نقد یک دقیقه ای ابن عربی و ایده انسان کامل

نصرالله پورجوادی

یادداشت اول:

مفهوم «انسان کامل» در عرفان مفهوم نسبتا جدیدی است و حدود هفت – هشت قرن بیشتر از عمر آن نمی گذرد. از زمان ابن عربی به بعد بود که برای خیلی از اهل طریقت انسان کامل شدن به صورت ایدئالی در آمد و این پرسش برایشان مطرح شد که انسان کامل کیست؟ و بعد هم آن جوابهای قلمبه –سلمبه، با آن اصطلاحات ابن عربیانه، از حضرات خمس گرفته تا فیض اقدس و مقدس و از ختم اولیاء روزگار شدن خود جناب ابن عربی گرفته تا خوک شدن شیعیان مرتضی علی. اما تا چند صد سال پیش یعنی در قرنهای اول و دوم و سوم هجری ایدئال ایرانیان انسان کامل شدن نبود. جوانمردی بود. جوانها به خصوص از پیران می پرسیدندکه جوانمردی چیست؟ یعنی چه کار کنیم که آدم باشیم؟

پاسخهای مختلفی به این سؤال داده شده است و من تا مدتها فکر می کردم همۀ این جوابها را می توانم در یک کلمه خلاصه کنم: «از خود گذشتگی» یا «ایثار». آدم تا زمانی که خود خواه باشد از جوانمردی نصیبی نبرده است. تا این که دو روز پیش برای چندمین بار داستانی می خواندم در بارۀ نوح عیار و تعریفی که وی از دو قسم جوانمردی کرده است. نوح عیار (یا به قول برخی از محققان « ایار») در قرن دوم متولد شده بود و تا اواسط قرن سوم در نیشاپور زندگی می کرد. رئیس عیاران بود . در متون دورۀ اسلامی عیار را با دزد یکی گرفته اند، ولی ظاهرا این طور نیست. عیاران جوانمردانی بودند که به برخی از عقاید دینی و اخلاقی ایرانی مثل عقاید مهری و مزدکی هنوز پای بند بودند. از این نوح عیار، شیخی به نام حمدون گازر که خودش اهل طریقت بود و رئیس و مرشد ملامتیان خراسان بود سؤال می کند که جوانمردی چیست؟ نوح می گوید که ما دو نوع جوانمردی داریم . یکی جوانمردی آدمهای معمولی مثل من و یکی هم جوانمردی اهل طریقت، امثال شما. جوانمردی ما این است که «هر چه گوئیم بکنیم بکنیم و هر چه گوئیم نکنیم نکنیم، اگر چه بیم هلاک بود.» و اما جوانمردی اهل طریقت این است که هر چه به خاطر ایشان بگذرد که از آن شرم دارند به قیامت ( به قول بچه های امروزی پیش وجدان خودشان) نکنند.»

من اگر بخواهم اینها را در یک کلمه خلاصه کنم آن کلمه «راستی» است . آدم باید با خودش و دیگران رو راست باشد. و این به گمانم اساس فلسفۀ اخلاق در ایران قدیم باشد.

یادداشت دوم:

راه نجات

مطلب نوشتن در فیس بوک چند شرط دارد. اولین شرط آن این است که مجمل باشد، خواه مطلب فلسفی و عرفانی باشد و خواه اجتماعی یا خدای ناکرده سیاسی. دراز نویسی و تکرار برای خوانندگان فیس بوک خوش آیند نیست و برای بعضی ها هم مایۀ سوء هاضمه است. به همین دلیل من در استاتوس قبلی خودم سعی کردم مجمل بنویسم. ولی ظاهرا همین مجمل گوئی سبب کژ فهمی شده است. بعضی ها بدشان آمده که چرا من به اسب ابن عربی گفته ام یابو. من که خودم سالها ابن عربی خوانده ام و از آن هم لذت برده ام کجا می آیم به خود ابن عربی بد بگویم. تازه به اسبش هم من توهین نکرده ام. من گفتم ایده آل انسان کامل بعد از ابن عربی پیدا شده است. و این حقیقتی است تاریخی. و گفتم ایرانی ها ایدئالشان چیز دیگری بوده است.

من بعد از سالها ممارست در این حرف و حدیثها به این نتیجه رسیده ام که درد ما، چه درد شخصی ما و چه درد اجتماعی ما با ابن عربی و انسان کامل او دوا نمی شود. با شفای ابن سینا هم شفا نمی شود. دوای درد ما همان چیزی است که اجداد ما از قدیم و ندیم به ما گفته اند و مدام هم تکرار کرده اند ولی ما به آن توجهی نکرده ایم. دوای درد ما در یک کلمه خلاصه می شود و آن هم “راستی” است. این را هم از قول رئیس عیاران نیشاپور نقل کردم که علمای بزرگ ما هم او را قبول داشتند. قبول داشتند به خاطر مرامی که داشت نه حرفه ای که در پیش گرفته بود. می گفت اگر می خواهی دزدی کنی بکن ولی راست بگو. با مردم رو راست باش. اگر گفتی فلان کار را می کنم بکن و اگر گفتی نمی کنم نکن و تا پای جان سر حرف خودت باش. به قول آخوند ها ولو بلغ ما بلغ.

من زمانی فکر می کردم که علت این که اینهمه نیاکانمان به ما توصیه می کردند که از دروج یا دروغ بپرهیزید این است که خواسته اند جامعه را سالم نگه دارند. ولی بعدا فهمیدم که نه. علتش فقط این نبوده.علت اصلی آن این بوده که دروج در درجۀ اول سلامت روحی شخص را به خطر می افکند. دروغ وقتی از کسی صادر می شود در وهلۀ اول دل و جان خود او را آلوده می کند و بعد نجاست دروغ را به دیگران هم منتقل می کند. به همین جهت گفته اند که دروغگو دشمن خداست، یعنی دروغگوئی ضد قدس و پاکی و حق و حقیقت است و دستیار اهریمن.

در انگلیسی برای حقیقت و صدق فقط یک کلمه به کار می برند. حقیقت در صدق است. گرفتاری جامعۀ ما هم چه در گذشته و چه هم اکنون در همین بوده است. وقتی دروغ سبب گرفتاری بود راه نجات ما هم در راستی است. النجاه فی الصدق.

شما تصور کنید که یک روز رادیو یا تلویزیون را باز کردید و به جای این که هر ننه قمری بیاید و به شما درس اخلاق بدهد هر چه می گویند راست باشد. اخبار راست باشد. گزارشها راست باشد. مصاحبه ها راست باشد. هر مطلبی که می گویند راست باشد. تصور کنید که مسؤلان همه هر چه می گویند راست باشد. آیا دیگر کسی جرأت می کند اختلاس کند؟ تصور کنید که مسؤلان بخواهند با مردم رو راست باشند. کاری را که قبل از انتخابات گفته اند می کنیم بکنند و کاری را که گفته بودند نمی کنیم نکنند. به بهانۀ مصلحت اندیشی جر نزنند. سعدی خدا بیامرز برای این که بگوید فتنه انگیزی چقدر بد است یک بار گفت دروغ مصلت آمیز به ز راست فتنه انگیز. از آن به بعد گوئی همۀ راستها فتنه انگیز شده است. مسئلۀ راست فتنه انگیز قبل از سعدی هم مطرح بوده و بزرگان ما راه حل دیگری برای آن اتخاذ کرده بودند. خواجه عبدالله انصاری می گوید «هر راست نشاید گفت، جز راست نباید گفت.» او چیزی به نام دروغ مصلحت آمیز قبول ندارد. می گوید جز راست نباید گفت. ولی اگر حرف راست باعث فتنه شد باید خاموش بود. نه این که می توان به دروغ متوسل شد.

حافظ هم که قلندر است و اهل مصلحت نیست همین را می گوید وقتی می گوید راه نجات در راز پوشیدن است. راز پوشیدن یعنی چیزی نگفتن. نه دروغ مصلحتی گفتن. وقتی مجوز دروغ به هر دلیل صادر شد آن وقت شخص کاری را که شایسته نیست انجام می دهد و پیش خودش فکر می کند که اگر مجبور شد دروغ می گوید. نوح عیار برای اهل طریقت نیز تعریف خاصی از جوانمردی می کند و می گوید کاری که انجام آن در قیامت ترا شرمنده خواهد کرد مکن. اگر می بینی فردا که نامۀ اعمالت را به دستت می دهند تو از کردارت شرمنده و پشیما ن خواهی شد، امروز مکن. آن روز دیگر نمی توانی دروغ بگوئی. یوم تبلی السرایر. پس کسی که به قیامت و حسابرسی ایمان دارد و یقین دارد که دروغهای پنهان همه آشکار خواهد شد و به قول هندیها “کارما” دست از سرش بر نخواهد داشت امروز چیزی را با دروغ و نیرنگ پنهان نمی کند. امروز اختلاس چند هزار میلیاردی نمی کند چون می داند که روزی مشت او را باز خواهند کرد.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته