راهنمای کتاب

Search
Close this search box.

فیلمنامه ای که قاسم هاشمی نژاد برای “فیل در تاریکی” نوشت

پرویز جاهد

نسخه ای از چاپ اول رمان «فیل در تاریکی» (انتشارات زمان، ۱۳۵۸) را چند سال پیش دوست عزیزم حسین آبکنار (قصه نویس) از یکی از کتابفروشی های جلوی دانشگاه برایم خرید و به عنوان نمونه ای کمیاب از یک رمان پلیسی-نوآر خوب ایرانی به من معرفی کرد و بعد از خواندنش در خوب بودن آن تردید نکردم.

نویسنده اش قاسم هاشمی نژاد بود که او را به خاطر ترجمۀ «خواب بزرگ» (یا «خوابِ گران» به تعبیر هاشمی نژاد) از ریموند چندلر و نیز مصاحبه اش با ابراهیم گلستان که در کتاب«گفته ها» چاپ شد، می شناختم. از همان گفتگو می شد فهمید که نویسنده و منتقد تیزبینی است و شناخت دقیقی از فوت و فن قصه نویسی و نقد ادبی و نیز داستان های گلستان دارد.

«فیل در تاریکی» را که خواندم به قدرت قصه نویسی اش و مهارتش در ساختن فضاها و شخصیت های داستان های نوآر آمریکایی در زندگی ایرانی پی بردم. رمانی که به نظرم قابلیت آن را داشت که یک فیلم نوآر درجه یک از روی آن ساخته شود، هرچند داستان آن در پیش از انقلاب می گذشت و خلق فضاهای آن با محدودیت های کنونی سینمای ایران تقریبا غیرممکن بود. با این حال وسوسۀ اقتباس از آن برای سینما به سرم افتاد اما آبکنار به من گفت که نعمت حقیقی، قبل از انقلاب اجازه ساختن آن را از هاشمی نژاد گرفته و فیلمی بر اساس آن ساخته اما آن را نیمه کاره رها کرده و گویا یک فیلمساز تلویزیونی آن را تکمیل کرده و از تلویزیون ایران هم پخش شده بود.

من هرچه جستجو کردم متاسفانه نسخه ای از این فیلم را پیدا نکردم. با این حال دلم می خواست هاشمی نژاد را ببینم و علاقه ام را برای ساختن فیلمی از این رمان با او در میان بگذارم اما شنیده بودم آدم بسیار گوشه گیری است ودور از اجتماع خشمگین سرگرم نوشتن، تحقیق و عبادت است (عارف مسلک بود) و از مطبوعات و رسانه ها و عکس و گفتگو هم گریزان است. آقای گلستان هم قبلا به من گفته بود که حتی با گذاشتن نامش به عنوان مصاحبه گر در کتاب «گفته ها» مخالفت کرده بود و گلستان هم نام او را ذکر نکرد اما من در کتاب «نوشتن با دوربین» نام او را آوردم و بعد که او را دیدم گفت کار خوبی کردی چون آن موقع من نمی خواستم اسم ام ذکر شود اما حالا بعد از این همه سال اشکالی ندارد و خوب است مردم بدانند که چه کسی آن مصاحبه را کرده است.

آن گفتگو نزدیک به چهل سال پیش انجام شد و قرار بود در روزنامه آیندگان منتشر شود اما به دلایلی هرگز آن زمان منتشر نشد. به هر حال از میان دوستان نویسنده و سینمایی ام، کسی از هاشمی نژاد سراغی نداشت تا اینکه فهمیدم جعفر مدرس صادقی با او دوستی و رفت و آمد دارد. علاقه ام را برای دیدن هاشمی نژاد به جعفر گفتم و او هم به اطلاع ایشان رساند و مرا به شام دعوت کرد. با جعفر به منزلش در خیابان بهار رفتیم. اصغر عبداللهی (داستان نویس و فیلمنامه نویس) هم آمده بود. آپارتمان کوچکی بود که در آن با همسر جوان و مهربانش زندگی ساده ای داشت. مرد متواضع، خوش رو و مهربانی بود و با گرمی از ما استقبال کرد.

گفت «نوشتن با دوربین» را خوانده و گفت وقتی آن را می خواندم خودم را تصور می کردم که چهل سال پیش جلوی گلستان نشسته بودم و با همن لحن جواب سوال هایم را می داد و خوب شد که بعد از این همه سال پیرمرد را به حرف آوردی. بعد از شام حرف از «فیل در تاریکی» شد و ماجرای فیلم حقیقی را گفت و گفت که آن نسخۀ نیمه تمام حقیقی و نیز آن نسخه ای را که از صدا و سیما پخش شد ندیده است و رغبتی هم به دیدن آن نداشته چون همان موقع فهمیده بود که حقیقی برداشت درستی از رمان او نداشته است.

گفتم از یک رمان می شود اقتباس های متعددی کرد و علاقه ام را به ساختن فیلمی از روی آن با او مطرح کردم و استقبال کرد. بعد از آن شب چند بار تلفنی با هم حرف زدیم و گفت دارد فیلمنامه ای بر اساس «فیل در تاریکی» برای من می نویسد و نوشت و باز یک شب دیگر مرا مهمان کرد و فیلمنامه ای را که در عرض چند روز نوشته بود به من داد. فیلمنامۀ محکمی بود اما فرق های زیادی با رمان داشت.

هاشمی نژاد قصه را به فضای امروز ایران کشانده بود و از جنبه های نوآر آن کاسته بود. نظرم را در مورد فیلمنامه و ایده هایم با او در میان گذاشتم. با بعضی از حرف هایم مخالفت کرد اما بعضی ها را پذیرفت و گفت بهتر است با هم چند روز به ییلاق برویم (خانه ای در دماوند داشت) و آنجا دور از شلوغی و هیاهوی شهر و در آرامش با هم روی آن کار کنیم. اما متاسفانه به خاطر گرفتاری هایی که در آن زمان برایم پیش آمد، نتوانستم با او به دماوند بروم. خلاصه ای از فیلمنامه تهیه کردم و با آن به دفتر تهیه کننده های مختلف در تهران سر زدم و سعی کردم آنها را به ساختن این فیلم ترغیب کنم اما متاسفانه هیچ یک از آنها رغبتی نشان ندادند و همه تلاش هایم برای ساختن فیلمی از «فیل در تاریکی» بی نتیجه ماند اما عشق آن همچنان در دل باقی است.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته