فرخ امیرفریار
مجله جهان کتاب
شماره ۳۲۱-۳۲۲ بهمن و اسفند ۱۳۹۴
در حال و هوایِ جوانی
روزهای پیش از روزها در راه (۱۳۴۲-۱۳۴۶)
شاهرخ مسکوب
لندن: اچ. اند اس. مدیا، ۱۳۹۳، ۲۹۵ص.
یادداشتهای روزانه شاهرخ مسکوب (زاده ۱۳۰۴ـ درگذشته ۱۳۸۴) در نوع خود اگر نه بینظیر که کم نظیر است، از این رو که کمتر ایرانیای در یادداشتهای خود به بیان شخصیترین رویدادهای زندگیاش میپردازد. شاید به دلیل عدم رشد فردیت در ما نویسندگان و رجالِ سیاسی کمتر زندگی خودشان را قابل میدانند که در باره آن بنویسند، وقتی هم که دست به این کار میزنند خیلی زود به سمت شرح اوضاع و احوال و وقایع سیاسی و اجتماعی می روند.
مسکوب در جوانی به خاطر تودهای بودن چند سالی به زندان میافتد و پس از رهایی از بند، سیاست را کنار میگذارد و به کارهای فرهنگی رو میآورد. او این یادداشتها را در سنین ۳۸ تا ۴۳ سالگی نوشته است. هر چند از سیاست کناره گرفته، اما خودش مینویسد که هنوز از هجوم مأموران امنیتی به خانهاش بیم دارد، از این رو وارد معقولات نمیشود! درباره اوضاع سیاسی جز چند متلک به رژیم به مناسبت ۲۸ مرداد و برخی از مناسبتهای دیگر آن زمان چیزی نمیبینیم. برای بیرون ریختن احساسات ضدرژیم خشماش را متوجه سیاست فرهنگی وقت و کارگزاران آن و نیز بوروکراسی میکند. علیاصغر حکمت، شاپور راسخ، خانلری و چند تن دیگر آماج کنایهها و متلکهای او هستند. و نیز انجمن قلم آن زمان که از نظر او جایگاه سنگوارههای ادبی است. در قضاوتهایش درباره چند کتاب که آنها را خوانده و برخی مقالات تند است: از جمله دو قرن سکوت زرینکوب و نیز مقالهای از محبوبی اردکانی. حتی نشریات پیشرو از قضاوت تندش در امان نمیمانند مثل: آرش و اندیشه و هنر و سخن. همچنین در جایجای کتاب از بورکراسی و مدیریت دستگاه اداری مملکت انتقاد میکند. از کار اداری به عنوان مشغلهای کثیف و تباه شده سخن میگوید و اخلاق حاکم بر محیط اداری را اخلاقی پُر طمطراق ولی دروغین میخواند که انبانی از کثافت است. تکنوکراتهایی که تحصیلات عالیه دارند ولی به هیچ چیز اعتقادی ندارند و در قید صنار سه شاهی حقوقاند.
مسکوب شخص حساس و عصبیای است، خودش هم به آن مُقر است اما این یادداشتها علیرغم غیرسیاسی بودنشان مینیاتوری از طرز فکر روشنفکران آن زمان است که همه چیز از نظرشان سیاه بود. حتی وقتی که با بورسی ۸ ماهه به سفر اروپا میرود باز غُر میزند و چندان اظهار رضایت نمیکند. آیا در چنین دیدگاههایی نمیتوان ریشههایی از رشد و نمو گرایش به انقلاب دید که شاید بعدها افرادی چون خود مسکوب را هم مبهوت کرد! تازه مسکوب جزو روشنفکرانی است که در آن زمان معتدل به حساب میآمدند و نمونهای از آن را میتوان با بحث و جدلش با هـ. ا. سایه که در این کتاب آمده دید.
امّا یادداشتهای او درباره این مسائل بخش کوچکی از کتاب را شامل میشود. بخش عمده کتاب شرح ماجراهای عاطفی و دلدادگیهای اوست که اتفاقاً اینها هم خیلی خوب روحیه او را نشان میدهد که رفتارش در این زمینه در نیمهراه عمر شبیه نوجوانان و جوانان است!
مسکوب خوشبختانه چند دهه پس از این یادداشتها زندگی کرد و ناظر دقیق اوضاع اجتماعی ایران بود و در آثاری که از او مانده میتوان تحول نگرش او را دید. این یادداشتها به همّت دوست دیرین مسکوب، حسن کامشاد فراهم شدهاست. نکتهای که اشاره به آن در پایان این گفتار ضروری به نظر میرسد این است که مسکوب در این یادداشتها از افرادی با نام کوچکشان یاد کرده است و برخی از این اشخاص از نویسندگان و مشاهیر آن زمان بودهاند. کاش کامشاد نام خانوادگی این افراد را ذکر میکرد تا خوانندگان بفهمند منظور مسکوب کیست. از همه اینها شاید ضروریتر شخصی است که مسکوب از او با نام کوچک «رحمت» یاد میکند و مشاور عالی برنامه و بودجه است.
باری، هم باید از روح شاهرخ مسکوب سپاسگزار بود که شخصیترین گوشههای زندگیش را در برابر ما قرار داده و هم از حسن کامشاد که همّت کرده و چند سال پس از مرگ مسکوب آنها را در دسترس ما گذارده است.
[*] خوشههای خشم اثر جان اشتینبک، عنوان نخستین ترجمه شاهرخ مسکوب است که با همکاری عبدالرحیم احمدی صورت گرفته و در سال ۱۳۲۹ منتشر شده است. با توجه به آزردگی و خشم مسکوب از دورانی که خاطراتش را نوشته، این عنوان را برای این یادداشت برگزیدم.