راهنمای کتاب

Search
Close this search box.

مساله زبان انگلیسی و علوم انسانی؛ چرا باید کشیش روانشناسی را هو کند؟

نصرالله پورجوادی

سی و یک سال پیش من در سر مقاله ای در «نشر دانش» نوشتم که منحصر کردن آموزش زبانهای خارجی به یک زبان اروپائی ( که هم آن روز و هم امروز انگلیسی است) به صلاح ما نیست، بلکه به زیان ماست و ما باید چه در دانشگاهها و چه در دستگاههای دولتی، به خصوص وزارت خارجه، از زبانهای مختلف استفاده کنیم.

من این موضوع را با توجه به تجربیات خودم هم در دانشگاههای داخل و خارج و هم در مرکز نشر دانشگاهی که در آن زمان تنها موسسه ای بود که کتاب خارجی به کشور وارد می کرد بیان کردم. این روزها باز بحث آموزش زبانهای خارجی مطرح شده و متاسفانه در جائی که نباید، یعنی در جایگاه سیاست، جایگاهی که در آن بحث خود به خود از حالت اکادمیک آن خارج می شود و امان از این که یک بحث آکادمیک به منبر یا خطبه های نماز جمعه کشیده شود.

من کلا معتقدم که جای بحث در بارۀ آموزش زبانهای خارجی نه در نماز جمعه است و نه حتی در هیأت دولت. شما تعجب نمی کنید اگر روزی بشنوید که مثلا رئیس جمهور فرانسه در هیئت دولت بحث آموزش زبانهای خارجی را مطرح کرده است؟ یا رئیس جمهور آمریکا در هیئت دولت بحث علوم انسانی را مطرح کرده است؟

آموزش زبانهای خارجی موضوعی است مربوط به دانشگاهها و استادان هر رشته. آنها هستند که باید تصمیم بگیرند که دانشجویانشان، به خصوص در زمانی که می خواهند فوق لیسانس و دکتری بخوانند، چند زبان خارجی باید یاد بگیرند. در دبستانها هم اگر نگوئیم مربوط به خود دبستانهاست لا اقل مربوط به شورای آموزش و پرورش است. به هر حال مسائلی که مربوط به آموزش زبان و به طوری کلی دانشگاهها و آموزش عالی کشور می شود مسائل تخصصی است که فقط دانشگاهیان می توانند در بارۀ آنها اظهار نظر کنند و تصمیم بگیرند نه کسانی که دانشگاهی نیستند.

این حکم در مورد علوم انسانی هم صادق است. بحث در بارۀ علوم انسانی بحث تخصصی است. من زمانی که در دورۀ لیسانس دانشجو بودم یک درس سه واحدی در فلسفۀ علوم طبیعی گرفتم و می خواستم یک درس هم در فلسفۀ علوم انسانی بگیرم که نشد. با گرفتن همان درس سه واحدی فهمیدم که چه تخصصی پشت موضوع فلسفۀ علوم، اعم از طبیعی و انسانی، نهفته است و همان فهم ناقص من باعث شد که من هیچ وقت بی گدار به آب نزنم و وقتی در بارۀ فلسفۀ علوم، به خصوص علوم انسانی، بحث می شود، مثل دیگران اظهار نظر نکنم.

متأسفانه از آنجا دروس بی صاحب ماندۀ علوم انسانی در کشور ما به جدّ گرفته نشده و معمولا ضعیفترین دانشجویان ما به این رشته ها روی آورده اند گاهی حرفهای جدی ای که استادان غربی در دانشگاههای خود در باره فلسفۀ علوم انسانی می زدند در اینجا عده ای «کاریکاتور» سیاسی آن بحثها را در کلاس های خود زده اند و دانشجویان هم متوجه کار این استادان نشده اند. همین جدی نگرفتن علوم انسانی باعث شده که بعد از انقلاب حرفهای « کاریکاتوری» آن استادان چماقی بشود برای کوبیدن بر سر عموم استادان دانشگاه.

در سالهای گذشته وقتی دکتر ایرج فاضل وزیر علوم شده بود من بر حسب اتفاق روزی مرحوم احسان نراقی را دیدم. دکتر فاضل را نمی شناخت ولی خیلی از وزیر شدن او اظهار خرسندی می کرد و می گفت: «او متخصص است.» به او گفتم: «ولی او تخصصش در جراحی است.» گفت : «درست است، مهم نیست که تخصص او در چیست، مهم این است که می فهمد تخصص دانشگاهی داشتن یعنی چه.»

علوم انسانی رشته های متعدد دارد و بیش از دویست رشته هم اکنون جزو این علوم به حساب می آیند و بحث کردن در بارۀ ماهیت هر یک از آنها محتاج به تخصص است و راندن همۀ آنها با یک چوب فقط می تواند از روی بی اطلاعی باشد.

باز من در اینجا خاطرۀ دیگری را نقل می کنم. در دورۀ دانشجوئی خودم (در آمریکا) درس دیگری گرفتم در فلسفۀ ذهن (آن روزها تازه داشت فلسفه ذهن بر سر زبانها می افتاد). و یادم هست که دو سه جلسه استادمان بحث می کرد که اصلا روانشناسی نمی تواند ادعا کند که یک علم مستقل است. از نظر او بحثهای نظری دربارۀ نفس یا روان یا ذهن همه به فلسفه مر بوط می شود و روانشناسان هیچ چیزی ندارند که به خاطر آن بتوانند حساب علم خود را از فلسفه و سایر علوم جدا کنند. این نوع بحثها در کلاسهای فلسفه دانشگاههای دیگر هم بود و من مطمئنم که کتابها و مقاله های علمی و فلسفی و تحقیقی هم در این باره نوشته می شد ولی هیچ دانشگاهی نیامد تا رشتۀ روانشناسی را تعطیل کند و هیچ کشیشی هم تاکنون در موعظه های یکشنبۀ خودش روانشناسان را «هو» نکرده است. همه می دانند که دانشگاه و کلاس دانشگاهی جای این گونه بحثهاست و این بحثها هم تأثیری در تصمیم گیریهای دانشگاهی در مورد رشته های علوم انسانی ندارد. فقط در یک کشور جهان سومی عقب مانده است که بحث دانشگاهی را از کلاس درس بیرون می آورند و مباحث دقیق فلسفی را به سطح روزنامه ها یا تلویزیون تنزل می دهند و آن را تبدیل به شعار های سیاسی می کنند.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته