در رادیو تلویزیون ایتالیا برای متحول سازی شیوه نمایشی و بیانی این رسانه مسلط بپردازد. اکو چنان تبحری در کار رسانه دارد که می تواند امانوئل کانت را در کنار سوپرمن، فلسفه را همراه با فرهنگ عامیانه، خداشناسی را در جوار تصویر تلویزیونی و فرهنگ آکادمی را با کارتونهای تلویزیونی و همه اینها را با زبانی طنزآلود و با شوخ طبعی خاص خود مطرح و تعریف کند. اکو اگرچه با یاری گرفتن از فرهنگ عامیانه به ساختار شکنی میپردازد اما مخالف بسیار سرسخت سطحی گرایی و کار تقریبی فاقد دقت و انضباط علمی است. جدیت علم گرایانه و دانش گسترده و مدون اکو در حدی است که بسیاری وی را فرزانه ای رنسانسی میدانند. اکو حتا وقتی کتاب “پدیده شناسی مایک بون جورنو” (Fenomenologia di Mike Buongiorno) را در باره این شومن بسیار محبوب عوام مینویسد در کار خود بسیار متدلوژیک و دارای دقت علمی است.
اکو چهره پیشگام و شوخ طبعی بود که در “گروه ۶۳” عضویت داشت.* درین گروه هیچ نویسنده و هنرمندی نبود که جدی انگاشته شود و ایدئولوژی غایب بزرگ بود. اکو که در دانشگاه نیز تدریس میکرد با خرد و طنز و کنایه به مطالعه میراث فرهنگی می پرداخت و آثاری را که مقدس تلقی میشدند با سادگی طنز آلود درک و تحلیل می کرد. او میتوانست فرهنگ اسکولاستیک قرون وسطا را با طنزی دلپذیر در کنار ادبیات کلاسیک تشریح و تعریف کند. می گفت برای درک یک اثر مهم آنرا جدی نپندارید، با آن شوخی و بازی کنید بسان پارودی (parodia). در راستای روش پیشنهادی برای درک آثار مهم, خود وی “لولیتا” اثر نابوکوف را “نونیتا” مینامید تا از اهمیت آن برای درک بهتر بکاهد. اکو سخت به ناشران ناتوان از درک اهمیت دست نوشتههای دریافتی اعتراض داشت. ناشرانی که حتا می توانند دست نوشتههای دانته را هم نپذیرند. اکو دشمن روزنامه نگاری زرد بود که در دموکراسیها شکل می گیرد. اگر در نظامهای بسته، روزنامهها و رسانهها به ستایشگران قدرت تقلیل مییابند و دستگاهی می شوند در دموکراسی امکان شکل گیری نوعی روزنامه نگاری زرد دیگری وجود دارد. روزنامه نگاری زردی که نقد و انتقاد را نه در راستای وظیفه اخلاقی و برای بهسازی حیات مدنی و اعتلای اخلاق همگانی بلکه ابزاری برای انتفاع مادی و گرفتن حق السکوت از مراکز گوناگون قدرت می پندارند.
باید کتاب “عادت خانگی” Costume di Casa یا رسم و رسوم بومی را خواند تا دریافت که وی تا چه حد ساختارشکن است. مطالعه “اثر باز” Opera Aperta یا کار ناتمام وی نشان می دهد که ساختارشکنی برای دستیابی به آزادی برای وی تا چه حد بنیادی است. اکو فیلسوفی است که به نشانه شناسی و ادبیات و مقاله نویسی نیز میپردازد. وی می تواند نشانه شناسی (semiology) را به عنوان کرسی دانشگاهی رسمیت بدهد. اگرچه مشهورترین کتاب وی “به نام گل سرخ” به ۴۷ زبان دنیا ترجمه می شود و ۳۰ میلیون نسخه فروش دارد او می گوید: «من فیلسوفم و تنها در آخر هفته به ادبیات میپردازم.» با این وجود مارگریت یورسنار آفریننده شاهکار “خاطرات هادرین” کتاب “به نام گل سرخ” را کتابی سطحی می داند. کتابی را که مترجم زبردست ایرانی نجف دریابندری ترجیح می دهد تا به نام گل نسترن ترجمه کند. “به نام گل سرخ” بیانگر ساختار و انضباط فکری اکو است. درین رمان پاسداران تعصبات و سنت قرون وسطایی حتا جنایت قطعی و مسلم را برای رعایت اصول مبتنی بر باورهای دگماتیک نادیده می گیرند. اصول گرایانی که میتوانند جنایت را ندیده بگیرند اما وجود رساله ای در باب فضیلت لبخند را بدان دلیل که به نظم کتابخانه (و شاید جهان) آسیب میرساند، ناپذیرند. اکو به فضیلت لبخند باور داشت زیرا بر خلاف اصولگرایان عبوس پاسدار سنت و پوشاننده جنایت، خنده را همسرشت آزادی و ابزاری برای غلبه بر مرگ میبیند؛ خندیدن وسیله ای است برای جدی نگرفتن مرگ از طریق سخت نگرفتن زندگی.
حیات سیاسی اکو در میان رفتارها و دعوتهای اخلاقی، طنز و هجو زهرآلود، تحلیلهای عمیق و پیش بینیهای خوف انگیز بسط مییابد. تولد سیاسی اکو در حوزهٔ کاتولیسیسم چپ صورت میبندد. در سال های پس از جنگ جهانی دوم و در سال ۱۹۵۰ میلادی اکو با نوشتن در روزنامه “جوانان” – Gioventu– ارگان جریان “اقدام کاتولیک” مخاطبان اجتماعی خود را مییابد. درین سالها وی به نخستین تجربیات فکری و عملی سیاسی و ادبی جامه عمل می پوشاند و از انقلاب مسیحی سخن می گوید. انقلابی بی چوبه دار و گیوتین. و بر ضدّ کمونیستهای پرشمار حزب بس نیرومند کمونیست که اکو آنان را قربانیان “برادر بزرگ” جرج اورول میانگارد. رگههای تربیتی و پداگوژیکی طنز آلود وی در همین سالها ظاهر می شود. سالهایی که ایتالیا از خرابیهای جنگ بتدریج در حال خروج است و شرایط اقتصادی رو به بهبود. “اقدام کاتولیک” به راست گرایش پیدا میکند و اکو خود را مجبور به ترک آن میبیند.
با آغاز به کار در رادیو تلویزیون ایتالیا، اکو ستون نویس روزنامه وری – Verri– می شود. این مقالهها در کتابی به نام “روزانه نویسی مختصر” – Diario Minimo – گردآوری شده است. یکی از مقالات کتاب به نام “ستایش فرانتی” – Elogio di Franti – شخصیت کتاب مشهور “قلب” اثر ادموند دِ امیچیس – Edmundo De Amicis- است که در سال ۱۸۸۶ انتشار یافته است و محیط آن به سالهای وحدت ایتالیا تعلق دارد. کتاب بر آن است تا مطابق اخلاقیات عصر پادشاه اومبرتوی اول – Umberto I – فضایل مدنی را آموزش بدهد: عشق به میهن، احترام به مقامات سیاسی و پدر و مادر، فداکاری، قهرمانی، ترحم و تحمل سختی ها. فرانتی Franti نوجوانی است نافرمان و سلطه جو بر همکلاسیها و اندکی فاشیست. وطن پرستی اش در چارچوب منافع طبقات حاکم، عشق به پدر و مادر و اطاعت از مقامات قرار میگیرد. اکو در تحلیل خندههای فرانتی دروغ بودن و ساختگی بودن و کلیشه ای بودن آن صفات و آن ساختار فکر و بیان را نشان می دهد. نقد و تحلیل اکو چنان گزنده است و عمیق که کتاب دِ امیچیس را که برای تربیت فرزندان استفاده می شود، بی اعتبار می کند و آن را به طاق نسیان میسپارد.
اکو مقاله نویسی پر کار است و برای مهمترین روزنامهها و مجلات همچون اسپرسو – Espresso– مینویسد. وی در سال ۲۰۰۸ در گفتگویی با روزنامه مشهور ال پاییس اسپانیا می گوید: «برای تغییر نسل در سیاست ایتالیا می باید دست کم ده تن از کهنسالان سیاسی ایتالیا بمیرند. میبایست یک طبقه سیاسی تازه ظهور کند، این نیازی بیولوژیکی است. ما دارای کهنسالترین سیاستمداران جهانیم.» اکو با همه شهرت و دقت علمی گویا تمام جهان را در نظر نداشته است!
اکو مخالف حضور روشنفکران و فرزانگان در عرصه سیاست بود و می گفت: تنها کاری که یک روشنفکر در برابر خانه ای در آتش قادر به انجام است تلفن زدن به آتش نشانی است . این نظر اکو باعث شد تا آنتونیو تبوکی – Antonio Tabucchi – کتاب “ورم معده افلاطون” Gastrite di Platone را بنویسد. اما خود وی با حاد شدن نبرد و جدال سیاسی با اقتدا به همینگوی بیانیه “زنگها برای که به صدا در میآیند ” را در دفاع از کاندیدای چپ میانه صادر کرد. اکو درین بیانیه از رای دهندگان بی انگیزه دمکرات و چپ می خواهد تا در برابر طرفداران انگیزه دار و عشرت جوی برلوسکنی، بر باد دهنده ثروتهای عمومی در راه عیش و عشرت و مال اندوزی، وارد صحنه شوند. اکو در سال ۲۰۱۱ در تظاهرات بر ضد نخست وزیر وقت برلوسکنی شرکت کرد و خواستار استعفای وی شد . می گفت این نخست وزیر به دلیل شرکت در پارتیهای شبانه دیرهنگام میخوابد و قادر به انجام کار روزانه نیست و باید استعفا بدهد. اکو می گفت: «البته من هم چون شبها کانت میخوانم دیر هنگام میخوابم!»
———————–
*این گروه در اکتبر ۱۹۶۳ در شهر پالرمو شکل گرفت و بنیانگذاران اش برخی از نویسندگان مخالف قالبهای سنتی هنوز حاکم در ادبیات بودند. پیشنهاد اصلی برای تشکیل گروه از لوئیجی نونو – Luigi Nono- بود که خود از “گروه ۴۷” الهام گرفته بود که در سال ۱۹۴۷ در مونیخ تشکیل شد. جنبش پیشگام گروه ۶۳، که اکو چهره شاخص آن است، نئورئالیسم دِ سیکا – De Sica- و روسللینی – Rossellini- را از عرصه سینما به ادبیات میآورد.